پیدایش مذاهب اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اسلام، مذهب،
اهلسنت،
اجتهاد، اجتهاد مطلق.
پرسش: مذاهب اربعه اهل سنت چگونه پیدا شدند و چگونه باب اجتهاد مسدود شد؟ و به دست چه کسانی از اهل سنت، باب اجتهاد باز و مفتوح شد؟
پاسخ: معارف اسلام و
فقه اسلامی بعد از وقایع صدر اسلام و مسئله جانشینی و خلافت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دو شاخه تقسیم شد، فقهی که بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
اهل بیت ایشان گرفته شد و فقهی که فتوادهندگان آن بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)،
صحابه و
تابعین بودند که به اهل سنت مشهور شدند.
با اوجگیری کاربرد
فقه به لحاظ زیاد شدن مسائل فقهی بعد از فتوحات اسلامی و ورود مسائل جدید و بررسیهای دقیقتر علمی در گستره فقه، یعنی از ابتدای
قرن دوم هجری تا اوایل قرن چهارم هجری که فقه اهل سنت به قلههای خود رسید، مذاهب چهارگانه اهل سنت تشکیل شد. اجتهاد مطلق (اجتهاد در تمام فقه و بدون در نظر گرفتن یک مذهب خاص فقهی) تا
سال ۶۶۵ ق در میان فقیهان اهل سنت رواج کامل داشت، ولی به عللی، دیگر مذاهب فقهی اهل سنت نادیده گرفته شد و جز چهار مذهب، بقیه از رسمیت افتاد و تمام مناصب رسمی از قبیل
قضاوت و امامت جمعه و افتاء در اختیار کسانی قرار گرفت که از یکی از چهار مذهب معروف پیروی کنند. در سالهای اخیر زمزمههایی در میان اهل سنت مبنی بر باز کردن باب اجتهاد مطلق شنیده شده است. آنان بعد از اجتهاد در یک مذهب به اجتهاد در بین مذاهب اربعه روی آورده و امروز با توجه تغییرات ناگهانی و فراوان زندگی بشر، خواستار اجتهاد مطلق شدهاند.
تشریع احکام در زمان
نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شروع شده و در طول
حیات ایشان ادامه داشت. در نگاه
شیعه، تبیین و توضیح
سنت و
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و بیان احکام و مسائل فقهی و غیر فقهی، بر عهده
اهل بیت ایشان بود. اما در نگاه اهل سنت، این
صحابه پیامبر بودند که عهدهدار
هدایت دینی مردم بودند.
بیان احکام و اصولا دقتهای فقهی و برداشت از سنت
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا حدود سال ۴۰ هجری به عهده
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود.
البته بعد از این سال نیز برخی از صحابه، زنده بودند، ولی غالب فقها از غیر آنان بودند. بعد از آن، این مسئولیت بر عهده تابعین بود که تا انتهای قرن اول هجری و ابتدای قرن دوم ادامه داشت.
فقه
اهلسنت بعد از مسئله عدم پذیرش
امامت و رهبری
اهل بیت (علیهمالسلام) به راهی غیر از مسیر اهل بیت رفت. آنان در مسائل فقهی به صحابه و بعد از آن به تابعین مراجعه کردند.
با اوجگیری کاربرد فقه به لحاظ زیاد شدن مسائل، بعد از فتوحات اسلامی و ورود مسائل جدید و بررسیهای دقیقتر علمی در گستره فقه، یعنی از ابتدای قرن دوم هجری تا اوائل قرن چهارم هجری که فقه اهل سنت به قلههای خود رسید، مذاهب چهارگانه اهل سنت تشکیل شد.
شکلگیری مذاهب متعدد فقهی در میان اهل سنت، یک واکنش طبیعی به کثرت مسائل فقهی و نیاز جامعه اسلامی و
مسلمانان و تازه
مسلمان شدهها به احکام
اسلام بود. البته در توسعه این مذاهب برخی از دسیسههای سیاسی را جهت در حاشیه راندن فقه اهل بیت (علیهمالسلام)، نمیتوان نادیده گرفت؛ زیرا با توجه به کناره گرفتن حکومتهای وقت از فقه و فقاهت اهل بیت (علیهالسلام)، آنان در صدد بودند این خلا را هر چند ظاهرا، توسط برخی فقیهان، پر کنند.
قابل توجه است که در ابتدا، این مذاهب فقهی منحصر در چهار مذهب نبود؛ بلکه عده زیادی از علمای اهل سنت، صاحب مدرسه و رأی بودند، و هر کدام هم با توجه به موقعیتهای جغرافیایی که داشتند طرفدارانی پیدا کردند، از جمله میتوان به مذهب حسن بصری (۲۱- ۱۱۰ه)، مذهب اوزاعی (۸۸-۱۵۷ه)، مذهب داوود بن علی اصفهانی (۲۰۲-۲۷۰) که معروف به ظاهری بود و مذهب محمد بن جریر طبری (۲۲۴-۳۱۰) اشاره کرد.
اما با توجه به برخی از مسائل، در نهایت این مذاهب، به چهار مذهب منحصر شد.
با توجه به
اختلافات فقهی فراوانی که در بین مذاهب متعدد اهل سنت وجود داشت، نوعی مقبولیت عمومی برای محدود کردن این مذاهب در بین مردم ایجاد شده بود. البته نباید نقش حکومت را در تعیین مصادیق مذاهب چهارگانه نادیده گرفت. این مردم نبودند که میتوانستند مذاهب را در تعداد معینی محدود کنند، بلکه حکومت و دولت بود که مصادیق این انحصار را مشخص میکرد و در برخی از اوقات یکی از مذاهب را بر دیگری ترجیح میداد و گاهی اگر پیروان یک مذهب به مقام
فتوا و قضاوت میرسیدند، مذهب مورد نظرشان را گسترش داده و در صدد عمومی کردن آن بر میآمدند. به طور مثال
مذهب حنفی به علت
قدرت و امکانات پیروانش، بیشترین گسترش را در بین اهل سنت پیدا کرد، ابو یوسف، قاضی القضاة دولت عباسی که مورد احترام آنان بود، این مذهب را ترویج میکرد و عملاً کسانی که منسوب به مذهب حنفی بودند، منصب
قضاوت را احراز میکردند.
امامان مذاهب اهل سنت به ترتیب از این قرار است:
۱.
ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (م ۱۵۰ق)
۲.
مالک بن انس (م ۱۷۹ق)
۳. شافعی،
محمد بن ادریس (م ۲۰۴ق)
۴.
احمد بن حنبل (م ۲۴۰ق)
اصولا
اجتهاد، مایه
حیات اسلام و پویایی قوانین آن است. در پرتو
اجتهاد بود که مسلمانان توانستند در طول ۱۴ قرن، جامعه اسلامی را از قوانین غیر اسلامی بی نیاز سازند. اجتهاد مطلق، تا سال ۶۶۵ ق در میان فقیهان اهل سنت رواج کامل داشت، ولی به عللی، دیگر مذاهب نادیده گرفته شد و جز چهار مذهب، بقیه از رسمیت افتاد و تمام مناصب رسمی (از قبیل قضاوت، امامت جمعه و
فتوا) در
اختیار کسانی قرار گرفت که از یکی از چهار مذهب معروف پیروی کنند.
علل رویگردانی اهل سنت از اجتهاد مطلق را میتوان در امور زیر خلاصه کرد:
شاگردان هر مذهب به آثار و آرای رئیس مذهب بسیار
تعصب ورزیده و هر گونه مخالفت با آن را جایز نمیدانستند. یکی از عالمان شیعه در اینباره میگوید: «یکی از عواملی که منجر به بسته شدن باب اجتهاد نزد اهل سنت شد _ که نزدیک بود همین عامل جلو رشد فقه و فقاهت را در حوزههای
شیعه نیز بگیرد _ بزرگی و عظمت یک شخصیت علمی بود. این عامل بعد از عصر رؤسای مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت: احمد بن حنبل، محمد بن ادریس شافعی، ابوحنیفه و مالک بن انس، اثر خود را به طور ملموس در جامعه اهل سنت و حوزههای علمی آنان گذاشت و به جهت اعجاب بیش از اندازهای که نسبت به عملکرد فقهی آنان بر ایشان پدید آمد، قدرت اظهار مخالفت و
اجتهاد را از آنان گرفت».
گاهی در احکامی که دادگاههای مختلف صادر میکردند، اختلافات شدیدی پیش میآمد، به طوری که اگر
قاضی یک دادگاه
مجتهد بود، با توجه به اجتهاد خودش
فتوا میداد. این امر موجب انتقادهای زیادی از طرف مردم شد؛ زیرا دیده میشد که در هر دادگاه برای یک موضوع خاص احکام گوناگونی صادر میشود، لذا
حکومت بر آن شد که جهت مقبولیت احکام نزد مردم و جلوگیری از برخی نزاعها و درگیریها، قضات را موظف کند که به یکی از مذاهب چهارگانه فتوا دهند.
در اینباره گفته شده: «ظاهر آن است که دستگاه سیاست در آن عصر از
رشد فکری علما و حوزههای علمی هراسان بوده است؛ زیر این
علما و مجتهدان بودند که با استقلال فکری و پویایی اجتهاد خود از
اسلام دفاع کرده و جلو بدعتها و کج رویهای حاکمان ظالم را میگرفتند و اسلام را زنده و سربلند در جامعه معرفی کرده و پیاده میکردند و این، آن چیزی است که با اهداف سوء حاکمان
ظلم و جور سازگاری ندارد».
البته اجتهاد مقید، در میان اهل سنت تا حدی وجود داشته است. اینگونه اجتهاد به مجتهد اجازه میدهد تا به صورت محدود و در دایره مذهب خاص و با توجه به اصول و مبانی آن مذهب، احکام را اجتهاد کرده و بیان کند، ولی
اجتهاد مطلق بعد از تثبیت مذاهب چهارگانه اهل سنت بسته شد.
در سالهای اخیر زمزمههایی در میان
اهلسنت (برخی از متفکران اهل سنت از جمله محمد علی سایس و علی منصور المصری در این زمینه مقالات متعددی نوشتهاند.)
مبنی بر باز کردن باب اجتهاد مطلق شنیده شده است. آنان بعد از اجتهاد در یک مذهب (یعنی
فقیه فقط
حق دارد در چهارچوب اعتقادات فقهی یک مذهب مثلا حنفی، اجتهاد کند) به اجتهاد در بین مذاهب اربعه (یعنی دایره اجتهاد فقیه از یک مذهب خاص به چهار مذهب گسترش پیدا میکند و در چهارچوب این چهار مذهب حق اجتهاد دارد) روی آورده و امروز با توجه تغییرات ناگهانی و فراوان زندگی بشر، خواستار اجتهاد مطلق شدهاند.
امروز؛ متفکران اهل سنت از خود میپرسند: چرا باید مردم از کسانی
تقلید کنند که صدها سال پیش زندگی کرده و هیچ اطلاعی از مسائل امروز نداشتهاند؟
همچنین میپرسند: اگر
تقلید لازم و
واجب باشد، آیا امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت، خود نیز مقلد بودهاند؟ آنان از چه کسی تقلید میکردهاند؟
این
تفکر امروزه در میان عده زیادی از روشنفکران اهل سنت طرفدارانی پیدا کرده است و میرود تا درهای بسته شده اجتهاد را بر روی اهل سنت بگشاید.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «پیدایش مذاهب اهل سنت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۶.