• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

هدف زیستن در دنیا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: هدف زندگی، راز آفرینش انسان .
پرسش: انگیزه انسان برای زندگی در این دنیا چه باید باشد؟ هدف انسان از زندگی در این دنیا چیست؟
پاسخ: هدف زندگی رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی خود؛ یعنی، «حقیقت انسان» و « روح خدا » است.



پرسش از راز آفرینش و هدف زندگی از بنیادی‌ترین، دیرینه‌ترین، پایاترین و عمومی‌ترین پرسش‌های آدمی است. هر یک از ما از خود می‌پرسیم: از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر؟ چه سرنوشتی فراروی من است؟ خوشبختی من در چیست و چگونه می‌توان به آن رسید؟ مولای رومی به خوبی این سؤال برخاسته از درون همگان را به نظم آورده است:
روزها فکر من این است و به شب‌ها سخنم•••که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا••• یا چه بوده ست مراد وی از این ساختنم
از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود•••به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم


یافتن پاسخ درست این پرسش‌ها زندگی ساز است و ناکامی در آن زندگی سوز. دانستن راز آفرینش و معنا و هدف زندگی از طرفی تأمین‌گر حس جستجوگری و حقیقت‌طلبی انسان است و از طرف دیگر جهت‌نمای زندگی و پیوند دهنده بین اکنون و فرداهای دور و نزدیک. آگاهی از معنا و هدف اعلای حیات ، آرمان‌ساز، ایده‌آل پرور، هویت‌بخش ، راهنما، مسئولیت آفرین، شوق‌انگیز، حرکت‌زا، رضایت‌بخش و آرامش آفرین است و گم کردن آن رنج آور، مضطرب کننده، یأس آفرین، تخدیرکننده، رهزن، مسئولیت گریز و... است.
[۱] جهت آگاهی بیش‌تر بنگرید:حمیدرضا شاکرین و محمد رضا کاشفی، دین‌شناسی و ادیان و مذاهب، قم، معارف، ۱۳۸۶.

سنت هیلر(B.Saint Hilaire) در مقدمه «علم الاخلاق» از ارسطو نقل می‌کند:« آن کس با خود به مبارزه برخاسته است که نمی‌خواهد بداند از کجا آمده است و چیست. آن ایده‌آل مقدس که بایستی نفس خود را برای رسیدن به آن ایده‌آل تربیت نماید».
[۲] جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱، ص۵۸۸، تهران.

ناکامی در یافتن هدف زندگی، زمینه ناکامی در بهره‌گیری از گلشن دل‌آرای هستی و از دست دادن بهترین نعمت‌ها و فرصت‌ها در جهت کسب عالی‌ترین مدارج کمال است. به قول استاد همایی:
گیتی است سنا گلشنی آراسته لیکن•••ما جز علف هرزه از این باغ نچیدیم
کارل یوستاویونگ (C.G.Jung) در رابطه با اهمیتِ هدف و معنای حیات و نقش بی‌بدیل دین در این عرصه می‌گوید:« در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آن‌ها مواجه بوده‌ام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش به حیات باشد. با اطمینان می‌توان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری می‌کرده‌اند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود عرضه می‌دارند از دست داده‌اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است ».
[۳] پیتر آلستون، ملتون بیکر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص۱۶۳، قم:انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶.



اما در این که چگونه می‌توان معنای حیات را بازیافت توجه به چند نکته بایسته است:

۳.۱ - مشخص شدن معنای هدف

ابتدا باید معنای هدف مشخص شود؛ « هدف برای هر کار و هر راه، نقطه‌ای است که به آن، ختم می‌شود»، گفتنی است، این هدف -که گاهی از آن تعبیر به غایت نیز می‌شود با علت غایی -که در فلسفه از آن سخن می‌رود متفاوت است.
[۴] برای آشنایی تفصیلی از تفاوت‌ها و تشابه‌های علت غایی و غایت نگا: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۸۹-۱۱۴.

دقت کافی در این نکته، ما را از خطاهای بسیاری ایمنی می‌بخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانی قرار گرفته است که به معنای صحیح «هدف» نیندیشیده و یا آن را نیافته‌اند. ازاین‌رو، به غلط آن‌چه را که لازمه زندگی و یا از اجزای حیات دنیوی بشر بوده و در مواردی ایده‌آل برای بخشی از زندگی به حساب می‌آمده است، هدف برای کل حیات تلقی کرده‌اند و با توجه به چگونگی این تلقی و انتخاب، دچار زیان در زندگی یا شکست‌های روحی شده‌اند. در این‌باره، می‌توان به کسانی اشاره کرد که بهره‌مندی از لذت‌ها و شهوت‌ها را هدف دانسته‌اند؛ در حالی که این تصور غلطی است؛ زیرا آن‌چه جزء زندگی است، نمی‌تواند هدف آن باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی (یعنی حیات دنیوی)، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد! یا کسانی که رسیدن به مدارج عالی علمی را هدف زندگی خود دانسته‌اند، علاوه بر آن‌که ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست ، دید منفی و مأیوسانه‌ای نسبت به زندگی بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگی دنیوی، نیل به هدف دیگر برای آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید « نیازهای زندگی » و «هدف از زندگی»، از یکدیگر متمایز شود و آن‌چه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید ورای حیات طبیعی قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعی محض و شئون آن نگیریم.
[۵] نگا: عبداللَّه نصری، تکاپوگر اندیشه‌ها ( زندگی، آثار و اندیشه‌های استاد محمد تقی جعفری)، ص‌۲۲۰.


۳.۲ - شناخت درست هدف

باید هدف را به درستی بشناسیم؛ روشن است که خردورزان و اندیشمندان بسیاری در همه جوامع -با توجه به مکاتب گوناگون در طول تاریخ هدف‌های متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه کرده‌اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها، درست باشد و همه این‌هدف‌ها صحیح شناخته و به‌دیگران شناسانده شده باشد! ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدف‌ها، نشانگر صحت این مدعا است.

۳.۳ - شناخت راه رسیدن به هدف

راه رسیدن به هدف را بشناسیم؛ بیان یک مثال قدری از اهمیت نکته دوّم و سوّم پرده بر می‌دارد. فرض کنید بیماری دارید که نیاز فوری به دارویی خاص دارد. از طرفی، شما می‌دانید که این دارو، تنها در یک داروخانه عرضه می‌شود؛ امّا شما آن‌جا را نمی‌شناسید. اکنون درمی‌یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه، از طرفی و یافتن آدرس آن از طرف دیگر، تا چه حد ضروری و جدی است؛ یعنی، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه، برای یافتن دارو مهم است؛ این‌که شما از کدام خیابان و به چه شکلی بروید تا به آن داروخانه برسید نیز اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و نشانی و چگونگی رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه‌ای جانسوز و جبران‌ناپذیر در پی خواهد آورد.

۳.۴ - رسیدن به هدف

تنها یک بار شانس رسیدن به هدف را داریم؛ در اولین قدم از جست‌وجو برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای ما به زنگ خطری برمی‌خورد که هرچند تکان‌دهنده است، برای هوشیاری و دقت بیش‌تر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما می‌گوید:« تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک بار زندگی را تجربه خواهی کرد». این اخطار و گوشزد مهم و جدّی، ما را بر آن می‌دارد که با دقتی متناسب با اهمیت موضوع و موشکافی بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود دست و پا کنیم.
با توجه به نکات مذکور، متوجه خواهیم شد که شناخت هدف زندگی، کار آسانی نیست تا در توان ما یا امثال ما -که خود برای اولین و آخرین بار از این راه می‌گذریم- بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره‌ای، هدف و سمت و سوی آن را به ما بنمایاند. خوشبختانه این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، کاری کارستان کرده است. خداوند مهربان -که دوست دارد ما سعادتمند و نیک‌فرجام باشیم و بر ناتوانی ما در این باب، علیم است حکیمانه و مشفقانه، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام می‌داند و هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به ما می‌آموزد.


با توجه به نکات مذکور، اکنون می‌کوشیم تا هدف زندگی انسان را از دیدگاه آیات قرآن ، برای شما به صورت فشرده، تبیین کنیم.

۴.۱ - آیات مربوط به ارزش مثبت انسان

قرآن کریم، هرچند به ساحت جسمانی انسان و مراحل شکل‌گیری آن اشاره فرموده است؛ اما انسانیت انسان را به « روح » او می‌داند.
[۱۲] برای آگاهی تفصیلی از این موضوع نگا:محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۴۴۷-۴۵۰.

براساس آیات قرآن، روح و حقیقت انسانی منسوب به خداوند است؛ یعنی، روح انسان آفریده بی‌واسطه خداوند و ظهور تام و کامل اسما الهی و صفات الهی است.
[۱۳] نگا: محمد شجاعی، مقالات، ج۱، ص۲۲-۲۶.
اما این بعد آسمانی و جلوه حقیقی روح انسانی، مربوط به هنگامی است که انسان، پا به حیات مادی و دنیوی ننهاده است. این مرحله، در واقع همان مرحله‌ای است که خداوند درباره آن می‌فرماید:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ که به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
بر طبق بعضی از آیات، روح انسان -که منسوب به خدا است و در این مقام «روح خدا» نامیده می‌شود برای ورود به عالم ماده تنزل می‌یابد؛ یعنی، با حفظ هویت اصلی خویش، آن صفات و کمالات در او کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌گردد. این محدودیت و کم‌رنگی، به دلیل حجاب‌هایی است که روح انسان را فرا می‌گیرد. در واقع، «روح خدا» یا «حقیقت انسان» محدودتر شده، کمالات و خصوصیات وجودی‌اش کاسته می‌شود. حقیقت انسان، در این سفر نزولی، از مراتب و منازل مختلف گذر می‌کند و به منزل واپسین می‌رسد و در بدن انسانی ظاهر می‌گردد.
برای مثال نوری را فرض کنید که از نقطه‌ای سرچشمه می‌گیرد. این نور بسیار صاف، روشن، پاک و بی‌رنگ است. در برابر این نور، حجاب‌های شیشه‌ای متنوع و متعدد، با رنگ‌ها و تیرگی‌های مختلف، یکی پس از دیگری قرار می‌گیرند. نور با آن صفا، روشنی، پاکی و بی‌رنگی، به شیشه اول -که دارای رنگ و تیرگی مخصوصی است می‌رسد و از آن عبور می‌کند. پس از این عبور، در فاصله بعدی به شیشه دوم برخورد و از آن عبور می‌کند و رنگ و تیرگی بیش‌تری کسب می‌کند. به همین ترتیب، مسیر خود را ادامه می‌دهد و دوباره تیرگی‌های بیش‌تری به خود می‌گیرد، تا در نهایت به آخرین شیشه و مانع می‌رسد و رنگ و خصوصیات آن هم به او اضافه می‌شود و به صورت نوری ضعیف، توأم با رنگ‌ها و تیرگی‌های بسیار درمی‌آید. در این هنگام، کسی که این نور را می‌بیند، چنین می‌پندارد که موجودیت این نور و اول و آخرش، همین است. او از حقیقت امر اطلاعی ندارد و نمی‌داند که اصل این نور، به صورت دیگری بوده و در ابتدا نوری شفاف، بی‌رنگ و پاک بوده است. حال اگر فرد مطلعی او را از جریان امر با خبر کند و به او بگوید این نور اصلش چنین نبوده؛ بلکه صورت‌های شفاف‌تری دارد و در نهایت هم دارای یک صورت اصلی بسیار صاف، وسیع و پاک است و تو می‌توانی با کنار زدن این شیشه‌ها و حجاب‌ها، به آن دست‌یابی؛ کمک بزرگی به او کرده و آگاهی فوق‌العاده مهمی در اختیار او قرار داده است. مثال انسان، مانند همین نور و قرار گرفتن او در این عالم مادی، هم‌چون عبور نور از شیشه‌های تیره و روشن است. خداوند متعال ما را به چنین امری آگاه ساخته است:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ»؛ ؛ به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست‌ترین (مراتب‌) پستی بازگردانیدیم. البته هم‌چنان که نور از شیشه‌های تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متصل است، انسان تنزّل یافته نیز به اصل و منشأ خود (روح خدا) متصل است.
[۱۶] برای آشنایی بیش‌تر با این موضوع نگا: محمد شجاعی، مقالات، ج۱، ص۳۱-۴۰.
.
با دقت در مطالب پیش گفته، به خوبی روشن می‌شود، آیاتی که نگاه مثبت به انسان داشته، او را موجودی برتر و بلکه برترین موجود امکانی معرفی می‌کند -موجودی که ارزش‌های والا و متعالی در او یافت می‌شود همه و همه بیانگر ویژگی‌های حقیقت اصلی انسان و همان «روح خدا»یی است که تنزل یافته است.


۴.۲ - آیات مربوط به نکوهش انسان

اما آیاتی که انسان را نکوهش کرده و او را موجودی پست و فرودست و گاهی پست‌ترین خلایق می‌شمارد، بیانگر خصایص انسان تنزل یافته‌ای است که در همان مرتبت و منزل متوقف مانده است
به هر حال، انسان اصلش آن و تنزل یافته‌اش چنین است:
زانکه دارد خاک شکل اغبری••• وز درون دارد صفات انوری
ظاهرش با باطنش گشته به جنگ••• باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
ظاهرش گوید که ما اینیم و بس••• باطنش گوید نکو بین پیش و پس
ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست••• باطنش گوید که بنماییم بیست
زآنکه ظاهر خاک اندوه و بلاست•••در درونش صد هزاران خنده‌هاست‌
ظاهرت از تیرگی افغان کنان••• باطن تو گلستان در گلستان
[۲۷] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات ۱۰۰۷ ۱۰۱۰ و ۱۰۱۳ و ۱۰۲۴.

اما داستان روح انسانی که از اصل خود دور افتاده، بدین جا ختم نمی‌شود، خداوند متعال در آیات گوناگون، این حقیقت را برای ما بازگفته است که همه جهان هستی -از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی، به سوی خداوند و از آنِ او است:«وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛؛ و فرجام کارها به سوی اوست؛ « وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ ؛ و فرجام همه کارها از آنِ خداست؛ « وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ ؛ و همه‌ کارها به سوی خدا بازگردانده می‌شود؛ « اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون»؛ ؛ خدای متعال خلق را آغاز می‌کند و سپس خلق را برگشت می‌دهد؛ سپس (شما انسان‌ها) به سوی خدای متعال برگشت داده می‌شوید.
بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانی که اسلام برای بشر تصویر کرده است، فقط خداوند است و بس. آدمی با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش (روح خدا)، دوباره به سوی خداوند در حرکت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم. هدفی که ماورای زندگی و عالم مادی؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است:« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛


بنابراین، هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت به اصل خویش و بازگشت به سوی خداوند است. به بیان دیگر، انسان تنزّل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده ‌و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را بازیابد. به حقیقت اصلی خود نایل شده، در موطن حقیقی ( قرب حضرت حق) فایز گردد. اما چگونگی رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را نیز خداوند متعال، روشن ساخته است. او رسالت تبیین این چگونگی را بر دوش برترین انسان‌ها ( پیامبران ) قرار داده است و در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایت‌ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمی می‌تواندبه اصل خود (حقیقت انسانیت و روح خدا) که هدف اصلی، اصیل و اساسی زندگی او است، دست یازد.


به بخشی از آیات قرآن در این‌باره توجه فرمایید:

۶.۱ - سوره طلاق

۱. «....فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ...»؛ ؛ پس ای خردمندانی که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید. به راستی که خدا سوی شما تذکاری فروفرستاده است: پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می‌کند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون برد.
این آیات بیانگر این حقیقت است که پیامبران آمده‌اند تا با دستگیری انسان، او را از تاریکی‌هایی که به واسطه تنزلش از موطن اصلی خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوی نور -که همان حقیقت انسان و «روح خدا» بودن او است ببرند.

۶.۲ - سوره احزاب

۲. « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً • وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»؛؛ ای پیامبر ! ما تو را سِمت     گواه و بشارت‌گر و هشدار دهنده فرستادیم؛ و دعوت‌کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک.
این عبارات نیز به خوبی نشان‌گر این حقیقت است که بعثت پیامبران، برای دعوت به سوی حضرت‌ حق است و آنان هم‌چون چراغی تابناک، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگی‌اند.
چون رسید اندر سبا این نور شرق••• غلغلی افتاد در بلقیس و خلق
روح‌های مرده جمله پر زدند••• مردگان از گور تن سر بر زدند
یکدگر را مژده می‌دادند، هان••• نک ندایی می‌رسد از آسمان
زان ندا دینها همی گردند گبز••• شاخ و برگ دل همی گردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صور•••مردگان را وا رهانید از قبور
[۳۵] مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات ۸۳۹- ۸۴۳.

ناگفته نماند که قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسی‌ و دو ره‌توشه مهم، برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی، تلقی کرده است.

۶.۳ - سوره تین

۳. « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»؛؛ به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست‌ترین (مراتب‌) پستی بازگردانیدیم؛ مگر کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند که پاداشی بی‌منت خواهند داشت.

۶.۴ - سوره عصر

۴. « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ...»؛ ؛ واقعاً انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند.


براساس آیات قرآن چند نکته روشن می‌شود:
یکم. هدف زندگی خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم. هدف زندگی رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی خود؛ یعنی، «حقیقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم. خداوند چگونگی و کیفیت رسیدن به این هدف را توسط پیامبران برای ما روشن ساخته است.
چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقی شده است. براساس این نتیجه‌گیری، روشن می‌شود که هدف زندگی برای نوجوان، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف ، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است و البته هرکس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، می‌تواند به هدف حقیقی زندگی دست‌ یابد. معنای این سخن آن است که عارف بودن یا مذهبی بودن ، لزوماً از هنرمند بودن، یا جوان بودن یا پزشک و کارگر بودن جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعی، می‌توانند با شناخت صحیح هدف زندگی و چگونگی رسیدن به آن و به کار بستن اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق خاصی و در یک کلام «ایمان و عمل صالح»، در سیر به سوی خداوند و بازگشت به حقیقت انسانی شرکت جویند. سوگمندانه باید گفت: ما در اثر غفلت و مهجور بودن از اینکه در چه مقام و منزلتی بودیم و اکنون چه گشته‌ایم، رنج نبرده و آسوده خاطریم! اما اهل‌ معرفت و جان سوختگانی هستند که از این غربت بسیار، در رنج‌اند و روحشان در آرزوی بازگشت به عالم بالا، بی‌آرام و قرار و در انتظار پرواز و خالی کردن قالب بدن است. این افسوس بزرگ و غم جانسوز هجران را عبدالرحمان جامی در شرح این دو بیت از مولانا جلال الدین رومی:
بشنو این نی چون شکایت می‌کند•••از جدایی‌ها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده•••‌انددر نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
امید آنکه خداوند همه انسان‌های حقیقت‌جو را در شناخت هدف زندگی و رسیدن به آن، یاری دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند.


(۱) فلسفه و هدف زندگی، محمد تقی جعفری.
(۲) زندگی ایده‌آل و ایده‌آل زندگی، محمد تقی جعفری.
(۳) انسان از دیدگاه اسلام، عبداللَّه نصری.
(۴) فلسفه و هدف زندگی، زین العابدین قربانی.
(۵) هدف زندگی، شهید مرتضی مطهری.
(۶) انسان از آغاز تا انجام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانی (الزهراء، تهران).
(۷) مقالات، محمد شجاعی (سروش، تهران، ج اول).


۱. جهت آگاهی بیش‌تر بنگرید:حمیدرضا شاکرین و محمد رضا کاشفی، دین‌شناسی و ادیان و مذاهب، قم، معارف، ۱۳۸۶.
۲. جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱، ص۵۸۸، تهران.
۳. پیتر آلستون، ملتون بیکر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص۱۶۳، قم:انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶.
۴. برای آشنایی تفصیلی از تفاوت‌ها و تشابه‌های علت غایی و غایت نگا: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۸۹-۱۱۴.
۵. نگا: عبداللَّه نصری، تکاپوگر اندیشه‌ها ( زندگی، آثار و اندیشه‌های استاد محمد تقی جعفری)، ص‌۲۲۰.
۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۲.    
۷. حجر/سوره۱۵، آیه۲۶.    
۸. صافات/سوره۳۷، آیه۱۱.    
۹. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۱۰. حجر/سوره۱۵، آیه۷۲.    
۱۱. سجده/سوره۳۲، آیه۱۰.    
۱۲. برای آگاهی تفصیلی از این موضوع نگا:محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۴۴۷-۴۵۰.
۱۳. نگا: محمد شجاعی، مقالات، ج۱، ص۲۲-۲۶.
۱۴. تین/سوره۹۵، آیه۴.    
۱۵. تین/سوره۹۵، آیه۴ و ۵.    
۱۶. برای آشنایی بیش‌تر با این موضوع نگا: محمد شجاعی، مقالات، ج۱، ص۳۱-۴۰.
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۱۸. انعام/سوره۶، آیه۱۶۵.    
۱۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۲۰. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۲۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۲۲. حج/سوره۲۲، آیه۶۶.    
۲۳. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۱.    
۲۴. علق/سوره۹۶، آیه۶ و ۷.    
۲۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۰.    
۲۶. یونس/سوره۱۰، آیه۱۲.    
۲۷. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات ۱۰۰۷ ۱۰۱۰ و ۱۰۱۳ و ۱۰۲۴.
۲۸. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۲.    
۲۹. حج/سوره۲۲، آیه۴۱.    
۳۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۹.    
۳۱. روم/سوره۳۰، آیه۱۱.    
۳۲. بقره/سوره۲، آیه۱۵۶.    
۳۳. طلاق/سوره۶۵، آیه۱۰ و ۱۱.    
۳۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۵ و ۴۶.    
۳۵. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات ۸۳۹- ۸۴۳.
۳۶. تین/سوره۹۵، آیه۴-۶.    
۳۷. عصر/سوره۱۰۳، آیه۲ و ۳.    



سایت پرسمان دانشجویی.    


رده‌های این صفحه : اخلاق اسلامی | هدف زندگی




جعبه ابزار