• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جعل حدیث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: جعل حدیث.

پرسش: جعل حدیث و انگیزه‌های آن را بیان کنید.

پاسخ:


فهرست مندرجات

۱ - دیدگاه نقل درباره جعل حدیث
       ۱.۱ - دیدگاه سید مرتضی
       ۱.۲ - دیدگاه محقق
              ۱.۲.۱ - نقلی در نهج‌البلاغه
              ۱.۲.۲ - نقل صحیح بخاری
              ۱.۲.۳ - نقل ابن اکوع
       ۱.۳ - روایتی از امام صادق
              ۱.۳.۱ - دیدگاه صیرفی
              ۱.۳.۲ - دیدگاه ابن جوزی
              ۱.۳.۳ - دیدگاه دمشقی
              ۱.۳.۴ - دیدگاه ابن صلاح
              ۱.۳.۵ - دیدگاه علامه قاسمی
۲ - دیدگاه عقل درباره جعل حدیث
۳ - علل جعل حدیث
       ۳.۱ - موضوع جانشینی پیامبر
       ۳.۲ - روی کار آمدن معاویه
              ۳.۲.۱ - تبلیغات و جعل حدیث
              ۳.۲.۲ - سرکوبی مخالفان بنی‌امیه
                     ۳.۲.۲.۱ - نمونه‌ای از جعل حدیث
       ۳.۳ - موضوع خوارج
       ۳.۴ - پیدایش فرقه‌های گوناگون
              ۳.۴.۱ - نقلی از ابوالسعادات
              ۳.۴.۲ - نقلی از ابن مهشاد
              ۳.۴.۳ - نقلی از سیوطی
              ۳.۴.۴ - نقلی از ابن حجر
              ۳.۴.۵ - نقلی از شعرانی
              ۳.۴.۶ - نقلی دیگر از سیوطی
              ۳.۴.۷ - نقلی از هروی
              ۳.۴.۸ - دیدگاه امینی درباره ابوحنیفه
              ۳.۴.۹ - دیدگاه بخاری
              ۳.۴.۱۰ - دیدگاه مالک
              ۳.۴.۱۱ - دیدگاه وکیع
              ۳.۴.۱۲ - دیدگاه ابن حنبل
              ۳.۴.۱۳ - دیدگاه ابن نصر
              ۳.۴.۱۴ - دیدگاه ترمذی
       ۳.۵ - ظهور بنی‌عباس
              ۳.۵.۱ - نقلی از انس
              ۳.۵.۲ - نقلی از سیوطی
              ۳.۵.۳ - نقلی از ابی‌هریره
              ۳.۵.۴ - احادیث منقول از سیوطی
       ۳.۶ - ارتباط برخی زنادقه با اسلام
       ۳.۷ - ورود اسرائیلیات به احادیث
              ۳.۷.۱ - نقلی درباره عبدالله بکری
              ۳.۷.۲ - نقلی درباره ابن حنبل
       ۳.۸ - افتخارات بلاد اسلامی
              ۳.۸.۱ - نقلی از علامه مجلسی
       ۳.۹ - نقل حدیث توسط متشرعان
              ۳.۹.۱ - وضع حدیث توسط یک غلام
              ۳.۹.۲ - وضع حدیث توسط نخعی
       ۳.۱۰ - احترام عموم به محدثان
       ۳.۱۱ - افتخار به خاندان‌ها و انساب
       ۳.۱۲ - جعل در موضوعات کم‌ارزش
       ۳.۱۳ - نزدیکی برخی راویان به خلفا
              ۳.۱۳.۱ - نقلی درباره ابن ابراهیم
       ۳.۱۴ - اختلاف در مکاتب فقهی
              ۳.۱۴.۱ - دیدگاه قرطبی
       ۳.۱۵ - نقل احادیث عالی السند
       ۳.۱۶ - خود را جزو صحابه دانستن
       ۳.۱۷ - عقیده و اجتهاد نادرست
              ۳.۱۷.۱ - نقلی از سعید دمشقی
       ۳.۱۸ - استشهاد به احادیث ضعیف
              ۳.۱۸.۱ - سخنی از ابن‌حجر
              ۳.۱۸.۲ - سخنی از شعرانی
              ۳.۱۸.۳ - ترجمه
              ۳.۱۸.۴ - بیان سیوطی
       ۳.۱۹ - علل دیگر
              ۳.۱۹.۱ - نقلی از ابن جوزی
       ۳.۲۰ - خوش‌بینی عامه به صحابه
              ۳.۲۰.۱ - سخنی از سیوطی
۴ - پانویس
۵ - منبع


باید دانست که کلیه احادیث منقوله، به صحت نپیوسته و روی دلایل و شواهدی در میراث نبوت و ولایت دست جعل برده شده است.

۱.۱ - دیدگاه سید مرتضی

سید مرتضی می‌فرماید:
«ان الحدیث المروی فی کتب الشیعة و کتب جمیع مخالفینا یتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا یجوز و لا یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده کالتشبیه و الجبر و الرؤیة و القول بالصفات القدیمة و من هذا الذی لا یحصی او یحضر ما فی الاحادیث من الاباطیل و لهذا وجب نقد الحدیث؛
[۱] به نقل (تاریخ فرق اسلامی) از رساله (اجوبه طرابلسیات) سید مرتضی.
همانا احادیثی که در کتب شیعه و سایر مذاهب اسلامی نقل شده، متضمن انواع اشتباهات و اموری است که بطلان آن یقینی است؛ مانند امور محال و چیزهایی که دلیل قطعی بر فساد آن داریم؛ چون جبر و رؤیت ذات باری تعالی و قول به وجود صفات قدیمه برای خداوند و امثال آن از مطالبی که ما را ناچار به نقد احادیث می‌نماید».

۱.۲ - دیدگاه محقق

محقق (در مقدمه کتاب معتبر) می‌فرماید: «قال علی (علیه‌السلام): قد کذب علی رسول الله علی عهده حتی قام خطیباًًًًً فقال ایها الناس قد کثرت الکذابه فمن کذب علی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار؛
[۲] بخاری، محمدبن اسماعیل، التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح (مختصر صحیح بخاری)، ص۱۹.
علی (علیه‌السّلام) فرمود: آن‌قدر در عهد رسول خدا به او دروغ بستند تا بر منبر رفت و خطابه کرد و گفت: ‌ای مردم! دروغ‌گویان زیاد شده‌اند، پس کسی که عمداً بر من دروغ ببندد، پس جایگاه او در آتش است». (همانا دروغ‌گویان بر من زیاد شده‌اند، بنابراین هر کس دانسته به من دروغ ببندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت).

۱.۲.۱ - نقلی در نهج‌البلاغه

حدیث مزبور در نهج البلاغه همین‌گونه است که محقق نقل فرموده؛

۱.۲.۲ - نقل صحیح بخاری

ولی در صحیح بخاری چنین آمده است: عن علی قال: سمعت رسول الله یقول لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیبوء مقعده من النار.

۱.۲.۳ - نقل ابن اکوع

نیز از سلمة بن اکوع نقل شده که می‌گفت: سمعت رسول الله یقول: «من یقل علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده من النار».

۱.۳ - روایتی از امام صادق

نیز نقل می‌کند که حضرت صادق (علیه‌السّلام) فرمود: لکل رجل منا رجل یکذب علیه؛ برای هر یک از ما اهل بیت مردی که به دروغ سخنی به ما نسبت می‌دهد، وجود دارد؛ ازاین‌رو تشخیص صحیح و سقیم حدیث، مشکل گردیده و قهراً تناول این علم از عهده همگان خارج گشته است.
در نتیجه انسان اجازه ندارد که به هر منقولی اعتماد نموده و آن را به ساحت قدس نبوی یا ائمه، انتساب دهد؛ زیرا به صحت پیوسته که پیغمبر فرمود: «هر کسی به من دروغ ببندد، جایگاهش پر از آتش گردد».

۱.۳.۱ - دیدگاه صیرفی

امام ابوبکر صیرفی در شرح (الرساله) شافعی فرموده: این حدیث را بیش از شصت تن از صحابه، نقل کرده‌اند.

۱.۳.۲ - دیدگاه ابن جوزی

ابن جوزی در مقدمه کتاب الموضوعات خود بیش از نود طریق برای حدیث مزبور، استقصا کرده است.

۱.۳.۳ - دیدگاه دمشقی

حافظ یوسف بن خلیل دمشقی و ابوعلی بکری نیز به طرقی برای این حدیث برخورده‌اند که جمعاً بالغ بر صد طریق می‌گردد؛

۱.۳.۴ - دیدگاه ابن صلاح

لذا ابن صلاح فرموده: در احادیث، حدیثی که به این مرتبه از تواتر رسد، نداریم.

۱.۳.۵ - دیدگاه علامه قاسمی

علامه قاسمی (پس از نقل آن‌چه یاد کردیم)، می‌فرماید: قوله: (فلیتبوء مقعده من النار) ‌ای فلیتخذ لنفسه منزلاً. یقال: تبوء الدار: اذا اتخذها مسکناً و هو امر معناه الخبر، یعنی: فان الله یبوئه؛ و تعبیره بصیغة الامر، للاهانة و لذا قیل: الامر فیه للتحکم او التهدید؛ اذا هو ابلغ فی التغلیظ و التشدید من ان یقال مقعده فی النار و من ثم کان ذلک کبیره. سپس از بعضی نقل کرده که دروغ بر پیغمبر کفر است و سبب آن را استخفاف به شریعت دانسته است.


نیز عقل، حکم می‌کند که آن‌چه از قول کسی نرسیده، به وی نتوان انتساب داد، تا چه رسد که منتسب، بزرگ‌ترین امر حیاتی و اجتماعی بشر، یعنی دین باشد؛ و منتسب الیه بزرگ‌ترین شخصیت جهان بشریت و برترین مقام تربیت و تعلیم؛ یعنی پیشوای دین و مذهب باشد.
اکنون باید دید که با این حکم شدید عقل و منع اکید نقل، چه کسانی و چگونه احادیثی صلاحیت تدوین و نقل را دارند.


می‌دانیم که پس از پیغمبر، اختلافات و حوادثی میان مسلمین پدید آمد که پاره‌ای از آن‌ها سبب شد در زمینه آن، احادیثی جعل و بدین وسیله موضوع، تثبیت شود که اهمّ آن‌ها از این قرار است:

۳.۱ - موضوع جانشینی پیامبر

موضوع خلافت و جانشینی پیغمبر که جمعی به نص رسول اکرم و گروهی به حسب شورا می‌دانستند؛ مثلاً حدیثی از پیغمبر نقل شده که خداوند نبوت و وصایت را در خاندان بنی‌هاشم جمع نساخته است.

۳.۲ - روی کار آمدن معاویه

روی کار آمدن معاویه، به دست‌آویز خون‌خواهی از کشندگان عثمان (خلیفه سوم). وی برای استحکام فرمان‌روایی خود، به دو قوه مثبت و منفی به شرح زیر تشبّث کرد:

۳.۲.۱ - تبلیغات و جعل حدیث

تبلیغات و جعل حدیث در فضایل بنی‌امیه (درباره روایاتی که به نفع خلفا جعل کرده‌اند؛
[۴] فیض کاشانی، محمدمحسن، نوادر الاخبار، ص ۳۷.
) و مظلومیت عثمان و علی (علیه‌السّلام) را از مسببین قتل وی قلمداد نمودن.

۳.۲.۲ - سرکوبی مخالفان بنی‌امیه

سرکوبی و نابودی مخالفان بنی‌امیه و اخفا و اضمحلال فضایل بنی‌هاشم خاصه علی (علیه‌السّلام) و تبدیل فضایل آن جناب به بدی‌ها.

۳.۲.۲.۱ - نمونه‌ای از جعل حدیث

از شکاهکارهای این قسم، حدیثی است که در تفسیر آیه شریفه: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله، به دستور معاویه جعل کردند که این آیه درباره ابن ملجم نازل شده؛ چون خویش را با کشتن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) در مخاطره ‌انداخت. در صورتی که این آیه به نقل مفسران درباره علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و از خودگذشتگی آن جناب در لیلة المبیت نازل شده است.
ابن عساکر (به نقل الغدیر) از ابوالعزّین کاووسی نقل می‌کند که شنید مردی درباره علی جعل حدیث نموده، وی نیز درباره ابوبکر حدیث جعل کرد.

۳.۳ - موضوع خوارج

موضوع خوارج و تشکیل اصول اعتقادی برخلاف مبانی عامه که برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست به جعل حدیث زده و احیاناً کسانی نیز علیه آنان حدیث جعل می‌کردند؛ چنان‌که مهلب بن ابی‌صفره، برای ضعیف ساختن خوارج، به جعل حدیث علیه آنان دست زد.
[۶] ابن خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان.


۳.۴ - پیدایش فرقه‌های گوناگون

تشعبات مذهبی و آرا و معتقدات فرق منشعبه از قبیل زیدیه، معتزله، حنابله، ظاهریه، مجسمه، غلات، کرامیه، اشاعره، متصوفه، باطنیه، با تشعباتی که در هر فرقه پدید آمده و هم‌چنین پیدایش مذاهب مختلف فقهی.

۳.۴.۱ - نقلی از ابوالسعادات

از ابوالسعادات احمد بن منصور نقل شده که بین دو دست پروردگار لوحی است که در آن اسامی کسانی که قائل به صورت از برای خدا و رؤیت حق‌تعالی و چگونگی آن شده‌اند، ثبت شده و فرشتگان به آن مباهات می‌کنند.
[۹] سیوطی، جلال‌الدین، لئالی المصنوعه، ج۱، ص۱۴.


۳.۴.۲ - نقلی از ابن مهشاد

از اسحاق بن مهشاد نقل شده که وی بر مذهب کرامیه، جعل حدیث می‌کرد و کتابی در فضایل محمد بن کرام نیز نگاشته که تمام دروغ و جعل است.

۳.۴.۳ - نقلی از سیوطی

سیوطی درباره ا حمد بن عبدالله جویباری گوید: وی هزاران حدیث برای کرامیه وضع کرد.

۳.۴.۴ - نقلی از ابن حجر

ابن حجر در فتح الباری گوید: کرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایز دانسته و استدلال کرده‌اند که این کار دروغ، به سود پیغمبر است نه علیه او.

۳.۴.۵ - نقلی از شعرانی

شعرانی در عهود کبری می‌فرماید: ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد المتصوفة الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم، و عدم فرقانهم بین کلام النبوة و غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا ـ رحمه الله ـ یقول: انما قال بعض المحدثین: کذب الناس الصالحون، لغلبة سلامة بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغة فلا یفرقون بین کلام النبوة و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.

۳.۴.۶ - نقلی دیگر از سیوطی

سیوطی در مرقاة الصعود الی سنن ابی‌داوود، ضمن نقد حدیثی می‌فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها؛ این حدیث را مستند نمی‌دانم و ندیدم کسی به جز غزالی آن را ذکر کرده باشد و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی یافت می‌شود که اساس و پایه‌ای ندارند.

۳.۴.۷ - نقلی از هروی

مأمون بن احمد هروی از پیغمبر نقل می‌کرد که فرمود: در امت من مردی به نام محمد بن ادریس است (یعنی شافعی) که برای امت، از شیطان خطرناک‌تر است. نیز مردی است به نام ابوحنیفه که چراغ امت من است. وی این حدیث را هنگامی که پیروان شافعی در خراسان رو به فزونی گذارده بودند، جعل کرد.

۳.۴.۸ - دیدگاه امینی درباره ابوحنیفه

مرحوم علامه امینی در جلد پنجم الغدیر پاره‌ای از احادیث موضوعه در فضایل ائمه اربعه را نقل می‌کند. از آن جمله پیغمبر فرمود: مردی در امت من به نام نعمان و کنیه ابوحنیفه خواهد آمد که وی چراغ امت من است و این جمله را سه بار تکرار فرمود!
نیز فرمود: مردی خواهد آمد که روش مرا زنده ساخته و بدعت را می‌برد. اسم وی نعمان بن ثابت است. سایر انبیا به من و من به ابی‌حنیفه فخر می‌کنم!! وی مردی پرهیزکار نزد خدای من است؛ چنان‌که کوهی از علم است و مانند پیغمبری از انبیای بنی‌اسرائیل می‌باشد؛ لذا هر که وی را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر کس وی را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است.

۳.۴.۹ - دیدگاه بخاری

در مقابل، گروهی چون بخاری (امام حدیث اهل سنت) وی (ابوحنیفه) را از ضعفا و متروکین شمرده و از فربری نقل نموده که چون خبر مرگ ابوحنیفه به وی رسید، او را لعنت کرد و گفت: وی دین را خراب ساخت و مولودی شریرتر از وی در اسلام متولد نشده است.

۳.۴.۱۰ - دیدگاه مالک

مالک درباره ابوحنیفه گفته است: اگر کسی علیه اسلام به شمشیر قیام می‌کرد، ضررش از ابوحنیفه سهل‌تر بود.

۳.۴.۱۱ - دیدگاه وکیع

وکیع درباره وی گفته: ابوحنیفه با دویست حدیث پیغمبر مخالفت کرد.

۳.۴.۱۲ - دیدگاه ابن حنبل

احمد بن حنبل، نقل حدیث از ابوحنیفه را جایز نشمرده است.

۳.۴.۱۳ - دیدگاه ابن نصر

احمد بن نصر درباره شافعی می‌گوید: پیغمبر را به خواب دیدم فرمود: بر شما باد به شافعی که وی از من است و خدا از وی و تمام اصحاب و معتقدین به او تا روز قیامت راضی است!!

۳.۴.۱۴ - دیدگاه ترمذی

احمد بن حسن ترمذی پیغمبر را به خواب دید و از شافعی سؤال کرد، آن جناب فرمود: پدرم فدای شافعی که وی سنت مرا زنده ساخت!!

۳.۵ - ظهور بنی‌عباس

ظهور بنی‌عباس و اشغال دستگاه خلافت اسلام توسط آنان همانند امویان و به پیروی آنان، برای تشیید ارکان دولت خود، دست به تبلیغات دو پهلو (علیه خلفای اموی و معارضین خود از یک طرف و جعل فضایل برای بنی‌عباس از سوی دیگر) زدند؛ به طور مثال:

۳.۵.۱ - نقلی از انس

از انس مرفوعاً نقل شده که پیغمبر فرمود: جبرئیل بر من وارد شد؛ در حالی که قبای سیاه به تن و موزه سیاه به پا داشت و گفت یا محمد! این زی و لباس پسرعموهای تو بعد از تو است!
[۱۲] بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۳۲.


۳.۴.۳ - نقلی از سیوطی

چنان‌که سیوطی با آن‌که خود کتابی به نام اللئالی المصنوعه در احادیث موضوعه نوشته، کتابی به نام الاساس در فضایل بنی‌عباس تألیف کرده و پیداست احادیثی که طی این کتاب درباره مناقب این خاندان آورده، در چه پایه از اتقان و صحت است. این‌که نمونه‌ای از آن احادیث که در آغاز کتاب تاریخ الخلفای سیوطی آمده:
«قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم رأیت بنی‌مروان یتعاورون (ای یتعاطون و یتواردون) علی منبری، فساءنی ذلک و رأیت بنی‌العباس یتعاورون علی منبری فسرنی ذلک!! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: بنی‌مروان را دیدم که بر منبر من بالا می‌روند؛ پس ناراحت شدم و خوش‌آیند من نبود و دیدم بنی‌عباس را که بالای منبر می‌روند، خوشحال شدم».

۳.۵.۳ - نقلی از ابی‌هریره

عن ابی‌هریره قال: خرج رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم فتلقّاه العباس فقال: الا ابشرک یا ابا الفضل؟ قال: بلی یا رسول الله! قال: ان الله افتتح بی هذا الامر و بذریتک یختمه و قال (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم للعباس: اذا سکن بنوک السواد (ای اراضی العراق) و لبسوا السواد و کان شیعتهم اهل خراسان، لم یزل الامر فیهم حتی یدفعوهه الی عیسی بن مریم!! (اشاره به آخرالزمان است و نادرستی این حدیث مجعول با انقراض بنی‌عباس به قول معروف از قبیل قیاساتها معها است.)
ابی‌هریره می‌گوید: خارج شد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و عباس او را دید پس گفت: ‌ای عباس (ابوالفضل) آیا بشارت و خبری خوش به تو ندهم؟ عباس گفت: بلی یا رسول الله! پیامبر فرمود: خداوند این امر نبوت را با من آغاز کرد و با ذریه تو به پایان می‌رساند و گفت پیامبر به عباس، زمانی که فرزندان تو حاکم عراق شدند و اهل خراسان یاران آن‌ها بودند، خلافت در بین آن‌ها باقی می‌ماند تا آن را به عیسی بن مریم تسلیم نمایند (در آخرالزمان).

۳.۵.۴ - احادیث منقول از سیوطی

سیوطی احادیث مذکور فوق را به انضمام تعداد کثیری، در آغاز کتاب تاریخ الخلفاء نقل می‌کند و عجب این است که این دانشمند، خود کتابی در احادیث موضوعه نوشته و مردم را از نقل احادیث موضوعه برحذر می‌دارد و نیز در سند پاره‌ای از همین احادیث، افرادی را نام می‌برد که به وضع و جعل حدیث معروف‌اند ولی باز هم تیمّناً (!) همین احادیث موضوعه را یاد می‌کند.

۳.۶ - ارتباط برخی زنادقه با اسلام

تماس نزدیک و مستقیم عده‌ای از زنادقه با اسلام و تلبس به زیّ و لباس مسلمین و در نتیجه جعل و دسّ احادیث، برای بی‌پایه نشان دادن مبانی و احکام اسلام؛ چنان‌که ابن ابی‌العوجاء (وی دایی معن بن زائده شیبانی، امیر معروف است که محمد بن سلیمان بن علی، امیر مدینه وی را گردن زد) هنگام کشتن، اقرار کرد که چهار هزار حدیث، جعل و در میان اخبار پنهان ساخته است.
[۱۳] شیخ انصاری، مرتضی، رسائل، علوم الحدیث ص۲۹۱.

در مرجع اخیر هزار حدیث آمده است.
[۱۴] خلیلی، عباس، پرتو اسلام، ص۲۵۷.


۳.۷ - ورود اسرائیلیات به احادیث

داخل کردن اسرائیلیات در میان احادیث که عده‌ای از حس تمایل مردم به افسانه‌ها و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده نموده و قصصی که در میان قوم یهود، شهرت داشت، با پر و بال بیش‌تری، در مجامع نقل کردند و گروهی از صحابه خوش‌نام، چون ابن‌عباس از آن‌ها اخذ و کم‌کم در طبقات بعد، روی حسن اعتماد به ناقلین، جزء مرویات تفسیری به شمار آمد.

۳.۷.۱ - نقلی درباره عبدالله بکری

تعداد زیادی از این احادیث را در تفسیر واحدی، ثعلبی و عرایس (در تاریخ انبیاء از آن ثعلبی) می‌بینید. در میزان الاعتدال
[۱۵] ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج ۱، ص۵۳.
درباره احمد بن عبدالله بکری می‌نویسد: کذاب دجال واضع القصص.

۳.۷.۲ - نقلی درباره ابن حنبل

در فجر الاسلام می‌نویسد: احمد بن حنبل، احادیثی که در خصوص تفسیر روایت کرده، چندین هزار است که هیچ‌کدام از آن‌ا صحت نداشته است.
[۱۷] خلیلی، عباس، پرتو اسلام، ص۲۵۵.


۳.۸ - افتخارات بلاد اسلامی

افتخارات قبایل و بلاد اسلامی بر یک‌دیگر که دامنه آن‌ها به جعل احادیث درباره نیکی و بدی شهرها و مردمان کشیده شده است.
[۱۸] تاریخ دمشق (شام)، ابن عساکر، ج۱.
[۱۹] تاریخ نیشابور (ملخص تاریخ حاکم و تاریخ قم، ناصر الشریعه و غیر این‌ها).


۳.۸.۱ - نقلی از علامه مجلسی

(تعداد زیادی از این احادیث را در اوایل کتاب‌هایی که در تواریخ شهرها نوشته‌اند، می‌بینید و مجلسی قسمتی از آنها را به تناسب، در بحار آورده؛ مثلاً: روی رجل من اهل الری، قال: قال ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام: انما سمی قم به، لانه لما وصلت السفینة الیه فی طوفان نوح، قامت و هو قطعة من بیت المقدس،

۳.۹ - نقل حدیث توسط متشرعان

جعل احادیث، از ناحیه متشرعین و مقدسین، برای تحریص و ترغیب مردم به اعمال دینی و پی‌روی از کتاب و سنت.

۳.۹.۱ - وضع حدیث توسط یک غلام

چنان‌که درباره ابی‌عصمت خواهیم دید. به غلام خلیل (احمد بن محمد) گفتند: این احادیث رقیقه که نقل می‌کنی، چیست؟ و از کجاست؟ گفت: آن‌ها را وضع کرده‌ام تا دل‌های مردم عامی را نرم سازد.

۳.۹.۲ - وضع حدیث توسط نخعی

حاکم گوید: در این‌که سلیمان نخعی، وضع حدیث می‌کند، شکی نیست، با این‌که بسیار عابد می‌باشد.
دیگری گوید: وی از کسانی است که بیش‌تر شب‌ها قائم و روزها صائم است.

۳.۱۰ - احترام عموم به محدثان

احترام فوق العاده‌ای که عموم، نسبت به ناقلین و محدثین می‌گذاشتند که همین جهت، خود باعث اکثار بعضی صحابه و تابعین در نقل حدیث شد.

۳.۱۱ - افتخار به خاندان‌ها و انساب

افتخار به خاندان‌ها و انساب که بهترین افتخار، نصیب پسرانی بود که پدران آنان به کثرت حفظ یا نقل حدیث مشهور و در عداد محدثین یا فقها به شمار می‌رفتند؛ ازاین‌رو بعضی افراد که خود مایه آن را نداشتند، احادیثی جعل و از پدران خویش نقل می‌نمودند، یا سلسله روات حدیث ثابت و مسلمی را تغییر و یکی از پدران خود را در شمار آن سلسله جا می‌زدند؛ چنان‌که در شذرات الذهب این مطلب را از ابوبشر مروزی نقل می‌نماید.

۳.۱۲ - جعل در موضوعات کم‌ارزش

در موضوعات کوچک و کم‌ارزش که برای تشدید و مبالغه در آن‌ها، احادیثی جعل می‌شد. این امر از ناحیه معرکه‌گیران و وعاظ بی‌مایه و قصه‌گویان ترویج می‌گردید؛ زیرا با این‌گونه احادیث، مجلس را متوجه خود کرده و سخنان بی‌پایه خود را با اهمیت جلوه می‌دادند.
حدیث: من قاد اعمی اربعین خطوه غفر الله له؛ کسی که شخص کوری را چهل گام رهبری کند، خدایش می‌آمرزد، که شیخ بهایی رحمه الله در اربعین خود از جمله موضوعاتی که می‌شمارد، از همین باب است.

۳.۱۳ - نزدیکی برخی راویان به خلفا

نزدیک شدن یک عده از راویان حدیث، به خلفا و جعل حدیث برای جلب نظر آنان و در نتیجه پر نمودن کیسه خود و سیاه کردن نامه خویش.

۳.۱۳.۱ - نقلی درباره ابن ابراهیم

غیاث بن ابراهیم بر مهدی عباسی وارد شد و کبوترانی در منزل خلیفه مشاهده کرد (زیرا خلیفه به کبوتر علاقه داشت) برای خشنودی خلیفه حدیث: لا سبق الا فی خف او حافر او حمامه؛ در اسلام مسابقه به جز در مورد شترسواری و اسب‌سواری و و کبوتربازی روا نیست، را جعل کرد. خلیفه به وی انعام داد؛ ولی چون پشت کرد، گفت: اشهد ان هذا قفا کاذب برسول الله؛ شهادت می‌دهم که پشت این مرد به دروغ‌گو و افترازننده به رسول خدا می‌ماند؛ سپس دستور داد کبوتران را کشتند.
این حدیث در کتب شیعه بدین‌سان آمده: لا سبق الا فی خف او حافر او ریش؛ که مراد از ریش (پر) تیراندازی است؛ زیرا در تیرها معمولاً پر به کار برده می‌شده، غیاث این معنا را به پرنده تبدیل نموده، آن‌گاه مراد از پرنده را بازی کبوتر تفسیر کرده است!!

۳.۱۴ - اختلاف در مکاتب فقهی

اختلاف در مکاتب فقهی و تأیید آرای شخصی به وسیله احادیث که جمعی وضع حدیث را در این زمینه ـ که حکم به نظر فقیه مسلم باشد ـ جایز شمرده‌اند.

۳.۱۴.۱ - دیدگاه قرطبی

قرطبی گوید: (به نقل علوم الحدیث) بعضی فقهای اهل رأی، انتساب حکمی که مطابق قیاس جلی باشد، به رسول خدا جایز شمرده‌اند.

۳.۱۵ - نقل احادیث عالی السند

نقل احادیث عالی السند؛ زیرا برای این‌که خود را در شمار محدثین سابقه‌دار معرفی کند، از بعض شیوخ حدیث که حتی قبل از وی درگذشته بودند، نقل حدیث می‌کردند؛ مانند ابراهیم بن هدبه که از اوزاعی حدیث روایت می‌کرد با این‌که وی را درک نکرده بود.
[۲۴] جزری، ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول.


۳.۱۶ - خود را جزو صحابه دانستن

جا زدن خود، در شمار صحابه‌ای که بلا واسطه از پیغمبر نقل حدیث کرده‌اند؛ مانند ابی‌حذافه سهمی که حدیثِ الشفق ـ هو الحمرة، را که مالک از نافع از ابن‌عمر نقل کرده، بلا واسطه از پیغمبر نقل می‌نمود.
[۲۵] جزری، ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول، ج۱، ص۷۸.


۳.۱۷ - عقیده و اجتهاد نادرست

عقیده و اجتهاد نادرست؛ چون بعضی فقط اصل موضوع حدیث را در نظر می‌گرفتند که اگر با عقل توافق داشت، آن را نقل کرده، به پیغمبر نسبت می‌دادند.

۳.۱۷.۱ - نقلی از سعید دمشقی

چنان‌که از محمد بن سعید دمشقی نقل شده که می‌گفت: سخن اگر نیکو باشد، باکی از این ندارم که آن را به پیغمبر نسبت دهم. در فجر الاسلام از ابوجعفر‌ هاشمی نقل می‌کند: برخی احادیث را که مشعر بر حق بود، جعل می‌کرد.

۳.۱۸ - استشهاد به احادیث ضعیف

استشهاد متصوفه به احادیث ضعیف و بی‌پایه برای تذکره و ترقیق قلوب که کم‌کم در کتاب‌ها به صورت قطعی درآمده است.

۳.۱۸.۱ - سخنی از ابن‌حجر

ابن حجر در فتح الباری ضمن شرح حدیث علی (علیه‌السّلام) از پیغمبر که فرمود: لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیلج النار، نقل کرده که کرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب، جایز دانسته و استدلال کرده‌اندکه این کار دروغی است که به سود پیغمبر است نه علیه او، می‌دانیم که منشأ این استدلال، جهل به لغت عرب است.)

۳.۱۸.۲ - سخنی از شعرانی

شعرانی در عهود کبری می‌گوید:
ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد، المتصوفه الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم و عدم فرقانهم بین کلام النبوه و کلام غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا یقول: انما قال بعض المحدثین: اذب الناس، الصالحون لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین کلام النبوه و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.

۳.۱۸.۳ - ترجمه

همانا بیش‌ترین کسانی که به خیانت جعل حدیث گرفتار شدند، در این زمان صوفیان می‌باشند. آنان که قدمت دینی ندارند، پس چه‌بسا حدیثی از رسول الله نقل می‌کردند که در کلام پیغمبر نیامده بود و این به خاطر عدم شناختن کلام نبی از کلام غیر او بود و شنیدم شیخ ما زکریا می‌گفت: همان بعض محدثین گفته‌اند: دروغ‌گوترین مردم صالحین و پرهیزکاران‌اند، به خاطر سادگی و سلامت قلبشان گمان می‌کنند تمام مردم خوب‌اند و دروغ نمی‌گویند و مراد از صالحین در گفتارشان متعبدهای بی‌اندیشه و ساده‌ای می‌باشد که تعمقی و دقتی در علم بلاغت ندارند و فرق بین کلام نبی و غیر او را نمی‌فهمند، غیر از عارفان که این امر بر آن‌ها پوشیده نیست.

۳.۱۸.۴ - بیان سیوطی

سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی‌داوود، ضمن نقد حدیثی می‌فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها؛ توقف بر کتاب سنن ابی‌داود و گفته‌هایش نمی‌کنم و استناد به آن نمی‌کنم و کسی را ندیدم که ذکر کند از این کتاب مگر غزالی را در الاحیاء و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی هست که اصل و سندی ندارند و دروغ می‌باشند.

۳.۱۹ - علل دیگر

تمام این جهات و نیز علل دیگری سبب گردید که احادیثی از ناحیه استفاده‌جویان، وضع و به پیغمبر یا امام نسبت داده شود. گر چه در قرن سوم و چهارم که مجامع حدیث تدوین شد، اهتمام بلیغی در جدا ساختن احادیث صحاح از غیر آن به عمل آمد؛ ولی با گذشتن دو قرن یا بیش‌تر از زمان صدور احادیث، دشواری این امر پیداست. خاصه که پاره‌ای از علل جعل، در همان ازمنه نیز موجود بوده؛ زیرا تماس زنادقه با مسلمین در این اعصار بیش‌تر بوده و طرف‌داران مذاهب، همچون خوارج و عثمانیان و از آن پس حنابله و ظاهریه و پیروان مذاهب فقهی و بالاخره غلات و متصوفه به فعالیت خود ادامه می‌دادند. علاوه بر این دستگاه خلافت نیز در این ماجرا بی‌دخالت نبود و قهراً کسانی به واسطه نزدیکی به دربار خلفا از جعل یا انتشار مجعولات، به نفع آنان خودداری نداشتند. کار قصه‌گویان و محدثین حرفه‌ای نیز مسیر رونق خود را می‌پیمود.

۳.۱۹.۱ - نقلی از ابن جوزی

ابن‌جوزی نقل می‌کند که احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز می‌گزاردند، قصه‌گویی در این اثنا بساط خود را در مسجد باز و به نقل حدیثی از احمد و یحیی سخن ساز کرد که این دو از فلان شخص و وی نیز از فلانی و وی از رسول خدا نقل کرد که: هر کس لا اله الا الله گوید، خداوند مرغی که منقارش از طلا و بالش از مرجان.... و سپس سخن را در وصف مرغ و ثواب گوینده به جایی رسانید که حدود بیست ورق نمی‌گنجید. ابن حنبل به یحیی و او به وی، نگاهی رد و بدل کردند. آن‌گاه محدث کذایی شروع به جمع‌آوری بخشش‌های مردم نمود و به انتظار بیش‌تری، ساکت شد. یحیی بن معین به وی گفت نزد من آی. قصه‌گو، به گمان بخشش نزد وی آمد، یحیی از او سؤال کرد چه کسی تو را به این حدیث خبر داد؟ پاسخ داد: احمد بن حنبل و یحیی بن معین! یحیی به وی گفت: من یحیی هستم و اینک ابن حنبل نیز حاضر است و ما خود از این حدیث خبر نداریم. قصاص (قصه‌گو) بی‌درنگ گفت: من کراراً شنیده بودم که یحیی بن معین مرد احمقی است، تاکنون یقین نداشتم، گویی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شمایید، همانا من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشته‌ام و با تمسخر از آن دو جدا شد.
[۲۸] علوم الحدیث، ص۲۸۹


۳.۲۰ - خوش‌بینی عامه به صحابه

از همه بدتر حس خوش‌بینی عامه نسبت به صحابه و تابعین (که ناقلین اولیه احادیث به شمار می‌رفتند) بود؛ زیرا اکثریت (ابن حجر می‌نویسد: اتفق اهل السنة علی ان الجمیع (ای جمیع الصحابة) عدول. و لم یخالف فی ذلک الا شذوذ من المبتدعه.) قائل به عدالت کلیه یاران پیغمبر و وثاقت آنان بودند و تنها همین قسمت کافی بود که جمعی از مدونین علم الحدیث را که از همه احزاب برکنار و کاملاً درصدد تنقیح و تهذیب اخبار از مجعولات بودند، باز به مقصد و مقصود خود که نقل تنها احادیث صادره از ناحیه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، نایل نسازد. بلکه همین ضبط و نقل اساتید فن (که در عین حال دچار چنین اشتباهی بودند)، امر را بر آیندگان دشوارتر می‌ساخت؛ زیرا به اعتماد تخصص صاحبان صحاح، زحمت بحث و فحص در احادیث مزبور را بر خود لازم ندانسته و صحت منقولات را مفروغ عنه می‌شمردند.
منتها جمعی از محققین بر آن شدند که با نظر دقیق‌تری به مقولات روایی نگریسته و از این‌جا باب نقد حدیث گشوده شد تا به جایی که جماعتی از اعلام سنت و جماعت جز به معدودی از احادیث اعتماد ننموده و حتی با بودن نصوص روایی، به رأی یا قیاس در مسائل فقهی، فتوا می‌دادند؛ چنان‌که از ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) نقل شده که نزد وی فقط هفده حدیث از پیغمبر به صحت پیوسته بود و مالک بن انس به بیش از سیصد حدیث از مجموع احادیث (موطا) خود، قاطع نبود.
[۳۰] خلیلی، عباس، مقدمه پرتو اسلام.
[۳۱] مقدمه ابن خلدون.


۳.۲۰.۱ - سخنی از سیوطی

سیوطی در تنویر الحوالک (در مقدمات کتاب) می‌نویسد: مالک، صد هزار حدیث روایت کرده و ده هزار آن را در موطا جمع نموده؛ سپس پیوسته آن را بررسی می‌کرد تا برگشت به پانصد حدیث و‌ اندی.


۱. به نقل (تاریخ فرق اسلامی) از رساله (اجوبه طرابلسیات) سید مرتضی.
۲. بخاری، محمدبن اسماعیل، التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح (مختصر صحیح بخاری)، ص۱۹.
۳. قاسمی، جمال‌الدین‌ بن محمد، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ص۱۷۲.    
۴. فیض کاشانی، محمدمحسن، نوادر الاخبار، ص ۳۷.
۵. ابن خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۵۱.    
۶. ابن خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان.
۷. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۵۹.    
۸. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۱۷.    
۹. سیوطی، جلال‌الدین، لئالی المصنوعه، ج۱، ص۱۴.
۱۰. قاسمی، جمال‌الدین‌ بن محمد، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ص۱۶۴-۱۸۳.    
۱۱. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۷، به نقل علوم الحدیث.    
۱۲. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۳۲.
۱۳. شیخ انصاری، مرتضی، رسائل، علوم الحدیث ص۲۹۱.
۱۴. خلیلی، عباس، پرتو اسلام، ص۲۵۷.
۱۵. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج ۱، ص۵۳.
۱۶. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۱۲.    
۱۷. خلیلی، عباس، پرتو اسلام، ص۲۵۵.
۱۸. تاریخ دمشق (شام)، ابن عساکر، ج۱.
۱۹. تاریخ نیشابور (ملخص تاریخ حاکم و تاریخ قم، ناصر الشریعه و غیر این‌ها).
۲۰. قمی، عباس، سفینة البحار، ج۲، ص۴۴۵ با تصرف نویسنده.    
۲۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۱۷.    
۲۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۳۲ ۲۳۳.    
۲۳. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۲۱۶.    
۲۴. جزری، ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول.
۲۵. جزری، ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول، ج۱، ص۷۸.
۲۶. قاسمی، جمال‌الدین‌ بن محمد، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ص۱۶۴.    
۲۷. قاسمی، جمال‌الدین‌ بن محمد، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ص۱۸۳.    
۲۸. علوم الحدیث، ص۲۸۹
۲۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی معرفة الصحابة، ص۱۳۱.    
۳۰. خلیلی، عباس، مقدمه پرتو اسلام.
۳۱. مقدمه ابن خلدون.




سایت ‌اندیشه قم، برگرفته از مقاله «جعل حدیث»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۰۷.    



جعبه ابزار