حجابهای خداوند متعال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خداوند متعال،
حدیث.
پرسش: احادیث در باره حجابهای خداوند متعال چه میگویند؟
آنچه در باره حجابهای خداوند متعال روایت شده است، به پنج دسته تقسیم میشوند:
دسته اوّل، احادیثی هستند که تأکید دارند بین خدا و
خلق، حجابی نیست. این احادیث، ناظر به
صفت الظاهر خداوند متعال هستند که این صفت، در شماری از احادیث، بدینگونه تبیین شده است:
«الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ؛
با
حجت خویش بر دلهایشان ظاهر است.»
«الظّاهِرُ بِعجائِبِ تَدبیرِهِ لِلنّاظِرینَ؛
با تدبیرهای شگفتش، بر ناظران، ظاهر است.»
دسته دوم، احادیثیاند که دلالت میکنند بر این که خداوند متعال، با اینکه حجاب ندارد، محجوب است. این احادیث، ناظر به
صفت الباطن هستند که در سخن
امام علی (علیهالسّلام) چنین توضیح داده شده است:
«الباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِکرِ المُتَوَهِّمینَ؛
به جلال عزّتش ازاندیشه خیال پردازان، پنهان است.»
دسته سوم، احادیثی هستند که دلالت دارند بر این که حجاب میان خدا و خلق، مخلوق بودن آنهاست؛ زیرا محال است آفریده محدود، بر آفریدگار نامحدود، احاطه پیدا کند. علاوه بر این احادیث، همه احادیثی که در باب چهارم این فصل گذشت نیز، دلالت بر این معنا دارند.
دسته چهارم، احادیثیاند که میگویند حجاب خداوند متعال، نور است.
شاید مقصود از حُجُب نورانی، آنگونه که گفته شده، مراتب خودبینی باشد که نوعی حجاب تکوینی محسوب میشود و سالک، در هر مرحلهای از کمالات نفسانی که باشد، تا این حجابها را کنار نزند، به
معرفت شهودی دست نمییابد، که: «با دیده خودبین، نتوان دید خدا را».
در «
مناجات شعبانیه» آمده است:
«وَ انِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ، حَتّی تَخرِقَ اَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ الی مَعدِنِ العَظَمَةِ...؛
و دیدههای دلِ ما را با روشنی نگاه به خود، نورانی کن تا آن جا که دیدههای دل، پردههای نور را بدَرَد و به معدن عظمت برسد.»
بنا بر مطالب بیان شده، میتوان گفت که در این قسمت از
دعا، منظور از خَرقِ حجابهای نور به وسیله دل، این است که سالک در
سلوک الی اللّه، به نقطهای برسد که در نتیجه شدّت محبّت به خدا، حجابهای
خودبینی به کلّی کنار رود، به گونهای که چیزی جز خدای متعال نبیند و به گفته
حافظ:
میان
عاشق و
معشوق، هیچ حایل نیست •••• تو خود، حجاب خودی (حافظ) از میان برخیز
این مرحله از خداشناسی، هر چند بالاترینِ منازل سلوک و برترینِ درجات معرفت است، لیکن بیتردید، به معنای احاطه مخلوق بر خالق و شناخت حقیقت خداوند متعال نیست. از اینرو، سرحلقه اهل معرفت، خاتم انبیا
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله)، ضمن تصریح بر اینکه برای او هم شناخت کُنه حضرت حق میسّر نیست، میفرماید:
«اللّهُ اعلی و اجَلُّ ان یَطَّلِعَ اَحَدٌ عَلی کُنهِ مَعرِفَتِهِ؛
خدا، والاتر و و برتر از آن است که کسی به کُنه معرفت او پی ببرد.»
و نیز در
شناخت خداوند میفرماید:
«یا مَن لا یَعلَمُ ما هُوَ الّا هُوَ؛
ای که جز او نمیداند او چیست!»
و نیز میفرماید:
«سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ؛
منزّهی تو! ما تو را چنانکه حقّ معرفت توست، نمیشناسیم.»
دسته پنجم، احادیثیاند که حجابهای خداوند متعال را به حجابهای نورانی و ظلمانی تقسیم کردهاند. پیش از این، به معنای احتمالیِ حجابهای نورانی (معنای دقیق و قطعی حجابهای نور و ظلمت، مشخّص نیست.)
اشاره شد؛ امّا مقصود از حجابهای ظلمانی، ظاهرا زنگارهایی است که در اثرِ کارهای ناشایست بر دیده دل مینشیند و مانع خداشناسی میگردد، چنانکه در قرآن کریم آمده:
«کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ• کَلَّا اِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئذٍ لَّمَحْجُوبُونَ؛
هرگز! بلکه دستاوردشان بر دلهایشان زنگار مینهد. هرگز! آنان در آن روز از پروردگارشان محجوباند».
شرح این موانع، در فصل دهم خواهد آمد. خواجه حافظ شیرازی، با اشاره به این حجابها میگوید:
جمال یار ندارد نقاب و پرده، ولی ••• غبار رَه بنشان تا نظر توانی کرد
توضیح علّامه مجلسی در باره روایات حُجُب:
علّامه مجلسی در تبیین روایات مورد بحث آورده است که: تحقیق، آن است که این اخبار را ظَهر و بطنی است و هر دو، درست.
ظاهرِ روایات، این است که خدای سبحان، همانگونه که
عرش و
کرسی را بدون نیاز به آن دو آفرید، همینگونه برایشان پرده و حجاب و سراپرده آویخت و آنها را از نورهای شگفتی که برایشان آفریده بود، آکنده ساخت تا عظمت قدرتش و جلال هیبتش و گستره فیض و رحمتش را برای فرشتگانِ نظارهگر، برخی پیامبران و نیز آنانی که میشنوند، آشکار کند. شاید هم تفاوت عددها به اعتبار آن است که در برخی از استعمالها، نوع را در نظر گرفتهاند و در برخی، صنف را و در بعضی، شخص را و یا این که در برخی تعبیرها، به هم ضمیمه شدهاند و یا در برخی روایتها به ذکر بعضی از آنها بسنده شده است.
و امّا معنای باطنی روایات، آن است که حجابهای جلو گیرنده از رسیدن مردم به معرفت کُنه ذات و صفات او فراواناند. از آن جمله است آنچه به نقص مخلوق و قوا و فهم او مربوط میشود که برخاسته از
وجود امکانی و
فقر و نیاز و
حدوث اوست، و آنچه از نقص و ناتوانی در پیِ این میآید و اینها حُجب ظلمانیاند.
و از آن جمله است، آنچه به نور بودن و تجرّد و تقدّس و
وجود وجوبی و
کمال و عظمت و جلال و آنچه لازمه اینهاست، مربوط میشود که اینها، حجابهای نورانی هستند و زدودن هر دو نوع حجاب، نشدنی است و اگر زدوده شده، به جز ذات حق تعالی چیزی نمیمانَد، و یا مقصود از کشف حجاب، زدودن اجمالی به وسیله پاکسازی از
صفات شهوانی و
اخلاق حیوانی و خو گرفتن به
اخلاق ربّانی از طریق عبادتهای فراوان و ریاضت کشیدن و مجاهده و ممارست در علوم حقیقی است تا حجابهای میان او و خدای سبحان، به اجمال برداشته شود و آنچه از نور جلالش بر ایشان آشکار میشود، تعیّنها، ارادهها و شهوتهای ایشان را بسوزانَد و با دیده
یقین، کمال خدای سبحان و نقص خود، جاودانگی او و فنا و خواری خود و بینیازی او را ببینند، و نیز به خود بنگرند؛ بلکه ببینند که وجود عاریتی ایشان، در کنار وجود کامل او، عدم است و قدرت ناقص ایشان در جنب قدرت کامل او، ناتوانی است و بالاتر آنکه از خود بیخود میشوند،
علم و
قدرت خود را وا مینهند و خدای سبحان، در
اراده و قدرت و
علم ایشان، تصرّف میکند و از اینرو، جز آنچه خدا بخواهد، نمیخواهند و جز اراده خدا، چیزی را اراده نمیکنند و به قدرت خدا در چیزها تصرّف کرده، مُرده را زنده میکنند و
خورشید را باز میگردانند و
ماه را میشکافند، همانگونه که
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
«ما قَلَعتُ بابَ خَیبرَ بِقُوَّةٍ جِسمانِیَّةٍ، بَل بِقُوَّةٍ رَبّانِیَّةٍ؛
من، درِ
خیبر را نه با قدرت جسمانی، که با قدرت الهی کَنْدم.»
و معنایی که از
فنای در خدا و
بقای با خدا، فهمش ممکن و منافی با
اصول دین نیست، همین معناست و به عبارت دیگر، حجابهای نورانی، موانع بنده در رسیدن به
مقام قرب خدا و نیز نهایتِ درجه معرفتش به خداست که میتواند از طریق عبادات بیاید (مانند:
ریا،
خودپسندی،
خودستایی، ستیز و کشمکش و مانند اینها)؛ و موانع ظلمانی، همان معصیتهایی است که از رسیدن او به خدا جلوگیری میکنند و چون این حجابها زدوده شوند، خدا در دلش جلوه میکند و حبّ هر چیز دیگر غیر از خدا و حتّی
حبّ نفس را میسوزانَد.
و همه اینها موجب نمیشود که به ظواهر این روایات،
ایمان نیاوریم، مگر این که متون صحیح و صریح دیگری، ما را از این
ظهور، منصرف کند و آغاز کژروی، به سوی تأویل رفتن بدون دلیل است و خداوند است که به راه راست، ره مینماید.
راهی که
علّامه مجلسی پیموده، بیشتر به طریقه اهل ذوق، شبیه است و مشکلی نیست که به طریقه اهل بحث و نظر هم اشاره کنیم تا سودش عامتر و بهرهاش کاملتر باشد. عالم مادّی، عالم حرکت و تکامل است و نفس نیز از جهت تعلّقش به بدن مادّی و بلکه اتّحاد با آن، به همین حکم، محکوم است و آن، یکسره در منازل سیر خود حرکت میکند و از درجات کمال، بالا میرود و به حقّ متعال، نزدیک میگردد تا آنجا که به مرزهای
امکان و
وجوب میرسد که در این هنگام، حرکتش پایان میپذیرد و از حرکت میایستد «و بیگمان، مرز نهایی تا
پروردگار توست» و منزلهای سیر، مراتب میان مادّه و بالاترین مرتبه وجود است و این منزلها از یک دیدگاه به مادّی و غیر مادّی تقسیم میشوند.
مرحله اوّل، مراتبی است که نفس، آنها را میپیماید تا به حدّ
تجرّد برسد.
مرحله دوم، مراتب کمالیِ عالیِبرتر از این است که هر مرتبه آن نسبت به مرتبه پیشین، نسبت
علّت به
معلول را دارد و یا رابطه میان معنای اسمی و حرفی و مستقل به غیر مستقل. و از اینرو، مرتبه برتر کمالات، مرتبه فروتر را در بر دارد و عکس آن، صحیح نیست. پس هر گاه کمانِ وجود به پایین بیاید، مرتبههای ضعیف و مرزهای عدم، فراوان میشوند و هر گاه بالا رود، مرتبهها قوّت میگیرند و مرزها کاهش مییابند تا آنکه به وجود بیحدّ و مرز برسند و رسیدن نفس به هر مرتبه، به معنای تعلّقش به آن مرتبه است. و به عبارت دیگر، یعنی مشاهده ارتباطش با آن وجود که برای خود نسبت به او استقلالی نبیند و اگر میخواهی، بگو: به فنای از ذات خود و به در آمدن از حدودی که احاطهاش کرده است.
پس از این مقدّمه میگوییم: حدود لازم هر مرتبه که بر حقیقت وجودی شیء در آن مرتبه، عارض میشود، آن را از وصول به مرتبه بالا و رسیدن به کمالات و عظمت آن مرتبه، باز میدارد. پس چون چیزی از این حدود بیرون رود و آن قیدها را از خود بکَنَد، ترقّی به درجه بالاتر برایش ممکن میشود و در این هنگام، خود را متعلّق آن و غیر مستقل از آن میبیند و ارزش و شرافت و کمال و عظمت خود را مییابد. پس آن حدودند که حاجب از حقیقت وجود مطلق از هر قیدند و نفس شیفته لذّتهای مادّی در تاریکیهای حدود و پوشش قیود در غلتیده و آن، دورترین نفسها از حقّ متعال است.
پس هر گاه از قیود مادّی جدا شود و رشته تعلّقش را از
زخارف دنیا ببُرد، به
عالم نور و سرور و بها و
کرامت، نزدیک میشود تا آنکه تجرّدی عالی بیابد و نفس خود را
جوهر مجرد از
مادّه و
صورت ببیند و در این هنگام است که از حجابهای ظلمانی بیرون میآید که همان حقیقت گناهان و معاصی و اخلاق ناپسند است و رأس آنها هم
حبّ دنیا و چسبیدن به طبیعت است و هر دو گروه، از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند که: «حبّ دنیا، راس هر خطاست»؛ امّا نفس در این مرتبه، هنوز گرفتار حجابهای نورانی است که نازکتر و رقیقتر است و از اینرو، تشخیص آنها دشوارتر و شناختشان به دقّت و تیزبینی بیشتری نیازمند است و بسی سالکِ این راه که چون برخی مرتبههای پایین را مشاهده کرد، پنداشت که به نهایت کمالات و بالاترین درجات رسیده و همین، سبب درجا زدن او در همان مرتبه و در حجاب شدنش میشود؛ و چه نیکو سروده است
[
صاحب بن عبّاد]
:
شیشه، شفّاف و
خمر، شفّاف است ••• هر دو مانند و کار، دشوار است.
گو که خمر است این و ظرفی نیست ••• یا که گو هست ظرف و خمری نیست.
پس هر کس عنایت حق، او را در بر گیرد و توفیق یاریاش کند، خدایش ویژه بندگیِ خویش میکند و دلش را در تسخیر خود در میآورد و قلبش را از محبّت خود، پُر میسازد و محبّت دیگران را از دلش میزداید و نورش را بر آن میتاباند و انوار عظمت سیمای خویش را به او مینماید و حجاب کبریایی و سراپرده
عزّت و
جلال خویش را از او برمیدارد و در نهانش برایش جلوه میکند و سپس او را به پایداری در کار و جایگیر شدن در مرتبه خویش، موفّق میدارد و همه حجابها را از او میزداید و به عزّت پاک خدایِ خدایگان در میآویزد که زندگیاش گوارا و حیاتش پاکیزه خواهد بود. خوشا به حال او، خوشا به حال او! و از آنچه گفتیم، آشکار شد که معنای برداشتن حجاب، مشاهده عدم استقلال نفس است و از اینرو، برداشتن حجاب، مانند انعدام عالم نمیشود، بلکه فقط موجب میشود که ماسوایِ خدای متعال را، متعلّق به او و غیر مستقل ببینیم و محالی لازم نمیآید و با هیچ یک از
اصول دین، تنافیای نمییابد، و
خداوند، هدایتگر و یاور است.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «حجابهای خداوند متعال» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱/۱۸.