آثار و پیامدهای خودفرموشی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: خودفراموشی.
پرسش: آثار و پیامدهای خودفراموشی را بیان کنید.
پاسخ: عدم
درک درست زمان،
هویت منفی،
گناه و
شرمساری،
خودباختگی و
سرگردانی و
احساس پوچی از آثار و پیامدهای خودفراموشی است.
عمر انسان که تنها
سرمایه اوست، همچون
آب روان در سراشیبی تندی میگذرد و هر روز که میگذرد به اندازه یک روز از سرمایه انسان مستهلک میشود، بنابراین باید نهایت توجه و
وسواس را داشت تا در قبال این رفتن سرمایه،
توشه و
کمالی کسب کنیم.
نیروها،
نشاط،
سلامتی و بالاخره فرصتهای مختلفی که اکنون برای همه فراهم است، همیشه همین طور نمیماند، بلکه روز به روز از مقدار آن کاسته میشود. انسان
عاقل آن است که قبل از پایان یافتن فرصتها، بارش را ببندد و کمال مطلوب خود را تحصیل کند.
انسان خود فراموش، بدون
هدف ساعات عمرش را سپری میکند، بدون آن که از آن استفاده بکند؛ ساعتهای عمر خود را جلو آیینه میگذارند و کمترین توجهی ندارد که "الفرصة تمرّ مر السحاب فانتهزوا فرض الخیر"
فرصت ها همچون ابر در گذرند و نباید فرصت های شایسته و خوب را از دست داد.
بنابراین، باید بیشترین بهره را از عمر خود برد و توجه داشت که این فرصتها، عمر انسان است که در گذر است و هر کدام که از دست رفت دیگر بازگشتی برای آن نیست؛
علی(علیهالسلام) میفرماید: "و لاکل فرصة نصاب"
هر فرصتی به دست نمیآید. یعنی فرصتها همیشه به سراغ انسانها نمیآیند، اکنون که به سراغ تو آمده است و چند صباحی
مهمان توست از آن نهایت بهرهبرداری را بکن، چرا که هزاران اوضاع و شرایط جزیی و کلی دست به دست هم میدهد.
تا فرصتی برای کسی پیش آید و با فقدان یکی از آنها فرصت به دست آمده هم از میان میرود. لذا تا فرصت هست، تا سلامتی و نشاط هست، تا امکانات تحصیلی علم و کمال هست، باید حداکثر نتیجه را از آن گرفت.
وقت شناسی و آمادگی برای بهرهبرداری درست از شرایط و امکانات گوناگون، از اصول مورد تأکید
اسلام است.
حضرت امیر(علیهالسلام) فرمودند: "بادر الفرصة قبل ان تکون غصة"
از فرصت قبل از آن که (با رفتنش)
غصه شود
سبقت بگیر. بنابراین، اولین پیامد خودفراموشی، این است که انسان زمان را دست درک نکرده و درست از آن استفاده نمیکند؛ یا این که استفاده از فرصت یکی از اصولی است که با
برنامه ریزی دقیق میتوان به آن دست یافت.
سعدیا دی رفت، فردا همچنان موجود نیست ••• در میان این و آن، فرصت شمار امروز را
در این حالت،
جوان و
نوجوان، نقش و وظایفی را که به وسیله
خانواده یا
اجتماع برای وی مناسب تشخیص داده میشود، با
تمسخر یا
پرخاش و حالتی
خصمانه رد میکند و ممکن است رفتاری غریب و نامأنوس یا اجتماع داشته باشد.
بی تردید هر جوانی در
زندگی خود در جستجوی
سعادت و
خوشبختی است؛ یکی این سعادت را در
کسب درآمد بیشتر میجوید و دیگری در تعقیب تحصیلات عالی تر و سوّمی در آرزوی رسیدن به سکوی قهرمانی و...، اما واقعیت این است که هیچ کدام از این آرزوها، جوان را سیراب نمیسازد، زیرا او به دنبال "ناخود" از "خودِ" خویش، پیوسته دور میشود و شخصیت انسانی خود را رفته رفته به دست
فراموشی میسپارد و تمام شخصیت او، با چیزی که در جستن آن بوده عجین میشود:
من فاش کنم حقیقت مطلب را ••• هر چیز که در جستن آنی، آنی
ناگفته نماند که اگر جوانی به راستی
استعدادهای خود را بشناسد و ارزش خویش را آن چنان که شایسته است دریابد،
تحصیلات عالی، سکوی
قهرمانی و دیگر افتخارات، برای او ارزشمند خواهند بود و او باید همه آن ها را پاس دارد و برای رسیدن به مراحل بعدی کمال،
تلاش بیشتری انجام دهد.
جوان خودفراموش، بر اثر
بیماری، دچار
فرومایگی و
پستی میشود، انسانیت را از یاد میبرد، به ندای
وجدان اخلاقی بیاعتنا میگردد، به آسانی تن به
گناه و ناپاکی میدهد و پیوسته در مسیر سقوط حرکت میکند.
امام علی(علیهالسلام) میفرماید: "قبیح بذی العقل ان یکون بهیمةً و قد امکنه ان یکون انساناً"
برای انسان
خردمند و
عاقل، ناپسند است که دارای
اخلاقی حیوانی باشد، با آن که میتواند به
حقیقت انسان باشد.
انسانی که میتواند خود را به مرحلهای برساند که
امام فرشتگان بشود، انسانی که میتواند خود را به مرحلهای برساند که معبود
ملائکة الله بشود، در اثر
گناه به جایی میرسد که فرمود: "اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون"
حتی خود را به رده
چارپایان میرساند.
انسان خودفراموش همیشه
احساس گناه و
شرمساری میکند و این احساس همچون ضرباتی پی درپی او را
مأیوس و
ناامید میکند.
جوانی که
هویت واقعی خویش را به دست فراموشی میسپارد، در حقیقت به نوعی "
خودباختگی" دچار میگردد؛ زیرا در این حال، تمام
فکر و
اندیشهاش، در
اختیار دشمنان انسانیت قرار خواهد گرفت و او کم کم مهرهای میشود برای اجرای نقشههای
شیطانی آنان.
اگر بیگانگان به استعدادها و
لیاقتهای ذاتی جوان خودباخته پی ببرند، بی تردید او را به تاریکی و
ظلمت رهنمون خواهند ساخت و تمام توانش را در
خدمت خویش خواهند گرفت. "جوان" هم
خوشحال و سرمست است از این که کاری دارد و درسی خوانده و
پولی به دست آورده است! ولی این را نمیداند که در تمام این مدت در خدمت دشمنِ دوستنما بوده است! مگر لطف الهی شامل حالش شود و در یابد که جوانی،
تلاش،
تحصیلات و تمام زندگیاش را در کام بیگانه بیرون و درون فرو ریخته و به قول استاد
شهید مطهری "آن که برایش کار نکرده، خودش است و آن که برایش کار کرده او نبوده".
برای خود کاری انجام نداده، هر کاری کرده برای آن شخصیت پنداری و خیالی بوده که همیشه به دنبالش بود.
مولوی در این زمینه
تمثیل لطیف و زیبایی دارد، میگوید:
فرض کنید انسان زمینی را جهت
ساختمان برای خودش تهیه کرده، به هر علتی روزها نمیرود آن جا را ساختمان کند، هنگام
شب،
بنا و
کارگر و
مهندس و
مصالح را میفرستد، تا آن جا یک ساختمان بسازند، برای این که در آن سکونت بکند؛ پولها خرج میکند، خانهای میسازد مکمل و مجهز و او هم خاطرش جمع که
خانه خیلی خوبی برای خودش ساخته است. آن روزی که حرکت میکند برود داخل خانه، وقتی نگاه میکند میبیند خانه را در زمین دیگران ساخته، خانه را ساخته، ولی نه در زمین خودش، در زمین دیگران! زمین خودش چطور؟ لخت و عریان آن جا مانده، چه حالی به انسان دست میدهد؟ میگوید این حالتِ همان
آدمی است که وارد
قیامت میشود، خودش را میبیند مثل یک زمین لخت و خالی؛ آن که برایش کار نکرده خودش است.
در زمین دیگران خانه مکن ••• کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو ••• کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی ••• گوهر جان را نبینی فربهی
گر میان مشک، تن را جا شود •••وقت مردن گند او پیدا شود
مشک را بر تن مزن بر جان بمال ••• مشک چبود؟ نام پاک ذوالجلال
اکنون جوان خودفراموش و خودباخته، که
گفتار و
کردار و
پندارش اثری از انسانیت ندارد و خود را به همه چیز جز خودش مشغول داشته، در این دنیای بزرگ مات و مبهوت مانده است. در این جاست که زندگی برای او بیمعنا، پوچ و بیحاصل جلوه می کند و خود را تنهای
تنها میپندارد.
امام علی(علیهالسلام) چه نیکو میفرمایند: "من شَغَل نفسه بغیر نفسه تحیّر فی الظلمات و ارتبک فی الهلکات"
هر کس خودش را به غیر خویشتن
سرگرم سازد، در تاریکیها
سرگردان میماند و به
هلاکتها در میافتد.
کلام آخر این که حضرت امیر(علیهالسلام) با اشاره به آثار خودفراموشی میفرمایند: اگر انسان خود را فراموش کند، باعث
گمراهی و هلاکت خویش میشود و در اثر
سهلانگاری،
شقاوت ابدی را برای خود میخرد. فرمود: "عباد الله، الله الله فی اعز الانفس علیکم و حبّها الیکم فان الله قد اوضح لکم سبیل الحق و انار طرقه فشقوة لازمة او سعادة دائمة فتزودوا فی ایام الفناء لایام البقاء..."
بندگان خدا به فکر خویش باشید، چون هر کس خویشتن را از هر کسی دوستتر و ارجمندتر میدارند. راه نیک و بد را
خدا در
قرآن به شما بیان فرمود: "و تزودوا فان خیر الزاد التقوی، و اتقون یا اولی الالباب".
•
محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۲.
•
محمدتقی فلسفی، اخلاق، ج۲، تهران، هیأت نشر معارف اسلامی، ۱۳۵۹.
•
مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴.
•
محمدرضا مهدوی کنی، نقطه های آغازین در اخلاِ عملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
• مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، دارالتبلیغ الاسلامی، ۱۳۵۴.
اندیشه قم.