منع نگارش حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: منع نشر
حدیث، تشویق،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، نگارش حدیث،
روایات،
اسرائیلیات.
پرسش: روایات منع نگارش حدیث، با روایات
تشویق به کتابت حدیث، چگونه قابل جمع است؟
پاسخ: پیامبرِ اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بارها به نوشتن
علم امر فرمودهاند؛ مانند اینکه: «علم را با نوشتنش، در بند کنید» و...؛ لذا اینکه منع از کتابت حدیث را به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت دادهاند، نسبت اشتباهی است که
شیعه آن را قبول نداشته و روایات آن را رد میکند. براساس شواهد تاریخی منع از کتابت حدیث در زمان خلفا ـ و بهویژه خلیفه دوم ـ رایج شد و او بود که از نوشته شدن احادیث بهشدت منع میکرد؛ و چون سابقه دوستی با
اهل کتاب داشت، میدانست که یهودیان غیر از
تورات کتابی دارند که در آن اسرائیلیات بود و به آن مثناة یا مشناة میگفتند، او به زعم خود میخواست تا قرآن به سرنوشت تورات گرفتار نشود؛ اما باید گفت:
اولاً، مقایسه
قرآن مجید با کتب سایر ادیان صحیح نیست؛ زیرا قرآن کتابی است که امکان
تحریف در آن نیست و بدون تحریف از زمان رسول اکرم تا حال باقی مانده است؛ اما کتابهای آسمانی دیگر دارای چنین ویژگی نیستند. خود معتقدان آن کتابها نیز میپذیرند که این کتب، همان کتب نازل شده بر پیامبرشان نیست.
ثانیاً، با وجود نوشته شدن سخنان
حضرت موسی (علیهالسلام) در کتاب تلمود نهتنها تورات از بین نرفت؛ بلکه رواج و شهرت تورات بیش از
تلمود است.
ثالثاً، منع نقل و نگارش حدیث برخلاف توصیههای رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود؛ زیرا
رسول خدا مسلمانان را به پیروی از
عترت و
قرآن و نقل و نشر
احادیث فرا خواندند.
«سنٌت» در
لغت ، به معنای روش و طریقه است.
و در اصطلاح به قول، فعل و
تقریر (امضا) پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
اطلاق میگردد.
سنت در اصطلاح
شیعه ، اعمٌ از سنت در اصطلاح
اهل سنت میباشد؛ زیرا شیعه
ائمه اطهار (علیهمالسلام) و
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را نیز
معصوم میداند.
دین مقدس اسلام، آخرین و کاملترین دین الهی میباشد که برای
رشد و تعالی انسانها ـ چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی ـ برنامهها و احکام جامعی را در نظر گرفته است.
معجزه جاویدش را قرآنی قرار داده است که یک
کتاب است. اولین آیاتی که نازل میشود، امر به قرائت است و از خدای جهانیان به عنوان معلمی که به وسیله قلم
تعلیم میدهد، یاد میکند.
سنت به عنوان دومین منبع معارف اسلامی، علاوه بر اینکه
مبیّن و
مفسر قرآن کریم به شمار میرود، نقش مهمی نیز در تبیین و شناساندن
احکام و معارف اسلامی ایفا میکند؛ زیرا بسیاری از دستورات قرآن مجمل است و با کنار نهادن سنت و احادیث
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، نمیتوان به تفسیر و معنای این آیات پی برد.
علیرغم اینکه وجود سنت در کنار قرآن کریم برای
تبیین حقایق قرآنی ضرورتی انکارناپذیر است و از سوی دیگر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه معصومان (علیهمالسلام) همواره به فراگیری حفظ و نشر احادیث ترغیب و تشویق مینمودند، متأسفانه بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بنا به دلایلی، نقل، کتابت و نشر احادیث ممنوع شد و این امر ضربه سنگین و جبرانناپذیری را به امت اسلامی وارد کرد.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همواره به یادگیری و حفظ
حدیث تأکید میفرمود. احادیث فراوانی که
مسلمانان را به این مهم فرا خوانده است، گواه بر این مسئله است.
از جمله میفرماید: «
خداوند خرم و شاداب گرداند، کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ضبط کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چهبسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیهتر از خود نقل میکند و چهبسا حامل سخنی عمیق که خود
فقیه نیست».
همچنین فرمود: «
علم را با نوشتنش، در بند کنید».
با این همه، نوشتن احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به عنوان رهبر الهی مردم، امری معقول و مقبول بوده است؛ لذا اینکه منع از کتابت حدیث را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت دادهاند، نسبت اشتباهی است که
شیعه آن را قبول نداشته و روایات آن را رد میکند.
البته پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای حفظ
روایات از خطر دستکاری و جعل، دستور دادند مردم دائماً با قرآن کریم و
عترت باشند تا هیچگاه گمراه نشوند. این حدیث که به «
حدیث ثقلین» معروف است، از جمله احادیث متواتری است که مورد قبول شیعه و سنی است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در این حدیث میفرماید: «من در میان شما دو چیز گرانبها قرآن و عترت را میگذارم تا زمانی که به آن دو تمسک کنید، هیچوقت گمراه نمیشوید و آن دو تا
قیامت از هم جدا نمیشوند تا در
حوض کوثر بر من وارد شوند».
ابن حجر عسقلانی (از علمای سنی) در ذیل این
حدیث مینویسد: «این حدیث، مسلمانان را به
تمسک به قرآن و دانشمندانی که از
اهل بیت هستند، تشویق میکند و از روایت استفاده میشود که قرآن و
سنت و دانشمندانی از اهل بیت تا
قیامت باقی هستند، بدان که این حدیث را بیش از بیست نفر از اصحاب روایت کردهاند».
این نکته را نیز باید مد نظر داشت که پدیده
جعل حدیث و «
دس» (کم و زیاد و تغییر متن حدیث) در احادیث، متأسفانه از صدر اسلام توسط معاندان و
منافقان سابقه داشته و همواره درصدد بودهاند تا از این راه خطرناک، بزرگترین ضربه را بر اسلام فرود آورند. در مقابل، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه اطهار (علیهالسلام) و به تبع آنان علمای بزرگوار نیز همواره متوجه این خطر بزرگ بوده و شیوههای بسیار کارسازی در زمینه شناسایی اسناد روایات و رواج
علم رجال به منظور شناسایی
راویان راستگو و مورد اطمینان و طرد راویان ضعیف و در زمینه صیانت متن
احادیث روشهایی مانند عرضه حدیث بر
امامان و
عالمان، مقابله نسخهها، اجازۀ نقل حدیث، روش فهرستی و .... را برای مقابله با آن
ابداع نموده و این توطئه را خنثی کردهاند. به همین دلیل روایاتی که امروزه غالباً در منابع روایی شیعه به خصوص
کتب اربعه (
کافی،
تهذیب،
استبصار و
من لایحضره الفقیه) جمعآوری شده است، از فیلترهای متعددی رد شده و مجموعه روایات غنی و سالمی را به دست ما داده است. علاوه بر این، علما و مجتهدان ـ بهویژه متخصصان علم رجال و
درایه ـ امروزه نیز در جهت شناسایی روایات جعلی و مخدوش از پا ننشسته و همواره تلاشهای گسترده در جهت
حفظ و پالایش احادیث با ارزشی را که بعد از قرآن بالاترین
سرمایه مکتب اسلام است، در دست دارند.
براساس شواهد تاریخی منع از کتابت حدیث در زمان
خلفا ـ بهویژه خلیفه دوم ـ رایج شد و او بود که از نوشته شدن احادیث بهشدت جلوگیری میکرد.
موضوعی که در زمان خلفا آغاز شد، فراتر از منع کتابت حدیث بود. پس از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، خلفای سهگانه از نشر و ترویج احادیث رسول مکرم اسلام ممانعت به
عمل آوردند.
ممنوعیت حدیث از زمان
ابوبکر (خلیفه اول) آغاز شد و در عصر
عمر و
عثمان با شدت بیشتری ادامه یافت. با آمدن ابوبکر، وی اصحاب را به بهانه اختلافاتی که در برخی احادیث بین مسلمانان وجود داشت، از بیان احادیث برای مردم منع کرد. او گفت: شما از پیامبر اکرم حدیثهایی نقل میکنید و گاهی در میان شما
اختلاف پدید میآید. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، مسلمانان در آینده به اختلاف شدیدتری مبتلا خواهند شد؛ ازاینرو از این به بعد از رسول اکرم حدیثی نقل نکنید و اگر کسی از شما پرسشی کرد، بگویید میان ما و شما همین قرآن کافی است،
حلال آن را حلال، و
حرام آن را حرام بدانید.
عمر، به دنبال همین سیاست به برخی
صحابه (مانند
ابودرداء و
ابوذر) ـ اجازه خروج از
مدینه را نداد،
مگر کسانی که به عنوان والی به مناطق مختلف رفتند. ابوهریره نقل میکند که: ما در زمان عمر نمیتوانستیم بگوییم: قال
رسولالله تا اینکه عمر از
دنیا رفت.
عمر، بسیاری از احادیث گردآوری شده را سوزاند.
در
طبقات ابن سعد آمده است: «در روزگار
عمر بن خطاب، احادیث فزونی یافت و عمر از مردم خواست که احادیث را پیش او آوردند و چون آنها را آوردند، دستور داد همه را بسوزانند».
سپس گفت: «مثناة کمثناة اهل الکتاب»؛
طبق این بیان، خلیفه دوم چون سابقه دوستی با
اهل کتاب داشت، میدانست که
یهودیان غیر از
تورات کتابی دارند که در آن
اسرائیلیات بود و به آن مثناة یا مشناة (در برخی منابع به جای مثناة، «مشناة» آمده است که در زبان عربی همین صحیح است)
میگفتند، او به زعم خود میخواست تا
قرآن به سرنوشت تورات گرفتار نشود.
اما این دلیل عمر از چند جهت قابل مناقشه است:
باید به این نکته توجه داشت که مقایسه
قرآن مجید با کتابهای سایر ادیان مقایسه صحیحی نیست؛ زیرا خود یهودیان و
مسیحیان نیز میپذیرند که انجیل و تورات همان کتب نازل شده بر
موسی و
عیسی نیست؛ بلکه این کتابها پس از موسی و عیسی به وسیله پیروان آنها تدوین شد. همچنین با وجود نوشته شدن کتاب
تلمود میبینیم که تورات باقی مانده است و رواج آن از تلمود بسیار گستردهتر است. حال آنکه
قرآن کریم عین وحی است، و بارها همگان را به
تحدی فرا خوانده است و عجز آنان را از آوردن حتی یک سوره به رخ عالمیان کشیده است،
؛
و خود
خداوند حفاظت او را از هرگونه تحریف ضمانت کرده است.
پس هرگز قرآن با تورات قابل
قیاس نبود تا اشکال مشابه پیدا شود.
جلوگیری از نوشتن حدیث با ادعای اشتباه شدن آن با قرآن کریم (در صورت درستی چنین ادعایی) پاک کردن اصل مسئله است. در آن زمان که قرآن در سینه اصحاب
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و حافظان
کلام وحی بود، چهگونه عدم کتابت
حدیث مانع از اشتباه آن با قرآن بود؟ مردم که قرآن و احادیث و سنتهای
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را با هم در سینه داشتند، پس منع نوشتن احادیث چه کمکی به این موضوع میکرد؟ در حالیکه هر دو در حافظههایی بود که احتمال اشتباه و خلط در آن بسیار بود؟! به علاوه، بهترین راه برای تفکیک بین قرآن با احادیث و
سنت؛
ضبط و نوشتن احادیث و سنتهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، نه آنکه احادیث پیامبر را که در سینههای مردم بود به همان صورت باقی گذارند و درصدد نوشتن و تنقیح و حذف اضافات مردم بر نیایند.
بله! چنین تصحیحی حتماً نیاز به کسانی داشت که آشنای به تمام سنن و گفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشند، و کسی جز
اهل بیت (علیهمالسلام) چنین جایگاهی نداشتند. بنابراین چنین کاری عملاً مردم را به
ائمه اطهار (علیهم السلام) ارجاع میداد؛ امری که
حکومت و خلیفه راضی به آن نبودند. از طرفی نوشته شدن احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به معنای نوشته شدن فضایل اهل بیت (علیهالسلام) و ترویج آن در جامعه بود، امری که با منافع سیاسی
حکومت تنافی داشت. امروزه نیز میبینیم که مستشرقان بهشدت بر صحت احادیث پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خرده گرفته و به علت فاصله زمانی بین
حیات ایشان با تدوین سنت شریف، احادیث و سنن ایشان را
انکار میکنند.
در حالیکه با وجود عالمانی چون ائمه اطهار (علیهمالسلام) چنین اشکالاتی وارد نیست.
انحراف اصلی یهود، پیروی از سنت
موسی و نشر سنت او نبود؛ بلکه انحراف اساسی آنها،
اطاعت نکردن از وصیٌ موسی، یعنی
هارون (علیهالسلام) بود. هنگامی که موسی به
میقات رفت و جانشین خود هارون را در میان
بنیاسرائیل قرار داد، مردم از هارون اطاعت نکرده و گوسالهپرست شدند.
بنابراین راه حل جلوگیری از نشر
احادیث جعلی و
کذب، سوزاندن و از بین بردن این احادیث نیست.
جعل احادیث در بستر منع
تدوین احادیث قوت یافت؛ لذا برخی ناقلان
اسرائیلیات و احادیث جعلی (مانند ابوهریره،
کعب الاحبار،
وهب بن منبه،
ابن جریح و عبدالله بن سلام) میدان یافتند که قصههایی را در شأن
آیات قرآن به عنوان روایت از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل کنند.
«تمیم داری» نیز از جمله این افراد است. «عمر برای تمیم داری در هر هفته ساعتی معین کرد که پیش از
نماز جمعه در
مسجد پیامبر خدا
قصه بگوید و
عثمان نیز در
عهد خود، این مدت را افزایش داد».
هرچند که خلفا از نقل احادیث پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جلوگیری میکردند، ولی خود در جایی که لازم میدیدند به نشر احادیثی هر چند مجعول اقدام مینمودند که نمونهای از آن را در جریان
فدک میتوان مشاهده نمود. هنگامی که برای تصرف فدک حدیثی مجعول نقل کردند که «
پیامبران از خود
ارث نمیگذارند» اگر نقل حدیث از
پیامبر روا نیست، خود چرا از آن حضرت،
حدیث روایت میکنید؟!
مهمترین علت منع حدیث، عامل سیاسی بوده است. برخی سنت و سخنان
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را مانع بزرگی بر سر راه خود میدیدند؛ ازاینرو چاره را در این دیدند که این مانع را از سر راه خود بردارند؛ زیرا میتوانستند با کنار گذاشتن
احادیث، قرآن را به دلخواه خود
تأویل و
تفسیر نمایند.
بله، «آنچه سبب منع از تدوین، نشر و نگارش حدیث پس از رحلت رسول اکرم گردید، همان چیزی است که مانع نگارش
وصیت پیامبر اکرم در بستر
احتضار گردید».
اگر احادیث نبوی جمع و تدوین میشد، بیدرنگ مورد رجوع و
قرائت و تدریس جامعه اسلامی قرار میگرفت و این باعث میشد تا توده امت با فلسفه سیاسی
اسلام نیز آشنا شوند و این فلسفه با نظامهای خلافت نمیساخت.
روایات فِرَق اسلامی، مملو از
فضایل علی (علیهالسلام) است و از جمله شامل
فلسفه حکومت در اسلام است؛ زیرا در بیشتر این روایات، ملاکهای تقدم
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بر سایر افراد امت، در استحقاق رهبری بیان شده است. پس اینگونه روایات باعث میشد تا ملاکهای حکومت شرعی دانسته گردد و چشم و گوش مردم باز شود و برای حکومتهای نادرست، باز شدن
چشم و گوش مردم مصیبتی بزرگ محسوب میشد».
اهل سنت تلاش زیادی انجام دادهاند تا منع حدیث را به پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت دهند. به جای آنکه به اشتباه خلیفه دوم در منع از کتابت حدیث اقرار کنند، این موضوع را به پیامبر نسبت دادهاند؛ اما این کار، آنان را در تنگنای بزرگتری قرار داد؛ زیرا بسیاری از
اصحاب در زمان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) احادیث حضرت را نوشتهاند و روایاتی از پیامبر وجود دارد که امر به نوشتن احادیث کرده است، به علاوه، نوشته نشدن احادیث یک کار غیر علمی و غیر عالمانه است که امروز نوک پیکان مستشرقان را به سمت
احادیث پیامبر متوجه شده است. همه این موارد باعث شد که توجیهات آنان دربارۀ این دو دسته از روایات آغاز شود.
روایات دسته اول درباره منع از نوشتن حدیث است:
معروفترین روایتی که در باب منع از نوشتن حدیث نقل کردهاند، روایت
ابوسعید خدری از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. به نقل وی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «از من جز قرآن ننویسید، پس هرکس غیر از قرآن از سخنان من یادداشت کند، باید از بین ببرد».
روایات دسته دوم درباره جواز نوشتن حدیث است:
در مقابل روایاتی از پیامبر نقل کردهاند که دلالت بر جواز
کتابت دارد؛ ولی آنچه که در
عالم اهل سنت در حدود یک قرن به آن
عمل شد، منع از کتابت
حدیث بود؛ از جمله معروفترین روایات جواز، روایت
عبدالله بن
عمرو بن
عاص بود. وی میگوید: «به پیامبر عرض کردم من چیزی که از شما میشنوم، یادداشت کنم؟ فرمود: آری. گفتم در حالت
غضب و
رضا؟ فرمود: بله، من در این دو حالت جز
حق نمیگویم».
از دیگر روایات معروف این باب، روایت ابوشاه است که بعد از درخواست وی برای نوشتن خطبة پیامبر در فتح مکه، پیامبر فرمود: «برای ابیشاه این خطبه را بنویسید».
در برخی منابع، از
امام علی (علیهالسلام)،
امام حسن (علیهالسلام)، عبدالله بن عمرو بن عاص،
عبدالله بن عمر، انس و
جابر به عنوان کسانی نام برده شده که نوشتن حدیث را جایز میدانستهاند.
خطیب بغدادی در کتاب «تقیید العلم» در باب «ذکر ما روی عن النبی» احادیث متعددی را به سندش از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میآورد که آنحضرت امر به کتابت و
تقیید علم به کتابت داشتند. برخی از این روایات در
سنن ترمذی نیز آمده است. («قال کان رجل من الانصار یجلس الی النبی صلی الله علیه و سلم فیسمع من النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) الحدیث فیعجبه ولا یحفظه فشکا ذلک الی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فقال یا رسول الله انی اسمع منک الحدیث فیعجبنی ولا احفظه فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) استعن بیمینک واوما بیده للخط»).
بنابراین در
مصادر اهل سنت، روش واحدی نسبت به کتابت حدیث طی نشده است. بله، همانطور که بیان شد، با
اصرار خلیفه دوم، عملاً از کتابت حدیث برای دهها سال منع شد.
توجیهات اهل سنت برای
جمع بین این دو دسته از روایات فوق بدین شرح است:
در اینکه به چه وجهی بین روایات جمع شود، اهل سنت
اختلاف دارند و این اختلاف به حدی است که
سیوطی در «تدریب الراوی» بعد از آوردن روایت منع از کتابت و روایات جواز میگوید: «در اینکه چهگونه بین این روایات جمع کنیم نیز اختلاف است. سپس خودش وجوهی را به عنوان جمع روایات، و البته بدون آوردن شاهد و قرائن تاریخی بیان میکند.
ابن حجر عسقلانی درباره جمع بین این روایات چنین گفته است:
شاید نهی از کتابت
حدیث مربوط به زمان
نزول قرآن بوده و اذن به کتابت در غیر زمان نزول است.
توجه: در تمام دوران پیامبری پیامبر، نزول قرآن بوده است!
نهی در صورتی بوده که
قرآن با غیر قرآن در یکجا نوشته شود و روایات
اذن در صورتی باشد که جداگانه نوشته شوند.
توجه: اینگونه جمع کردن بین دو روایت به قول محدثان، جمعهای تبرعی، یعنی بدون دلیل است.
نهی مقدم و اذن متأخر و
ناسخ آن بوده است.
توجه: در ذیل به کلام
رشید رضا اشاره میشود که کاملاً برخلاف این مطلب را بیان میکند.
نهی درباره کسانی بوده که فقط به نوشتن اکتفا میکردند و در ذهنشان
حفظ نمیکردند و اذن نسبت به کسانی بوده که این
خوف و
ترس درباره آنها نبوده است.
توجه: با منع عمومی که خلیفه دوم اعلام کرد، سازگار نیست.
عدهای هم گفتهاند منع از کتابت حدیث در حدیث ابوسعید خدری فقط درباره خود ابوسعید جاری بوده و پیامبر وی را از کتابت منع کرده؛ ولی نسبت به دیگران چنین منعی از ابتدا وجود نداشته است.
توجه: در کلامی که ابوسعید نقل کرده به پیامبر نسبت داده شده که فرمود: «لا تکتبوا...» ؛ یعنی با
صیغه جمع نهی کرد و خطابش به ابوسعید نبود.
رشید رضا در جمع بین روایات منع و جواز کتابت حدیث میگوید:
حدیث ابوسعید که
صراحت در نهی از کتابت دارد، عام و امر به نوشتن خطبه برای ابوشاه، خاص است، پس هیچ تعارضی وجود ندارد؛ ولی اگر تعارض را مستقر دانستیم، حدیث نهی از کتابت، ناسخ حدیث امر به کتابت است (درست برخلاف
استظهار ابن حجر) ولی باید ثابت کنیم که نهی متأخر است. (ابن حجر عسقلانی به همین دلایل استناد کرده است!)
به دو دلیل نهی متأخر است:
اول،
استدلال صحابه در منع از کتابت به حدیث
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛
دوم، عمل
صحابه در عدم کتابت حدیث بعد از
وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
اما اینگونه از جمع (جمع بین روایات منع و جواز کتابت حدیث) دارای مشکلات اساسی است:
در قضیهای که ذهبی از
ابوبکر میآورد، چنین میگوید:
عایشه نقل کرد که پدرم از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پانصد
روایت جمعآوری کرده بود، شبی بسیار نگران و مضطرب بود. به من گفت: دخترم! آن احادیث را بیاور. وقتی احادیث
رسول الله را آوردم، آنها را سوزاند. در این قضیه وقتی
عایشه از پدرش علت این سوزاندن را میپرسد، خلیفه اول هرگز اشارهای به نهی رسول خدا نمیکند و اصولاً اگر نهیی از رسول خدا بود، چرا وی در حدود پانصد حدیث را یادداشت کند که بعد از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بسوزاند.
چرا
عمر در زمان خلافتش درباره جواز کتابت حدیث و عدم آن
شک میکند و از صحابه نظر میخواهد و
استشاره و
استخاره میکند؟
مگر نه این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نوشتن حدیث را منع کرده است؟ آیا شخصی مثل عمر چنین امر واضحی را نمیداند؟!
چرا در همان زمان برخی صحابه مانند
امام علی (علیهالسلام) مصحف داشت
یا عبدالله بن عمرو «مصحف صادقیه»
و
همام بن منبه «
صحیفه»
نوشتند.
با توجه به قرائنی که بیان شد، منع از کتابت حدیث از طرف خلیفه اول و دوم وضع شد و نسبت آن به پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت ناروایی است. بنابراین روایتی که در آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) منع از نوشتن
احادیث کردهاند، صحیح نمیباشد.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «منع نگارش حدیث»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۰۶.