بالاترین مراتب خداشناسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خداشناسی،
انسان،
کمال مطلق،
یاد خدا.
پرسش: راههای رسیدن به بالاترین مراتب خداشناسی چیست؟
حرکت انسان به سوی کمال مطلق، بدینسان آغاز میگردد:
نخستین گام در این سیر و سلوک، یاد خداست.
امام علی (علیهالسّلام) درباره نقش یاد خدا در سازندگی انسان میفرماید:
«اصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِکرِ اللّهِ؛
اساس سامان یافتن دل، اشتغال آن به یاد خداست.»
یاد خدا، در واقع، رمز خودسازی است؛ چرا که به تدریج، انسان را از خودِ حیوانی تهی میکند و دل را از رذایل اخلاقی پاک میگرداند و آن را برای پذیرش نور
یقین، آماده میسازد.
در متون اسلامی، نقشِ سرنوشتساز یاد خدا در سازندگی انسان، به تفصیل مورد توجّه قرار گرفته است. در اینجا برای نمونه، به سه دسته از آنها اشاره میکنیم:
روایاتی که بر نقش ذکر در آفتزدایی و سالمسازی قلب تأکید دارند، مانند آنچه از امام علی (علیهالسّلام) نقل شده است:
«ذِکرُ اللّهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّیطانِ؛
یاد کردنِ خدا، راندن
شیطان است.» «ذِکرُ اللّهِ رَاسُ مالِ کُلِّ مُؤمِنٍ، و رِبحُهُ السلامةُ مِنَ الشَّیطانِ؛
یاد خدا، سرمایه هر
مؤمن است و سود آن، به سلامت ماندن از شیطان است.»
«ذِکرُ اللّهِ دَواءُ اعلالِ النُّفوس؛
یاد خدا، دوای دردهای جانهاست.»
«یا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ و ذِکرُهُ شِفاءٌ؛
ای آن که نامش دواست و یادش شفا! »
احادیثی که یاد خدا را موجب شرحصدر و نورانی شدن دل و اندیشه، و ایجاد حیات و حواسّ باطنی، و رشد و تکامل معنوی معرفی میکنند، مانند سخنان امام علی (علیهالسّلام) در اینباره:
«اِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ و تَعالی جَعَلَ الذِّکرَ جلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرةِ، و تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العِشوَةِ، و تَنقادُ بهِ بَعدَ المُعانَدَةِ؛
خدای سبحان، ذکر را جلای دلها کرد که
[
گوش
]
پس از سنگینی، بدان میشنود و
[
دیده
]
پس از نابینایی، بدان میبیند و پس از لجاجت، با آن
[
در برابر خدا
]
رام میشود.»
«دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبَ وَ الفِکرَ؛
مداومت بر
ذکر، دل و اندیشه را نورانی میکند.»
«مُداوَمَةُ الذِّکرِ قوتُ الاَرواحِ و مِفتاحُ الصَّلاحِ؛
دوام ذکر، خوراک جانها و کلید درستی است.»
احادیثی که
معرفت خدا و
انس با خدا و محبت او را ثمره
یاد خدا میدانند، مانند آنچه از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است:
«مَن اکثَرَ ذِکرَ اللّهِ (عزّوجلّ) اَحَبَّهُ اللّهُ؛
هر کس خدا را فراوان یاد کند، خداوند
[
نیز
]
او را دوست خواهد داشت.»
و امام علی (علیهالسّلام) فرموده است:
«الذِّکرُ مِفتاحُ الاُنسِ؛
ذکر، کلید اُنس است.»
بنابراین، یاد خدا در گام اوّل سلوک، آینه دل را از زنگارهای اخلاق و اعمال ناشایسته پاک میکند و در گام دوم، با نورانی ساختنِ آن، زمینه را برای انعکاس معارف شهودی در آن و دستیابی به معرفت و محبت خدا، فراهم میسازد.
با عنایت به آثار و برکات یاد خدا و نقش کلیدیِ آن در سازندگی انسان و
جامعه توحیدی است که در جای جای
قرآن کریم و احادیث اسلامی، بر کثرت ذکر، بلکه تداوم آن، تأکید شده است:
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا؛
ای کسانی که
ایمان آورده اید! خدا را فراوان یاد کنید».
«فَاِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْکُرُواْ اللَّهَ قِیَـمًا وَ قُعُودًا وَ عَلَی جُنُوبِکُمْ؛
و چون
نماز را تمام کردید، ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده
[
و در هر حال
]
، خدا را یاد کنید».
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَـمًا وَ قُعُودًا وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ؛
آنان که ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده، خدا را یاد میکنند».
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
«ما مِن شَیء اِلاّ و لَهُ حَدٌّ یَنتَهی اِلَیه، اِلاَّ الذِّکر فَلَیسَ لَهُ حَدٌّ یَنتَهی اِلَیهِ؛
هیچ چیزی نیست جز آن که حدّی دارد که بدان منتهی میشود، جز یاد
[
خدا
]
که حد نهایتی ندارد.»
سپس آن حضرت این آیه را خواند:
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا؛
ای مؤمنان! خدا را فراوان یاد کنید».
درباره
نقش ذکر در سازندگی انسان، توجّه به چند نکته ضروری است:
آنچه موجب ظهور آثار ذکر در پیراستگی و آراستگیِ قلب و رسیدن به
معرفت شهودی است، تداوم ذکر است؛ چنانکه در شماری از نصوصی که گذشت، بدان تصریح شده است. شاید ذکر «خروج از ظلمات و ورود به عالم نور» در
سوره احزاب، پس از «امر به کثرت ذکر»، به همین دلیل باشد:
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا• وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ اَصِیلاً• هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّـلُمَـتِ اِلَی النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! خدا را فراوان یاد کنید و صبح و شام، او را
تسبیح گویید. اوست که با فرشتگانش بر شما درود میفرستد تا شما را از تاریکیها، به سوی نور بیرون ببرد و با مؤمنان، هماره مهربان است».
بنابراین، ذکری که تداوم نداشته باشد و بر قلب غلبه نکند، نمیتواند در مسیر معرفت شهودی، نقش ایفا کند.
فقیه و محدّث بزرگ،
فیض کاشانی (رحمهالله)، در
رساله زاد السالک، در پاسخ به نامه یکی از طلاب علوم دینی، درباره کیفیت سلوک راه حق، ۲۵ رهنمود ارائه کرده و در رهنمود هجدهم گفته است:
قدری از اذکار و دعوات
[
را
]
وردِ خود ساختن در اوقات معیّنه، خصوصاً بعد از نمازهای فریضه، و اگر تواند که
[
در
]
اکثر اوقات، زبان را مشغول ذکر حق دارد (و اگر چه جوارح، در کارهای دیگر مصروف باشد) زهی سعادت!
از حضرت امام محمد باقر (علیهالسّلام) منقول است که زبان مبارک ایشان، در اکثر اوقات، تَر بوده است به
کلمه طیّبه: «لا اله الاّ اللّه»؛
[
حتی
]
اگر چیزی میخوردهاند و اگر سخن میگفتهاند و اگر راه میرفتهاند، الی غیر ذلک. (متن حدیث، از امام صادق (علیهالسّلام) بدین شرح است: «و کانَ ابیکَثیر الذِّکرِ لَقَد کُنتُ امشی مَعَهُ و انَّهُ لَیَذکُرُ اللّهَ و آکُلُ مَعَهُ الطَّعامَ و انَّهُ لَیَذکُرُ اللّهَ و لَقَد کانَ یُحَدِّثُ القَومَ و ما یَشغَلُهُ ذلِکَ عَن ذِکرِ اللّهِ و کُنتُ اری لِسانَهُ لازِقا بِحَنَکِهِ یَقولُ:لا الهَ الاَّ اللّهُ.)
(پدرم بسیار ذکر گو بود. در کنارش راه میرفتم و او یاد خدا میکرد، با او سر سفره مینشستم و او یاد خدا میکرد، با مردم سخن میگفت، ولی این کار، وی را از یاد خدا باز نمیداشت و
[
همواره
]
میدیدم که زبانش برکامش میخورد و میگوید: لا اله الاّ اللّه»
چه این، ممدّ و معاونی قوی است هر سالک را، و اگر ذکر قلبی را نیز مقارنِ ذکر لسانی سازد، بهاندک زمانی، فتوح بسیار رو میدهد.
[
پس
]
تا میتواند، سعی نماید که دم به دم، متذکّر حق میبوده باشد تا غافل نشود که هیچ امری، به این نمیرسد در سلوک، و این، مددی است قوی در ترک مخالفت حق (سبحانه) به معاصی.
نماز، کاملترین مصداق ذکر است و آیه شریف زیر، به همین نکته ظریف اشاره دارد:
«اَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکْرِی؛
نماز را برای یاد من برپا دار».
نماز اگر با آداب و شرایط آن (بویژه
حضور قلب)، انجام شود، در گام اوّل، همه زشتیها و پلیدیها را از انسان دور میکند و او را به صفت
تقوا متّصف میسازد و در گام دوم، سالک را به بساط معرفت شهودی و
قرب و
محبت الهی میرساند؛ چنانکه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «نور معرفت»
را از برکات نماز میشمارد، و امام علی (علیهالسّلام)
نماز را نردبان عروج جان برای رسیدن به خدا
و زیارت او معرفی میکند.
نکته دیگر، این که حقیقت ذکر، احساس حضور در محضر حق تعالی است. از اینرو، ذکر زبانی، بدون توجّه قلبی، اثر چندانی در نورانیت دل نخواهد داشت. نشانه توجّه قلبی انسان به آفریدگار جهان نیز مسئولیتشناسی در همه زمینههاست.
ذکرِ به این معنا و بویژه تداوم آن، بسیار دشوار است، چنانکه
امام صادق (علیهالسّلام) در معرفیِ سختترین چیزهایی که خدا بر خلقش
واجب کرده است، به یکی از یاران خود میفرماید:
«الا اُخبِرُکَ بِاَشَدِّ ما فَرَضَ اللّهُ (عزّوجلّ) عَلی خَلقِهِ؟ قُلتُ: بَلی. قالَ: انصافُ النّاسِ مِن نَفسِکَ، و مُؤاساتُکَ اخاکَ، و ذِکرُ اللّهِ فی کُلِّ مَوطِنٍ. اما انّی لا اقولُ: سُبحانَ اللّهِ، وَ الحَمدُ للّهِِ، و لا الهَ الاَّ اللّهُ، و اللّهُ اکبَرُ، و ان کانَ هذا مِن ذاکَ، و لکِن ذِکرُ اللّهِ (جَلَّوعَزَّ) فی کُلِّ مَوطِنٍ اذا هَجَمتَ عَلی طاعَةٍ او عَلی مَعصِیَةٍ؛
آیا تو را از سختترین واجباتی که خدا بر خلقش واجب کرده آگاه نکنم؟
گفتم: چرا.
فرمود: انصاف دادنت به مردم از جانب خودت، و سهیم کردن برادرت
[
در مال و دارایی ات
]
و ذکر خدا در هر جا؛ امّا بدان که مقصود من از ذکر، «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه واللّه اکبر» نیست، اگر چه اینها هم ذکر هستند؛ بلکه مقصود، یاد کردن خدای (عزّوجلّ) در هر جایی است که آهنگ طاعت یا معصیت میکنی.»
یکی از شرایط مهم پذیرفته شدن
نماز و بهرهگیری از برکات آن (که در متون اسلامی بر آن تأکید شده)
زکات است. لذا
قرآن کریم در کنار نماز، مردم را به پرداختن زکات، دعوت میکند.
امام رضا (علیهالسّلام) در این باره میفرماید:
«انَّ اللّهَ (عزّوجلّ) امَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ اُخری: امَرَ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ، فَمَن صَلّی و لم یُزَکِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ...
خدای (عزّوجلّ) به سه چیز فرمان داده که سه چیز هم همراه آنهاست: به نماز و
[
همراهش
]
زکات، فرمان داده و از اینرو، هر کس نماز بگزارد و زکات نپردازد، نمازش پذیرفته نمیشود.»
نقش پرداختن زکات در بهرهگیری از آثار نماز، تا آنجاست که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«لاصَلاةَ لِمَن لا زَکاةَ لَهُ؛
آن که زکات ندهد، نمازی ندارد.»
گفتنی است که زکات، در مفهوم عامّ آن، شامل مطلق حقوق مالی، اعم از
واجب و
مستحب است. لذا امام صادق (علیهالسّلام) در پاسخ به سؤالی درباره زکات ظاهری و باطنی فرمود:
«امَّا الظّاهِرَةُ فَفی کُلِّ الفٍ خَمسَةٌ و عشرونَ، و امَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلی اَخیکَ بِما هُوَ اَحوَجُ اِلَیهِ (فی المصدر: «الیک»، و هو تصحیف) مِنکَ؛
زکات آشکار، در هر هزار درهم، بیست و پنج درهم است؛ امّا زکات باطنی (حقیقی)، آن است که چیزی را که برادرت بدان نیازمندتر است، برای خود، نگاهنداری.»
بنابراین، میتوان گفت که مطلق
احسان به خلق و گرهگشایی از کار مردم برای
خدا، شرط بهرهگیریِ کامل از برکات مطلق ذکر و در رأس آن، نماز است.
اشاره کردیم که
یاد خداوند (عزّوجلّ) غذای جان است. هر چه این خوراک بیشتر به روح برسد، نیروی روح، بیشتر میشود و صفا و نورانیت دل، افزونتر میگردد؛ به عکسِ غذاهای مادّی که هر چه بیشتر انسان از آن مصرف کند، برای جسم و جانش زیانبارتر است و اکتفا به قدر ضرورت در خوردن، سلامت جسم و جان انسان را تضمین میکند.
درباره نقش خوردن در
سیر و سلوک و
معرفتشناسی، روایات اسلامی را به چهار دسته میتوان تقسیم کرد:
دسته اوّل، شامل روایاتی است که تصریح میکنند خوردنِ
غذای حلال، موجب صفایدل و نورانیت آن میشود، چنان که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است:
«مَن اکَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ و رَقَّ؛
هر که از حلال بخورد، دلش صفا مییابد و نازک میشود.»
«مَن اکَلَ الحَلالَ اربَعینَ یَوما، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ، و اَجری یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لِسانِهِ؛
هر کس چهل
روز حلال بخورد، خدا دلش را نورانی میکند و چشمههای
حکمت را از قلبش بر زبانش جاری میسازد.»
دسته دوم، روایاتی هستند که کمخوردن و گرسنگی را مایه نورانی شدن دل، معرفی میکنند؛ مانند آنچه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است:
«اذا اقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مُلِئَ جَوفُهُ نورا؛
چون انسان از خوراکش بکاهد، درونش پر از نور میشود.»
«نورُ الحِکمَةِ الجوعُ؛
نور حکمت،
[
در
]
گرسنگی است.»
دسته سوم: روایات،
روزهداری را سبب رسیدن انسان به
درجه یقین میشناسانند؛ مانند آنچه در
حدیث معراج آمده است:
«الصَّومُ یورِثُ الحِکمَةَ، وَ الحِکمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ، وَ المَعرِفَةُ تورِثُ الیَقینَ؛
روزه،
حکمت میآورد و حکمت،
معرفت میآورد و معرفت،
یقین .»
شایان گفتن است که یقین،
بالاترین مرتبه ایمان، و همان
معرفتشهودی است.
دسته چهارم روایات، به داشتنِ انگیزه الهی در همه کارها، از جمله خوردن، توصیه میکنند؛ مانند آنچه از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که در توصیه به
ابوذر فرمود:
«یا اَباذَرٍّ لِیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نِیَّةٌ صالِحَةٌ، حَتَّی فِی النَّومِ وَ الاَکلِ؛
ای ابوذر! باید در هر چیزی،
نیت نیکو داشته باشی، حتّی در خوابیدن و خوردن.»
اخلاص در همه کارها، موجب نورانی شدن دیده بصیرت است، چنانکه از
امام علی (علیهالسّلام) روایت شده:
«عِندَ تَحَقُّقِ الاِخلاصِ تَستَنیرُ البَصائِرُ؛
بهگاه حصول اخلاص، دیدهها نورانی میشوند.»
هرگاه چنین مرتبهای از اخلاص، چهل روز تداوم یابد، دل، چنان نورانی میگردد و به معارف حقیقی و ناب دست مییابد که چشمههای حکمت، از زبان صاحب دل، جاری میشوند. پیامبر خدا در این باره میفرماید:
«ما اَخلَصَ عَبدٌ للّهِِ (عزّوجلّ) اَربَعینَ صَباحا اِلاّ جَرَت یَنابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لِسانِهِ؛
هیچ بندهای، چهل روز برای خدا اخلاص نورزید، مگر آن که چشمههای حکمت، از دلش بر زبانش سرازیر شد.»
و اگر سالک، در این چهل روز، روزهدار باشد، بیتردید رسیدن به مقصد، نزدیکتر خواهد بود، چنانکه از امام علی (علیهالسّلام) روایت شده است:
«مَن اخلَصَ للّهِِ اربَعینَ صَباحا، یَاکُلُ الحَلالَ، صائِما نهارَهُ، قائِما لَیلَهُ، اجرَی اللّهُ سُبحانَهُ یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلی لِسانِهِ؛
هر کس چهل روز برای خدا اخلاص بورزد، حلال بخورد و روزه بگیرد و
شبزندهداری کند،
خداوند سبحان، چشمههای حکمت را از دلش بر زبانش جاری میسازد.»
راه
توحید و
سلوک به سوی معرفتشهودی و کمال مطلق، راهی است بس دشوار و در آن، راهزنانِ بسیار. پیمودن این راه، بدون راهنمایی و دستگیری رهبرانِ به مقصد رسیده و مصون از خطا (که همان پیامبر خدا و خاندان او (علیهمالسّلام) هستند) خطرناک، بلکه غیر ممکن است. در این باره، توجّه به سه نکته حائز اهمیت است:
بر پایه احادیثی که ملاحظه شد،
اهلبیت، ابواب معرفتخدا و راه رسیدن به
رضوان اللّه هستند و این، بدان معناست که تنها آنها با معارف اسلام ناب آشنایند و بر اساس آموزههای
وحی، میتوانند آفریدگار حقیقیِ جهان را به مردم معرّفی کنند و آنان را تا رسیدن به
بالاترین مراتب توحید،
هدایت نمایند. در
زیارت جامعه مروی از
امامهادی (علیهالسّلام) خطاب به آنان میگوییم:
«بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دینِنا؛
به
ولایت شما، خداوند، معارف دینمان را به ما آموخت.»
بررسی دقیق متون دینی اسلام در زمینه امامت و رهبری، نشان میدهد که نقش امامان اهلبیت و بهطور کلی، انسانکامل در هر عصری (که امام آن عصر نامیده میشود) در هدایت انسانها، فراتر از نمایاندنِ راه کمال مطلق دارند؛ بلکه امام، افزون بر هدایت عام، افراد مستعد را در پیمودن راه و رساندن به مقصد نیز همراهی میکند؛ بدین معنا که روح انسانهای مستعد، بهطور تکوینی در پرتو انوار باطنی امام پرورش مییابد و به سوی کمال مطلق ره میسپارد.
کلینی (رحمهالله)، در کتاب ارجمند
الکافی، در بابی که آن را «امامان، نور خدایند» نامیده، شش روایت آورده است که در آنها کلمه «نور» در شماری از آیات
قرآن کریم، به امامان اهل بیت (علیهمالسّلام) تفسیر شده است. از جمله، روایتی را از
ابو خالد کابلی نقل کرده که میگوید: از
امام باقر (علیهالسّلام) درباره این آیه شریف پرسیدم که میفرماید:
«فَـئامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اَنزَلْنَا؛
به خدا و فرستادهاش و نوری که فرو فرستادیم،
ایمان بیاورید».
امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«النّورُ وَ اللّهِ الاَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلی یَومِ القِیامَةِ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ الَّذی اُنزِلَ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ فِی السَّماواتِ و فِی الاَرضِ، وَاللّهِ یا ابا خالِدٍ لَنورُ الاِمامِ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ انوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضیئَةِ بِالنَّهارِ؛ و هُم وَ اللّهِ یُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنینَ، و یَحجُبُ اللّهُ (عزّوجلّ) نورَهُم عَمَّن یَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم؛ وَ اللّهِ یا ابا خالِدٍ لا یُحِبُّنا عَبدٌ و یَتَوَلاّنا حَتّی یُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ...
به خدا سوگند که تا
روز قیامت، نور، امامان از خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. به خدا سوگند، آنان همان نورِ فرو فرستاده شدهاند. به خدا سوگند، آنان نور آسمانها و زمیناند. ای ابو خالد! به خدا سوگند، نور امام در دلهای مؤمنان، از خورشید فروزانِ روز، تابناکتر است. به خدا سوگند، آنان دلهای مؤمنان را روشن میدارند و خدا نور آنان را از هر کس که بخواهد، باز میدارد تا دلهایشان تاریک شود. ای ابو خالد! به خدا سوگند، هیچ بندهای با ما دوستی نمیورزد و ولایت ما را نمیپذیرد، جز آن که خداوند، دلش را پاک میسازد.»
بر پایه این سخن، امام به سانِ مهریتابان است که فروزندهتر از خورشید محسوس، بر باطنِ نامحسوس جهان، نور افشانی میکند و به ملکوت آسمانها و زمین و ضمیر انسانهای با ایمان، روشنایی میبخشد. این نور، نه تنها راه سیر و سلوک را به آنان مینمایاند، بلکه تا رسیدن به مقصد، سالک را همراهی میکند.
به سخن دیگر، چنانکه خورشید محسوس، افزون بر روشنایی، تکوینا در تکامل مادی انسان مؤثّر است، خورشید معنوی امام نیز علاوه بر راهنمایی تشریعی، تکوینا در تکامل معنوی انسان، تاثیر دارد.
قرآن کریم، واژه «امام» را بر کسی اطلاق میکند که به درجات قرب رسیده و سالار کاروان ولایتمداران شده و ارتباط انسان را با این حقیقت، نگاه داشته است. امام، کسی است که خدای سبحان، او را برای پیش گامی در طریق ولایت برگزیده و هموست که مهار هدایتمعنوی را در دست گرفته است. همه پرتوهای تابناک ولایت (که بر دل بندگان میتابد) بارقههای برخاسته از منبع نور امام و هدیههای پراکنده و عطیههای متّصل به دریای بی کرانه او هستند.
علاّمه سیّد
محمّدحسین طباطبایی (رحمةالله) در این باره میگوید:
بهطور خلاصه، امام، هدایتگری است که با نور هدایت ملکوتیای که همراه دارد، ره مینماید. پس حقیقت
امامت، گونهای ولایت بر اَعمال مردم است و هدایت او، به معنای رساندن ایشان به مقصود و با فرمان الهی است، نه فقط ارائه طریق که شأن
پیامبر و فرستادگان الهی و هر مؤمنی است که با نصیحت و اندرز نیکو، به سوی خدا هدایت میکند.
به بیان دیگر، هدایت باطنی و نورانیتی که بر اثر انجام دادن تکالیف الهی، برای انسان فراهم میآید، از طریق
انسان کامل و
امام، به او افاضه میشود
و از اینرو، بدون ارتباط معنوی با او، اعمال صالح نمیتوانند نقش خود را در تکامل انسان ایفا کنند و بدینجهت، ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)، شرط قبولی اعمال شمرده شده است، چنانکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) می فرماید:
«وَ الَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبِیّا لَو اَنَّ رَجُلاً لَقِیَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعینَ نَبِیّا ثُمَّ لَم یَاتِ بِوِلایَةِ اُولِی الاَمرِ مِنّا اهلَ البَیتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً؛
سوگند به خدایی که مرا به حق به
نبوّت بر انگیخت، اگر مردی با عمل هفتاد پیامبر، از خدا پروا بدارد، امّا در ولایت صاحبان امر (که از ما اهلبیتاند) درنیاید،
خداوند از او هیچ
[
عمل
واجب و یا
مستحبی را
]
نمیپذیرد. و در
زیارت جامعه، روایت شده از
امامهادی (علیهالسّلام) میخوانیم:
«و بِمُوالاتِکُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ، و لَکُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ؛
و به موالات شما، اعمال واجب پذیرفته میشوند، و مودّت شما واجب است.»
باری، به
برکت ولایت اهلبیت (علیهمالسّلام) و اطاعت آنان، سالک میتواند به بالاترین مراتب توحید و معرفت شهودی دست یابد، چنان که
امام رضا (علیهالسّلام) میفرماید:
«مَن سَرَّهُ اَن یَنظُرَ اِلَی اللّهِ بِغَیرِ حِجابٍ، و یَنظُرَ اللّهُ الَیهِ بِغَیرِ حِجابٍ فَلیَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ لیَتَبَرّا مِن عَدُوِّهِم؛
آنکه او را خوش آید که بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد، باید ولایت خاندان محمّد را بپذیرد و از دشمنان ایشان، بیزاری جوید.»
درباره نقش اهلبیت (علیهمالسّلام) در خداشناسی، این نکته نیز قابل توجّه است که در شماری از روایات (چنانکه ملاحظه گردید).
تأکید شده که معرفت خداوند (عزوجل) جز از طریق شناخت اهل بیت (علیهمالسّلام) ممکن نیست و از سوی دیگر، در برخی احادیث آمده که شناخت اهلبیت (علیهمالسلام)، متأخر از شناخت خداست. در دعایی که امام صادق (علیهالسّلام) به
زراره آموخت، میخوانیم:
«اللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی نَفسَکَ لَم اعرِف نَبِیَّکَ، اللّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی رَسولَکَ لَم اعرِف حُجَّتَکَ، اللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دینی؛
خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی، حجّت تو را نخواهم شناخت. خدایا!
حجّت خود را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد.»
از این روشنتر، سخن
امیرمؤمنان است، وقتی رئیس
نصارا از ایشان پرسید: خدا را به محمّد شناختی و یا محمّد را به خدا؟
امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله)، و لکنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِاللّهِ...
خدا را به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشناختم؛ بلکه محمّد را به خدا شناختم.»
بنابراین، چگونه میتوان بین این دو دسته روایت، جمع کرد؟
پاسخ، این است که این احادیث، حاکی از نقش متقابل خداشناسی و شناخت اهلبیت (علیهمالسّلام) است. از یک سو، شناخت پیامبر خدا و خاندان او (چنانکه در حدیث اخیر آمده) فرع خداشناسی است؛ زیرا تا وجود خدا اثبات نشود، نبوّت معنا پیدا نمیکند، و از سوی دیگر، تا پیامبران، مردم را به خداشناسی دعوت نکنند و زمینه تفکّر در
براهین توحید را در جامعه فراهم نسازند، کسی در صدد شناخت
خداوند (عزّوجلّ) بر نخواهد آمد. وانگهی (چنانکه توضیح دادیم) دستیابی به درجات بالای خداشناسی، جز از طریق رهنمودهای پیامبر (صلیالله علیهوآله)و اهل بیت (علیهمالسّلام) امکان پذیر نیست.
بر این اساس، تعارضی میان دو دسته روایتی که اشاره شد، وجود ندارد: بدین ترتیب که نخست پیامبران و اوصیای آنان، مردم را به خداشناسی برپایه برهان دعوت میکنند. پس از این که مردم با خدا آشنا شدند، عقل، آنان را به پیروی از فرستادگان خدا و رهبران الهی فرا میخوانَد و پیشوایان دینی، زمینه را برای رشد و تعالی انسان و رسیدن او به بالاترین مراتب خداشناسی فراهم میسازند.
چهارمین دستور کار برای
سلوک الی اللّه، نیایش و یاری خواستن از خداوند متعال است. دعا، در رساندن سالک به مقصد، هم
طریقیت دارد و هم
موضوعیت. طریقیت دارد، چون مایه توفیق یافتن انسان برای انجام دادن سایر برنامههای سلوک است، و موضوعیت دارد، چون خود، مغز عبادت (پیامبر خدا میفرماید: «الدعاء مُخّ العبادة»)
است.
حتی میتوان گفت که اگر دعا با شرایط آن انجام شود، یکی از نزدیکترین راهها و شاید نزدیکترین راه برای رسیدن به مقصد است؛ چنان که خداوند متعال میفرماید:
«وَ اِذَا سَاَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَاِنِّی قَرِیبٌ اُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ؛
و چون بندگانم از تو درباره من پرسیدند،
[
به آنان بگو که
]
من نزدیکم و ندای دعا کننده را چون مرا بخواند، پاسخ میدهم. پس
[
بندگانم
]
دعوتم را بپذیرند و به من
ایمان آورند، شاید که راه یابند».
از اینرو، انبیا و اولیای خدا، برای
دعا و مناجات با خدا اهمّیت ویژهای قائل بودند و بیش از دیگران، از خداوند متعال استمداد میکردند. امامباقر (علیهالسّلام) در
تفسیر آیه شریف: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ لَاَوَّهٌ حَلِیمٌ؛ بیگمان، ابراهیم، اَوّاه و بردبار بود»، میفرماید:
«الاوّاهُ هُوَ الدَّعّاءُ؛
اَوّاه، یعنی بسیار
دعا کننده.»
و نیز امام صادق (علیهالسّلام) در مورد جدش امام علی (علیهالسّلام) روایت کرده است:
«کانَ امیرُ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) رَجُلاً دَعّاءً؛
امیر مؤمنان، انسانی پردعا بود.»
در مورد این دستور، دو نکته، حائز اهمیت است:
نکته اوّل، این که دعا در کنار تلاش و به کارگیریِ همه توان برای انجام دادن سایر دستورهایی که بدان اشاره شد، ثمر میدهد؛ بلکه بدون مجاهدت، حقیقت دعا تحقق پیدا نمیکند. لذا
امام رضا (علیهالسّلام) ضمن حدیثی تأکید میفرماید:
«مَن سَاَلَ اللّهَ التَّوفیقَ و لَم یَجتَهِد فَقَدِ استَهزَاَ بِنَفسِهِ؛
هر که از خدا توفیق جوید، ولی تلاش نورزد، خود را مسخره کرده است.»
استجابت دعا، شرایطی دارد که در روایات اسلامی، به تفصیل ذکر شدهاند؛
اما مهمترینِ آنها،
اخلاص، مطابقت قلب و زبان و بویژه انقطاع (قطع امید) از اسباب
و توجّه کامل به حق تعالی است؛ بلکه شرایط دیگر، در واقع، مقدّمه تحقّق این حالت برای نیایشگر است، چنانکه نقل شده است که پیامبر خدا در پاسخ کسی که
اسم اعظم خدا را میجُست تا دعایش اجابت شود، فرمود:
«کُلُّ اسمٍ مِن اَسماءِ اللّهِ، فَفَرِّغ قَلبَکَ عَن کُلِّ ما سِواهُ وَادعُهُ بِاَیِّ اسمٍ شِئتَ؛
هر نامی از نامهای خداوند، اعظم است. پس دلت را از غیر او خالی بدار و او را با هر نامی که خواستی، صدا بزن.» بهترین عامل انقطاع از غیر خدا، عشق و
محبّت اوست. کیمیای محبت، چنان سالک را به خدا جذب میکند که پیوند جانش را از هر چه جز اوست، میبُرَد و هر چه محبّت بیشتر گردد، حالت انقطاع از غیر و اتّصال به معدن عظمت، افزونتر میگردد.
با به کار بستن رهنمودهای چهارگانهای که شرح آن گذشت، به تدریج قوای عقلانیِ «سالک الی اللّه» رشد میکند و هوسهای حیوانی، در او میمیرند تا آن که به این نقطه میرسد که امیرمؤمنان در وصف او میفرماید:
«قَد اَحیا عَقلَهُ، و اَماتَ نَفسَهُ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ، و لَطُفَ غَلیظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرقِ، فَاَبانَ لَهُ الطَّریقَ و سَلَکَ بِهِ السَّبیلَ، و تَدافَعَتهُ الاَبوابُ الی بابِ السلام ةِ، ودارِ الاقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَانینَةِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الاَمنِ وَ الرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ، و اَرضی رَبَّهُ؛
عقلِ خود را زنده کرده و نفسِ خود را میرانده است؛ تا جاییکه درشتیهایش نازک و زمختیهایش لطیف گشتهاند و برقی فروزان و تابناک، برایش درخشیدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سرای اقامت کشاندهاند و ثابت قدم و با کمال اطمینان، در جایگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش بهکار برده و خدایش را خشنود ساخته، جای گرفته است.»
باری، ای خدای منّان و مهربان! به حرمت انبیا و اولیا و به حقّ محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خاندان او، تو را سوگند میدهم که به این قلم شکسته بینوا و بیآزرم نیز توفیق تلاش برای سلوک به سوی خودت عنایت کن، و حلاوت معرفت حقیقیِ خویش را به او بچشان، و او را از سرزنش تندِ: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ؛
چرا چیزی میگویید که نمیکنید؟! »در امان بدار، و در
دنیا و
آخرت، رسوایش مساز.
خدایا! مرا از کسانی قرار بده که در طلبت، جدّیت کردند و پا پَس نکشیدند و راه تو را پیمودند و کج نشدند و در رسیدن، به تو اعتماد کردند تا رسیدند و دلهایشان، از محبّت تو سیراب شد و جانهایشان، به معرفت توانس گرفت و هیچ کس، راهزن ایشان نگشت و از رسیدن به آنچه از تو آرزو داشتند، جلوی آنان نگرفت. پس آنان، در آنچه جانهایشان بدان شیفته بود، جاوداناند و دهشت بزرگ، آنان رااندوهناک نمیسازد و فرشتگان، با آنان دیدار میکنند
[
و میگویند
]
: این، همان روزی است که به شما وعده داده میشد.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «بالاترین مراتب خداشناسی» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۳/۱۶.