وقوع رجعت در تاریخ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: رجعت،
قرآن،
روایت پرسش: آیا عملا رجعت در تاریخ رخ داده است؟
قرآن کریم در موارد متعدّدی، از رجعت افراد یا اقوامی به
دنیا یاد کرده است. این موارد، افزون بر آن که امکان رجعت را اثبات میکند، وقوع آن را در تاریخ نیز بیان میدارد.
«اَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ اَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَاَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ اِلَی طَعَامِک وَ شَرَابِک لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ اِلَی حِمَارِک وَ لِنَجْعَلَک آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ اِلَی الْعِظَامِ کیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ اَعْلَمُ اَنَّ اللَّهَ عَلَی کلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛
یا چون آنکس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد
[
و با خود می
]
گفت: چگونه
خداوند،
[
اهلِ
]
این
[
ویرانکده
]
را پس از مرگشان زنده میکند؟ پس خداوند، او را صد
سال میراند. آنگاه او را برانگیخت
[
و به او
]
فرمود: «چه قدر درنگ کردی؟». گفت: یک روز یا پارهای از روز را درنگ کردم. گفت: «[نه
]
بلکه صد سال درنگ کردی. به خوراک و نوشیدنیِ خود بنگر
[
که طعم و رنگِ آن
]
تغییر نکرده است، و به درازگوش خود، نگاه کن
[
که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای پاسخگویی به تو بود و هم این که
]
تو را
[
در مورد معاد
]
نشانهای برای مردم قرار دهیم. و به
[
این
]
استخوانها بنگر که چگونه آنها را به هم پیوند میدهیم، سپس گوشت بر آن میپوشانیم». پس هنگامی که
[
چگونگیِ زنده ساختن مرده
]
برای او آشکار شد، گفت:
[
اکنون
]
میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست.»
این شخص،
عُزَیر پیامبر باشد یا پیامبری دیگر، تفاوت نمیکند. مهم، صراحت قرآن در باره
زندگی پس از مرگ در همین دنیاست.
مفسران شیعه و
اهلسنّت، اتّفاق نظر دارند که این آیه در برابر منکران قدرت خدا در زنده کردن مردگان، آمده است و نمونهای از آن را در همین دنیا، بیان میکند. از جمله مفسّران اهلسنّت، عبارتند از: طبری در
تفسیر الطبری:
، ابن کثیر در
تفسیر ابن کثیر ، زمخشری در
الکشّاف، ابن قتیبه در
غریب القرآن ، و بسیاری دیگر.
«اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَ هُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ اَحْیَاهُمْ اِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ اَکثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکرُونَ؛
آیا از
[
حال
]
کسانی که از بیم مرگ، از خانههای خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپارید». آنگاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است؛ ولی بیشتر مردم، سپاسگزاری نمیکنند».
این آیه به صراحت، از بازگشت جمعی از مردم به زندگی دنیا سخن میگوید.
(بسیاری از مفسّران اهلسنّت به مرگ و زنده شدن مجدّد این گروه اعتراف دارند، از جمله: زمخشری در الکشّاف
، فخر رازی در
مفاتیح الغیب (وی در توضیح این آیه، سه روایت از
سدی و
ابن عبّاس و کسی دیگر که نام نمیبرد، نقل میکند که در همه آنها آن مرد،
حِزقیل نامیده شده و فرار آن مردم از ترس
وبا بوده). قرطبی در
الجامع لاحکام القرآن وی از
ابن عربی نقل میکند که این مرگ، عقوبت آنها بوده و به همین دلیل، امکان احیای مجدّد داشتند. امّا اگر مرگ اَجَل باشد، امکان احیا ندارد. شاید وی این را گفته تا ناچار به پذیرش امکان رجعت نباشد.)
بدیهی است که این رجعت، غیر از احیای مردگان در
قیامت است که به گروهی خاص، محدود نمیشود و شامل همه موجودات است.
یکی از
معجزات عیسی (علیهالسّلام) زنده کردن مردگان و باز گرداندن آنان به دنیا بود:
«اِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکرْ نِعْمَتِی عَلَیْک وَ عَلَی وَالِدَتِک اِذْ...وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِاِذْنِی؛
[
یاد کن
]
هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که...و آنگاه که مردگان را به اذن من
[
زنده از
قبر]
بیرون میآوردی».
کشتهای در
بنیاسرائیل برای معرّفی قاتلش، زنده شده:
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کذلِک یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَی وَ یُرِیکمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛
پس فرمان دادیم: «پارهای از آن
[
گاو سر بریده را
]
به آن
[
کشته
]
بزنید
[
تا زنده شود]». این گونه خدا مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما مینمایاند. باشد که بیندیشید».
آنان به دستور خداوند، گاو را سر بریدند و به کُشته زدند و او زنده شد و قاتلِ خود را معرّفی کرد.
گروهی از بنیاسرائیل، بعد از تقاضای مشاهده خداوند، گرفتار صاعقه مرگباری شدند و مُردند. سپس خداوند، آنها را به زندگی باز گرداند تا
شکر نعمت او را بهجا آورند: «ثُمَّ بَعَثْنَاکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛
سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد که شکرگزاری کنید».
دلالت این آیه بر امکان و وقوع رجعت، بسیار روشن است، گو اینکه برخی
مفسّران اهلسنّت به دلیل مخالفت با مسئله رجعت، راه تأویل را در پیش گرفته، صراحت آیه را نادیده انگاشتهاند.(
آلوسی، اقوالی را نقل میکند که برخی، مرگ را به معنای مخفی شدن و بعث را به معنای بیداری و برخی
جهل را به معنای مرگ و بعث را به معنای
علم گرفتهاند
خود وی، تأویل دیگری را پیش میکشد، به این صورت که مرگ را به
فنا در تجلّی ذاتی و بعث را به
بقای بعد از فنا تفسیر میکند
امّا در برابر، زمخشری در الکشّاف
فخر رازی در مفاتیح الغیب
قرطبی در الجامع لاحکام القرآن
سیوطی و محلی جلال الدین در
تفسیر الجلالین طبری در
جامع البیان و بسیاری دیگر از مفسّران اهلسنّت، به مرگ و زنده شدن آنها تصریح میکنند.)
اصحاب کهف نیز به رغم آن که نمرده بودند، به دلیل خواب طولانی چند قرنه، شبیه همین مواردند:
«ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ اَیُّ الْحِزْبَیْنِ اَحْصَی لِمَا لَبِثُوا اَمَداً؛
آنگاه آنان را برانگیختیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب کردهاند».
در حدیثی از
امام صادق (علیهالسلام)، بازگشت اصحاب کهف، رجعت به شمار آمده است. (امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «وَ قَد رَجَعَ اِلَی الدُّنیَا مِمن ماتَ خَلقٌ کَثِیرٌ مِنهُمْ اَصْحَابُ الْکَهفِ اَمَاتَهُمُ اللَّهُ ثَلَاثَمِائَةِ عامٍ وَ تِسعَةً ثُمَّ بَعَثَهُم فِی زَمانِ قَومٍ اَنکَرُوا الْبَعثَ لِیَقْطَعَ حُجَّتَهُم وَ لِیُرِیَهُم قُدرَتَهُ وَ لِیَعلَمُوا اَنَّ الْبَعثَ حَقٌّ وَ اَمَاتَ اللَّهُ اَرمِیَا النَّبِیَّ (علیهالسّلام) الَّذِی نَظَرَ اِلَی خَرَابِ بَیتِ الْمَقدِسِ وَ ما حَولَهُ - حینَ غَزاهُمْ بُختَنَصَّرُ وَ قَالَ: «اَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» ثُمَّ اَحیَاهُ وَ نَظَرَ اِلَی اَعضائِه؛ با این که گروهی به دنیا برگشتهاند، از مردهها از قبیل اصحاب کهف که سیصد و نُه سال مرده بودند و بعد،
خداوند، آنها را برانگیخت، در زمانی که مردم، منکر
بعث و زنده شدن بودند تا
حجّت بر آنها تمام گردد و
قدرت خدا را ببینند. خداوند،
ارمیای پیامبر را میراند، وقتی گذرش بر خرابههای
بیتالمقدّس افتاد. پس از جنگ،
بخت نصر با خود گفت: «چگونه خداوند، این مردهها را زنده میکند؟ پس خداوند، او را صد سال میراند». سپس او را زنده کرد و به او به چگونه نگریست
[
به هم وصل میشوند
]
».
در این حدیث، به آیات دیگری از قرآن که رجعت اقوامی را بر میشمرد، استناد شده است.)
داستان پرندههای چهارگانه
ابراهیم (علیهالسّلام) که بعد از
ذبح، بار دیگر به زندگی باز گشتند تا امکان
معاد را در مورد انسانها برای او مجسّم سازند، در مسئله رجعت، قابل توجّه است:
«وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِیمُ رَبِّ اَرِنِی کیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ اَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَ لکنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْک ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَاْتِینَک سَعْیاً وَ اعْلَمْ اَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛
و
[
یاد کن
]
آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده میکنی. فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟!» گفت: چرا؛ ولی تا دلم آرامش یابد. فرمود: «پس، چهار پرنده برگیر و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان. سپس بر هر کوهی، پارهای از آنها را قرار ده. سپس آنها را فرا بخوان. شتابان به سوی تو میآیند، و بدان که خداوند، توانا و حکیم است».
با توجّه به آنچه گذشت، میتوان نتیجه گرفت که در تاریخ ادیان گذشته نیز رجعت در شکلهای مختلف واقع شده و اعتقاد به آن، به نوعی وجود داشته است. اسلام نیز بر آن تأکید ورزیده و وقوع آن را در
آخر الزمان، بیان نموده است. اینکه برخی اندیشمندان معاصر گفتهاند که اعتقاد به رجعت، از
یهود وارد
تشیّع شده است،
جز از سر
تعصّب نیست؛ زیرا اگر قرار باشد هر مشابهتی میان اعتقادات اسلامی و اعتقادات سایر ادیان، موجب این باور شود که آن اعتقاد، برگرفته از آن
دین است، باید گفت که بسیاری از آموزههای اسلامی، برگرفته از ادیان گذشتهاند. اگر به سخن خداوند در قرآن
ایمان داریم که قرآن را تصدیق کننده کتابهای آسمانیِ پیش از خود معرّفی میکند، قرآن کریم در بیش از چهارده آیه این موضوع را بیان میکند، از جمله در: «قَالُوا یَا قَوْمَنَا اِنَّا سَمِعْنَا کتَاباً اُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ وَ اِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ؛
گفتند: «ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده
[
و
]
تصدیق کننده
[
کتابهای
]
پیش از خود است، و به سوی حق و به سوی راهی راست، راهبری میکند» وجود عقاید مشترک، امری بدیهی، بلکه ضروری است.افزون بر این، نمیتوان آیات صریح قرآن را در باره وقوع رجعت، نادیده گرفت. آیا این آیات قرآنی هم از یهود وارد اسلام شدهاند؟
در روایات اهلسنّت (در اینجا شواهد حدیثی را تنها از اهلسنّت میآوریم تا اینکه برای منکران،
حجّیت بیشتری داشته باشد، هر چند بسیاری از این روایات ضعیفاند و اعتباری ندارند.) از بازگشت گروههایی از مردم در زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پس از ایشان سخن گفته شده است. تعداد این روایات، بسیار است. در پارهای روایات، به رجوع برخی صحابه پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مانند
زید بن خارجه (بیهقی در
دلائل النبوة این حدیث را میآورد و سند آن را صحیح میداند. ابن اثیر نیز در
اسد الغابة ماجرای بازگشت زید را صحیح میداند. دیگر کتابهایی که از این ماجرا یاد کردهاند، عبارتاند از:
التاریخ الکبیر، بخاری
و
ربیع بن حراش (ابن سعد در
الطبقات الکبری ، ابن ابیحاتم در
الجرح و التعدیل ، بیهقی در دلائل النبوّة
به آن اشاره کردهاند. بیهقی، این حدیث را آن چنان صحیح میداند که میگوید: هیچ حدیثشناسی در صحّت آن، تردید نمیکند
.) اشاره شده است. روایات بازگشت مردگان به دنیا آن قدر زیادند که
ابن ابیالدنیا کتابی با نام
من عاش بعد الموت(کسانی که پس از مرگ زیستهاند)، نوشته است و در آن، عجایب زیادی را نقل میکند.
همچنین روایات زیادی از اهلسنّت نقل شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از مرگ، زنده شده و افرادی ایشان را دیدهاند. میان علما در مورد امکان چنین چیزی، بحثهای زیادی در گرفته، تا جایی که
سیوطی کتابی در موضوع امکان دیدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرشتگان نوشت. (این کتاب،
تنویر الحلک فی امکان رؤیة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و الملک در ۲۳ صفحه چاپ گردیده است.) او احادیث صحیحی را به نقل از
بخاری و
مسلم و
ابوداوود میآورد که در آنها امکان دیدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیداری، بیان شده است. سپس توضیحات مفصّلی در ردّ منکران امکان رجعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امکان دیدن ایشان میآورد و اقوال علمایی را آورده که قائل به امکان آن بودهاند و مواردی را نقل کردهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در بیداری دیدهاند و این را از جمله کرامات آنها برشمردهاند. وی کرامت شمردن این دیدار را تنها در صورتی قبول دارد که در بیداری باشد، نه در خواب؛ چرا که دیدن رؤیای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای همه امکان دارد و کرامتی به حساب نمیآید.
.)
امّا جای این پرسش وجود دارد که چرا اهلسنّت، رجعت به هنگام
ظهور امام زمان (علیهالسّلام) را قبول ندارند؟ این، در حالی است که آنها اصل ظهور
امام مهدی (علیهالسّلام) را قبول دارند و امکان رجعت را با توجّه به روایاتشان نیز میپذیرند. شاید بتوان حدس زد که قبول رجعت در آخرالزمان، به دلیل متضمّن بودن
رجعت امامان اهلبیت (علیهمالسّلام) و انتقامگیری آنان از دشمنانشان به بحث
امامت بر میگردد. هنگامی که آنها اصلش را قبول ندارند، نمیتوان انتظار داشت که فرع آن را بپذیرند، و گرنه با توجّه به ادّله متعدّد و محکم رجعت، جایی برای انکار آن وجود ندارد.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «وقوع رجعت در تاریخ» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۱۹.