• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عزل اشعث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:اشعث بن قیس، عزل.
پرسش: چرا علی ـ علیه‌السلام ـ اشعث بن قیس را از حاکمیت آذربایجان عزل نمودند؟
پاسخ: اشعث بن قیس بن معدی کرب، مکنی به ابومحمد است.



در سال دهم هجرت همراه با گروهی از قبیله کنده که او ریاس ت آنها را بر عهده داشت، به خدمت پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ وارد شد و اسلام آورد؛ بعدها در زمان خلافت ابوبکر مرتد شد. مسلمانان او را اسیر کردند؛ پس ابوبکر خواهر خود، ام‌فروه را به ازدواج او درآورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابی‌وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانه‌ای در کوفه در میان قبیله کنده بنا کرد و در آن سکونت نمود؛
[۱] ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، دارالنهضة، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۳۳.
وی در زمان خلافت عثمان کارگزار او در آذربایجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او می‌بخشید.
اما اینکه چرا امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ او را از حاکمیت آذربایجان عزل کرد، دو علت مهم و اساسی در کار او بود که علی ـ علیه‌السلام ـ آنها را در کارگزاران خود نمی‌پسندید:




۲.۱ - زیاده‌روی در مصرف اموال مسلمین

۱ـ وقتی او از طرف عثمان والی آذربایجان گردید، در مصرف اموال مسلمین برای خود محدودیتی قائل نبود.
[۳] محمد ذهبی، سِیَر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة التاسعه، ۱۴۱۳ه‌، ج ۲، ص ۴۱.

روشن است که علی ـ علیه‌السلام ـ چنین کارهای افراطی را در کارگزاران خود نمی‌تواند تحمل کند و خود اشعث بن قیس نیز خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی ـ علیه‌السلام ـ ـ را می‌دانست و به همین دلیل وقتی مردم بعد از قتل عثمان با علی ـ علیه‌السلام ـ بیعت کردند، وی رضایت و بیعت خود را از خلافت علی ـ علیه‌السلام ـ اعلام نکرد.

۲.۱.۱ - نامه امام به اشعث

و حضرت چون از اعمال و افکار او اطلاع داشت، نامه‌ای توسط زیاد بن مرحب حمدانی برای اشعث فرستاد که در آن چنین آمده است:
«فلو لا هَناتْ کُنَّ منک کنت المقدم فی هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرک یُحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقیت الله... و اعْلم انَّ عَمَلک لیس لک بطمعه و لکلّه فی عنقک امانة مسترعاً لمن فوقک لیس لک اَن تفتات فی رعیّه و لا تخاطر الّا بوثیقة و فی یدک مال‌الله و انت من خزانه حتی تسلّمه الیَّ؛
[۵] محمودی، محمدباقر، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۵.
اما بعد، اگر سستی‌هایی در تو رخ نمی‌داد، پیش از دیگران در این امر اقدام می‌کردی و شاید آخر کارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضی از آن بعضی دیگر را جبران کند، اگر از خدا پروا داشته باشی... و بدان که حکومت، طعمه‌ای برای رزق و خوراک تو نیست؛ بلکه آن امانت و سپرده‌ای در گردن تو است، و تو نگهبانی نسبت به کسی که بالاتر از تو است. تو را نمی‌رسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی و متوجه کار بزرگی شوی، مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد و در دست‌های توست مال و دارایی خداوند و تو خزانه‌دار اموال خدا هستی تا آنها را به من تسلیم نمایی.»

۲.۲ - منافق بودن اشعث

۲ـ علت دیگر عزل اشعث از سوی امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، این بود که وی شخصی خائن و منافق بود.

۲.۲.۱ - سخن ابن ابی‌الحدید

ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: اشعث در زمان خلافت علی ـ علیه‌السلام ـ جزو منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیرالمؤمنین مانند نقش عبدالله بن اُبی در میان اصحاب رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ بود، در زمان خلافت حضرت امیر علیه‌السلام، هر توطئه و اضطراب و خیانتی که به وجود می‌آمد، منشأ آن اشعث بود.

۲.۲.۲ - آشکار شدن نفاق اشعث

خیانت و نفاق اشعث از اینجا ظاهر می‌شود که وقتی حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ نامه‌ای از طریق زیاد بن مرحب به وی فرستاد، چون مرحب نامه علی ـ علیه‌السلام ـ را قرائت نمود، اشعث بن قیس برخاست و پس از حمد و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا امیرمؤمنان ـ عثمان ـ مرا والی آذربایجان کرد و پس از آن کشته شد؛ ولی آن سرزمین همچنان در دست من قرار دارد، مردم با علی ـ علیه‌السلام ـ بیعت کردند و ما از او اطاعت می‌کنیم؛ همان‌گونه که از خلفای پیشین اطاعت کردیم، ماجرای او با طلحه و زبیر را می‌دانید و علی ـ علیه‌السلام ـ بر آنچه که در این ماجرا بر ما و شما پنهان مانده، امین است. هنگامی که اشعث به منزل رسید، یاران خود را فراخواند و گفت: نامه علی ـ علیه‌السلام ـ مرا بیمناک کرده است، او می‌خواهد اموال آذربایجان را از من بستاند و من می‌خواهم به معاویه بپیوندم، یارانش گفتند: مرگ برای تو زیبنده‌تر از رفتن به‌سوی معاویه است؛ آیا شهر و عشیره‌ات را رها می‌کنی و راهی شام می‌شوی؟ اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد.

۲.۲.۳ - دستور امام بر آمدن اشعث به کوفه

وقتی این سخنان اشعث به کوفه رسید، امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ طی نامه‌ای که توسط حجر بن عدی از افراد قبیله اشعث فرستاد و او را توبیخ کرد و دستور داد که به کوفه بیاید؛ متن نامه حضرت چنین است: امّا بعد فانَّما غرّک من نفسک و جرّأک علی اخرِکَ إملاءُ الله لَکَ إذ ما ذِلْت قدیماً تأکُلُ رِزْقَهُ و تُلْحدُ فی آیاته وتسْتَمتعُ بخلاقک و تَذهبَ بحسناتک الی یومک هذا، فاذا أتاک رسولی بکتابی هذا فأقبل و احْمل ما قَبِلکُ من مال المسلمین إن‌شاء‌الله؛
[۱۰] ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲ ش، ج ۲، ص۱۱۰
[۱۱] جابر بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة اعلمی، ج ۲، ص ۱۵۹.
[۱۲] محمودی، محمدباقر، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۷.
اما بعد، تنها چیزی که تو را از جانب نفست مغرور ساخته و بر دیگران جرأت داده، مهلت خدا به تو است؛ زیرا تو از قدیم روزی خدا را می‌خوری؛ اما نسبت به آیات و نشانه‌های او انکار و الحاد می‌ورزی و از نصیب و بهره خود استفاده می‌کنی و تا به امروزت نیکی‌های خود را از بین برده‌ای؛ پس هرگاه فرستاده من این نامه را به تو داد، به‌سوی ما بیا و آنچه نزد تو از اموال مسلمانان می‌باشد، همراه خود بیاور؛ ان‌شاء‌الله.


آنچه از نامه حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ استفاده می‌شود این است که اشعث بن قیس خیانت کرده است. حجر اشعث را ملامت کرد و گفت: آیا تو قوم و مردم دیارت و امیرالمؤمنین را رها می‌کنی و به اهل شام ملحق خواهی شد؟! حجر همراه اشعث بود تا اینکه او را به کوفه آورده چون اسباب او را نزد علی ـ علیه‌السلام ـ آوردند، در آن صد هزار درهم و بنا به روایتی چهارصد هزار درهم بود؛ حضرت آنها را گرفت؛ پس اشعث از امام حسن ـ علیه‌السلام ـ و امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و عبدالله بن جعفر شفاعت خواست؛ لذا حضرت سی هزار درهم را به او داد. اشعث گفت: اینها کافی نیست؛ حضرت فرمود: یک درهم به آن اضافه نمی‌کنم؛ به خدا قسم! اگر اینها را هم برنمی‌داشتی، برای تو بهتر بود و گمان نمی‌کنم برای تو حلال باشد و اگر بدانم که بر تو حلال است، آنها را نمی‌گرفتم؛ اشعث گفت: آنچه را عطا کرده‌ای، با خدعه بگیر.
[۱۳] هاشمی خویی، حبیب‌الله و حسن‌زاده آملی و..، منهاج البراعة فی شرح نهج‌البلاغه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج ۱۷، ص ۱۸۳.



بنابراین، اشعث بن قیس، شخصی خیانت‌کار و منافق و نیز والی بی‌لیاقت و بی‌کفایتی بود که نسبت به اموال مسلمین اهتمام نمی‌کرد، در کل او شخصی، منفی بود و حضرت او را از حاکمیت آذربایجان عزل نمود، وی نفرین شده حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ است.
[۱۴] ر.ک: نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۹، ص ۷۶.



۱. ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، دارالنهضة، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۳۳.
۲. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج ۳، ص ۱۴۵.    
۳. محمد ذهبی، سِیَر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة التاسعه، ۱۴۱۳ه‌، ج ۲، ص ۴۱.
۴. مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، طبعة الثانیة، ۱۴۰۳ ه‌، ج ۳۲، ص ۳۶۱.    
۵. محمودی، محمدباقر، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۵.
۶. عبدالله بن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات رضی، ج ۱، ص ۹۱.    
۷. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق:محمد هارون، قم، انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشی، ص ۲۰.    
۸. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۹۷.    
۹. مزاحم منقری، واقعه صفین در تاریخ، ترجمه:کریم زمانی، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، ص ۳۲.    
۱۰. ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲ ش، ج ۲، ص۱۱۰
۱۱. جابر بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة اعلمی، ج ۲، ص ۱۵۹.
۱۲. محمودی، محمدباقر، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۷.
۱۳. هاشمی خویی، حبیب‌الله و حسن‌زاده آملی و..، منهاج البراعة فی شرح نهج‌البلاغه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج ۱۷، ص ۱۸۳.
۱۴. ر.ک: نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۹، ص ۷۶.



سایت اندیشه قم    







جعبه ابزار