• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

واقعی بودن دنیا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: خواب، شک، سوفسطایی، شکاکیت.

پرسش: اگر کسی شک کند که این دنیا خواب است یا واقعیت و یا بگوید این دنیا خواب است (انکار کند)؟ چگونه می‌توان با نقض یا حل، این شک و انکار را رد کرد؟ (بدون بیان ویژگی‌های ظاهری خواب) لطفاً دلیل منطقی (عملی یا نظری) بیاورید.

پاسخ: خواب در مقابل مطلق واقعیت نیست؛ بلکه تنها مقابل یک نوع از واقعیت (واقعیت خارجی) است؛ امّا خود واقعیتی ذهنی است که در درون انسان رخ می‌دهد. اما می‌توان پرسید که پاسخ آنانی که جهان را تنها واقعیتی ذهنی می‌دانند چیست؟ این پرسش تقریباً همان مساله‌ای است که فیلسوفان در کتاب‌های فلسفی در پاسخ به سوفسطائیان مطرح کردند و خلاصه‌اش آن است که در پاسخ به این شبهه شکاکان و سوفسطاییان، باید جهت سؤال را عوض کرده و از آنان پرسید:
یک. تعریف شما از واقعیت خارجی چیست؟ نشانه واقعیت خارجی داشتن یک چیز چیست؟
دو. چه دلیلی دارید که جهان واقعیت خارجی ندارد؟
سه: آیا حاضرید دست خیالی خود را در آتش سوزانی که به نظرتان آن هم واقعیتی خارجی ندارد قرار دهید؟! آیا همین خودداری شما، برای واقعیت خارجی داشتن این دنیا کافی نیست؟!




در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جست‌وجو برای کشف حقیقت را ضروری نمی‌دانستند؛ بلکه آموزگاریِ فنون را بر عهده گرفته بودند، و شاگردان خویش را در فنّ جدل و مناظره ماهر می‌ساختند تا در هر مقام، بویژه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر دشمن غالب شوند. این جماعت به واسطه تتبّع و تبحّر در فنون مختلف که لازمه معلمی بود، به سوفیست‌ یعنی دانشور معروف شدند؛ و چون برای پیروز شدن در مجادله به هر وسیله‌ای تمسک می‌جستند، سوفیست (سوفسطائی) به کسانی گفته می‌شد که به جدل می‌پرداختند و به شیوه آنان نیز سفسطه‌ گفته می‌شد.
افلاطون‌ و ارسطو در رد عقاید سوفسطائیان بسیار کوشیدند. البته در میان اشخاصی که به این عنوان شناخته شده، مردمان دانشمند نیز بوده‌اند. از جمله یکی افرودیقوس‌ است. او بهره انسان را در دنیا و رنج و مصائب و بلیّات یافته بود و چاره آن‌را شکیبایی و استقامت و بردباری و فضیلت و متانت اخلاقی می‌دانست. دیگری گورگیاس‌ نام دارد که با استدلالاتی شبیه به مباحثات زینون‌ و برمانیدس‌ مدعی بود که وجود موجود نیست و نمونه آن این است: کسی نمی‌تواند منکر شود که عدم عدم است، یا به عبارت دیگر لا وجود لا وجود است و لیکن همین که این عبارت را گفتیم و تصدیق کردیم، ناچار تصدیق کرده‌ایم به این‌که عدم موجود است، پس یک‌جا تصدیق داریم که وجود وجود است و جای دیگر ثابت کردیم که عدم موجود است، بنابراین محقّق می‌شود که میان وجود و عدم (لا وجود) فرقی نیست، پس وجود نیست.
گورگیاس به همین قسم مغالطات دو قضیه دیگر را هم مدعی بود؛ یکی این‌که فرضاً وجود موجود باشد، قابل شناختن نیست. دیگر این‌که اگر هم قابل شناختن باشد معرفتش از شخصی به شخص دیگر قابل افاضه نخواهد بود.

۱.۱ - معتبرترین حکیم سوفسطائی

معتبرترین حکمای سوفسطائی پروتاغورس‌ است که به سبب تبحر و حسن بیانی که داشت، جوانان طالب به صحبتش بودند و بلند مرتبه‌اش می‌دانستند؛ و لیکن چون نسبت به عقائد مذهبی عامّه، ایمان راسخ اظهار نمی‌کرد عاقبت تبعیدش کردند و نوشته‌هایش را سوزاندند. عبارتی که در حکمت از او به یادگار مانده این است که «میزان همه چیز انسان است». تفسیر این عبارت را چنین کرده‌اند که در واقع حقیقتی نیست؛ چه انسان برای ادراک امور جز حواس خود وسیله‌ای ندارد؛ زیرا که تعقّل نیز مبنی بر مدرکات حسیّه است و ادراک حواس هم در اشخاص مختلف می‌باشد؛ پس چاره‌ای نیست جز این‌که هر کس هر چه را حسّ می‌کند معتبر بداند، در عین این‌که می‌داند که دیگران همان را قسم دیگر درک می‌کنند و اموری هم که به حسّ در می‌آید ثابت و بی‌تغییر نیستند، بلکه ناپایدار و متحوّل می‌باشند. این است که یک‌جا ناچار باید ذهن انسان را میزان همه امور بدانیم و یک‌جا معتقد باشیم که آنچه درک می‌کنیم حقیقت نیست، یعنی به حقیقتی‌ قائل نباشیم.
[۱] فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ج۱، ص۱۱، تهران، هرمس، ۱۳۸۹ش.

سوفسطائیان را یکی از فرق شکاکان گویند و سوفسطائی را به فرانسه سپتیک‌ نامند. در دانش بشر آمده است که شکاکان جماعتی از حکما هستند که می‌گویند برای کسب علم و اعتماد به اطلاعات، هیچ‌گونه میزان و ماخذ درستی وجود ندارد، حسّ خطا می‌کند، عقل از اصلاح خطای آن عاجز است و یک فرد در شرایط مختلف جسمی و روحی؛ ادراک مختلف خواهد داشت.
[۲] حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۹، قم، الف لام میم، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.

در هر صورت سوفسطائیان بر این عقیده بودند که حقیقت و واقعیتی وجود ندارد، و منکر حسیّات و بدیهیّات و نظریّات بوده‌اند، و می‌گفتند همچنان‌که کسی که سوار بر کشتی است، از یک سو ساحل را متحرک می‌بیند، ولی از سوی دیگر یقین به حرکت ساحل ندارد، در مورد بدیهیّات و نظریات نیز چنین است؛ یعنی یقین ندارد؛ زیرا که عقلا در آنها اختلاف کرده‌اند و هر کس به حقیقت بودن نظریه خود قطع و یقین دارد.
[۳] حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۶.
سنائی در حدیقه گوید:
آن که در کشتی است و در دریا نظرش کژ بود چو نابینا
ظَنّ چنان آیدش بخیره چنان ساکن اویست و ساحلست روان‌
می‌نداند که اوست در رفتن‌ ساحل آسوده است از آشفتن
[۴] سنایی، ابوالمجد، حدیقة الحقیقه، تصحیح، مدرّس رضوی، ص۲۹۱، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ش.




یکی از ادلّه سوفسطائیان در مورد واقعیت نداشتن این جهان، اختلاف ادراک حواس در محسوسات است. آنان می‌گویند از یک سو برای ادراک راهی جز حواس نیست، و از سوی دیگر یک بیننده چیزی را از دور کوچک می‌بیند و همان چیز را از نزدیک بزرگ. و چشنده‌ای در هنگام سلامت مزاج، حلوا را شیرین می‌یابد و در وقت دیگر که تب صفراوی دارد تلخ؛ و بر این قیاس، ادراکات حواس دیگر.
دلیل دیگر آنان این است که انسان آنچه را در خواب می‌بیند شک در حق بودن آن ندارد، با این‌که حقّ نیست. مثلاً خواب می‌بیند که در شهرهای دور بوده، با این‌که‌ نبوده است‌.
[۵] ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، ج۱، ص۱۴، بیروت، ۱۴۰۳ق، ۱۹۸۳م.



حکیمان پاسخ‌های متعددی به سوفسطائیان و شکاکان داده‌اند؛ برخی از حکیمان در پاسخ آنان می‌گوید: «از آنان می‌پرسیم این‌که می‌گویید: اصلاً واقعیتی وجود ندارد و حقیقتی برای اشیا نیست و هیچ اصل ثابت علمی نداریم و همه حقایق باطل است، این قول و حکم شما آیا حق است یا باطل؟ اگر گویند حق است پس حقیقتی و واقعیتی وجود دارد. و اگر گویند باطل است پس به بطلان قول و حکم خودشان اقرار کرده‌اند؛ زیرا واسطه‌ای بین ایجاب و سلب نیست؛ و این حکم عدم واسطه، حکمی اوّلی و بدیهی‌ترین بدیهیّات است.
مثلاً اگر کسی بر فرض مدّعی شود که هیچ حرف راست در عالم وجود ندارد و هر حرفی که هست دروغ است، از او می‌پرسیم که همین حرف تو راست است یا دروغ است؟ اگر راست است پس هر حرفی که هست دروغ نیست؛ و اگر دروغ است پس به‌ بطلان ادعای خود اعتراف کرده‌ای.
و همین سؤال و تقسیم در حرف‌های دیگرشان که گفته‌اند: برای ادراک راهی جز حواس نیست، و میزان همه چیز انسان است، و...پیش می‌آید.
وانگهی آن‌که دریافت که جمیع حقایق باطل است کیست و هویّتش چیست و چگونه به این معنا پی برده است که هیچ حقیقتی وجود ندارد؟ آیا آن دریابنده حقیقت دارد یا ندارد؟ اگر دارد پس حقیقتی وجود دارد، و اگر خود باطل است، باطل چگونه می‌تواند حکم کند، تا چه رسد به این‌که حکم آن حق باشد و پذیرفته شود.

۳.۱ - حواس تنها راه ادراک

آن‌که سوفسطائیان گفته‌اند برای ادراک راهی جز حواس نیست، اگر چه این سخن تا حدّی صحیح است، ولی آیا قوای مدرکه منحصر در این حواس‌اند که گفته‌اید راهی برای ادراک جز حواس نیست؟ از آنان می‌پرسیم حکم شما به این‌که برای ادراک راهی جز حواس نیست محسوس است یا غیر محسوس؟ اگر محسوس است به کدام قوه حاسّه ادراک کرده‌اید؟ با این‌که حکم مذکور نه لمسی است، نه بوییدنی، نه چشیدنی، نه دیدنی و نه شنیدنی. و اگر غیر محسوس است باید قوّه‌ای غیر از حواس و غیر از جنس آنها باشد تا غیر محسوس را ادراک کند.
پرسشی دیگر پیش می‌آید که اگر حقّی نباشد باطل را از کجا می‌توان اعتبار کرد؟ و همچنین اگر حقیقتی نباشد مجاز چگونه صورت می‌پذیرد، و اگر راست نباشد دروغ یعنی چه، و تا واقع نباشد خلاف واقع را چه معنا بود، و اگر صحیح نبود غلط از کجا پیدا می‌شود، و اگر خوب نباشد بد چه مفهومی دارد؟!
آن‌که سوفسطائی گفته است سوار در کشتی، ساحل را متحرک می‌بیند، گوییم: آری چنین است، قطره باران هم که فرود می‌آید یک خط راست نماید، و انگشت، آتش را که با آتش گردان می‌گردانند حلقه آتشین نماید؛ ولی هر یک اینها را علّتی و واقعیتی است.

۳.۲ - حقیقت خواب

این‌که سوفسطائی گفته است: انسان آنچه را در خواب می‌بیند شک در حقّ بودن آن ندارد با این‌که حق نیست، اوّل باید دانست که خواب چیست و خواب دیدن‌ چگونه است. پس از آن درباره آنچه در خواب می‌بینیم رای دهیم. سوفسطائی خواب را هم بی‌حقیقت و واقعیت می‌داند و بیدار را از خوابیده فرق نمی‌گذارد و آنچه در بیداری و خواب دیده می‌شود هر دو در نظر او از حیث باطل و بی‌حقیقت بودن یکسان است.
درباره خواب دیدن گوییم که انسان بسیاری از‌اندیشه‌ها و پندارها و خواسته‌های بیداریش را در خواب می‌بیند، ولی هر خوابی که می‌بیند بدین‌سان است؟ یا خواب دیدن‌های بی‌سابقه هم دارد که در بیداری به وقوع می‌پیوندد؟ و بسیاری از خواب‌ها اطلاع به نهانی‌ها و اخبار از گذشته‌ها و اعلام به امور آینده است که اصلا هیچ‌یک از آنها در دل خواب بیننده خطور نمی‌کرد. کمتر کسی باشد که برای او در دوران زندگانیش کم و بیش این‌گونه خواب‌ها پیش نیامده باشد. علاوه این‌که به خواب مغناطیسی‌ بیدار را خواب می‌کنند و در آن حال از وی پرسش‌هایی شگفت می‌کنند و پاسخ‌هایی درست از وی می‌شنوند. این عمل در این عصر جهانگیر شده است و دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی در این موضوع کتاب‌ها نوشته‌اند و وقایعی که برای ایشان و یا برای دیگران از این راه پیش آمده جمع و تالیف کرده‌اند.
باید از سوفسطایی بپرسیم که این خواب دیدن‌های مطابق واقع چیست و در عالم خواب، مشاهده کردن وقایع آینده و آن‌چنان‌که در خواب مشاهده شد در بیداری پدید می‌آید، چگونه است؟ این همه حقیقت را چگونه می‌شود باطل دانست؟!

۳.۳ - سؤال دیگر

سؤال دیگر از سوفسطائی پیش می‌آید که شما یک‌جا گفته‌اید راهی برای ادراک جز حواس نیست، و در جای دیگر گفتید انسان آنچه را در خواب می‌بیند شک در حق بودن آن ندارد، با این‌که حق نیست. پس از این حرف دوم، خودتان اعتراف کرده‌اید که‌ راهی برای ادراک جز حواس هست؛ زیرا که این حواس همه در حالت خواب از کار خود دست کشیده‌اند و تعطیل کرده‌اند. پس باید به غیر از حواس ظاهر به قوای دیگر نیز تصدیق داشته باشید. از شما می‌پرسیم که چگونه بدان‌ها راه برده‌اید؟ با این‌که حقیقتی و اصل ثابت علمی ندارید.و شاید کسانی باشند که با اصول ثابت علمی، عالمی غیر از این عالم محسوس و مشهود ثابت کنند و خواب را دری و راهی بدان عالم بدانند.

۳.۴ - خطای دید

آن‌که سوفسطائی گفته است: یک بیننده چیزی را از دور کوچک می‌بیند و همان چیز را از نزدیک بزرگ، گوییم صحیح است ولی دلیل بر عدم واقعیت و حقیقت آن چیز نیست؛ و علت بزرگ و کوچک دیدن یک چیز از نزدیک و دور در بحث دیدن و شرایط آن باید روشن ‌شود. همچنین مثال دیگرشان در تلخ و شیرین بودن حلوا در دو حال تندرستی و تب داشتن.
آن‌که گورگیاس از مقدمات سفسطی خود نتیجه گرفته است که میان وجود و عدم فرقی نیست پس وجود نیست، پاسخ آن به نحوه ادراک عدم بر می‌گردد که به تبعیت و طفیل وجود است و بعد از دانستن اقسام حمل اولی ذاتی و شایع صناعی دانسته می‌شود، تا معلوم شود که قضیه عدم عدم است به حمل اولی ذاتی صحیح است نه به حمل شایع صناعی.
و نیز آن‌که گورگیاس گفته است: فرضاً وجود موجود باشد قابل شناختن نیست، گوییم حقا وجود موجود است و نحوه شناختن آن و معرفتش از شخصی به شخص دیگر در مباحث معرفت شناسی بیان شده است.
آن‌که پروتاغورس گفته است: میزان همه چیز انسان است، گوییم این جمله سخن بسیار بلند است ولی نه به آن معنایی که وی و شکاکان پنداشته‌اند.
[۶] حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۹ تا ۱۲.


۳.۵ - سخن ابن سینا

در پایان سخن ابن سینا را در پاسخ به سوفسطائیان بیان می‌کنیم وی می‌گوید:
از سوفسطائی می‌پرسیم که درباره انکار خودتان چه می‌گویید؟ آیا می‌دانید که انکار شما حق است، یا باطل است یا شاکّید؟ اگر از روی علم خودشان به یکی از این امور سه‌گانه حکم کرده‌اند، پس به حقّیّت اعتقادی اعتراف کرده‌اند خواه این‌که این اعتقاد، اعتقاد حقیّت قولشان به انکار قول حق باشد، یا اعتقاد بطلان آن یا اعتقاد شک در آن، پس انکارشان حق را مطلقاً، ساقط است.
و اگر بگویند ما شک داریم، به آنان گفته می‌شود که آیا می‌دانید شک دارید یا به شک خودتان انکار دارید، و آیا از گفتارها به چیز معیّنی علم دارید؟ پس اگر اعتراف کردند که شاک‌اند یا منکرند و به شی‌ء معینی از اشیا عالم‌اند، پس به علمی و حقّی اعتراف دارند.
و اگر گفتند: ما ابداً چیزی را نمی‌فهمیم و نمی‌فهمیم که نمی‌فهمیم، و در همه چیزها حتّی در وجود و عدم خودمان شاکّیم و در شک خودمان نیز شاکّیم و همه اشیا را انکار داریم حتّی انکار به آنها را نیز انکار داریم، شاید از روی عناد زبانشان بدین حرف‌ها گویا است؛ پس احتجاج با ایشان ساقط است و امید راه جستن از ایشان نیست.
[۷] حسن زاده آملی، حسن، ترجمه از دروس معرفت نفس، ص۱۲. این مطالب را می‌توان از الهیات شفاء برداشت کرد، ولی دقیقا چنین عباراتی در شفاء وجود ندارد.



۱. فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ج۱، ص۱۱، تهران، هرمس، ۱۳۸۹ش.
۲. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۹، قم، الف لام میم، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
۳. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۶.
۴. سنایی، ابوالمجد، حدیقة الحقیقه، تصحیح، مدرّس رضوی، ص۲۹۱، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ش.
۵. ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، ج۱، ص۱۴، بیروت، ۱۴۰۳ق، ۱۹۸۳م.
۶. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص۹ تا ۱۲.
۷. حسن زاده آملی، حسن، ترجمه از دروس معرفت نفس، ص۱۲. این مطالب را می‌توان از الهیات شفاء برداشت کرد، ولی دقیقا چنین عباراتی در شفاء وجود ندارد.
۸. شیخ الرئیس ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۹-۵۳، مکتبة آیة الله المرعشی - قم، ۱۴۰۴ق. البته آنچه صدر المتالهین در کتاب اسفار از شفاء نقل می‌کند دقیقا مطابقت با ترجمه می‌کند.    
۹. صدر المتالهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۱، ص۹۰، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «واقعی بودن دنیا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۷.    



جعبه ابزار