موانع غیر قابل زوال شناخت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: هوس،
عقل،
بلا.
پرسش: موانع غیر قابل زوال شناخت کدامند؟
اگر زنگارهای هوس به قدری زیاد باشد که در عمق عقل نفوذ کند، آینه حقایقنمای عقل چنان آلوده و کثیف میشود که آتش بلا نیز نمیتواند آن را صیقل دهد. در این صورت نه داروی شفابخش موعظه اثر دارد و نه فریاد بیدار باش بلا آگاهی آفرین است و این جاست که حجابها و موانع شناختهای عقلی، غیر قابل رفع است.
کسی که چنان عمیق در خواب غفلت فرو رفته است که تازیانه بلا نیز او را بیدار و هشیار نمیکند، با هیچ موعظه و اندرزی بیدار نخواهد شد؛ چرا که بیدارسازی از طریق بلا، بیدارسازی با فریاد است و بیدار کردن با موعظه، بیدار کردن با صدای آرام. از اینرو، اگر کسی با فریادِ بیدار باش الهی بلا بیدار نشد، قطعا با آواز آرام پند و اندرز هشیار نخواهد شد؛ به فرموده
امیرالمؤمنین (علیهالسلام):
«کیفَ یراعِی النَّباةَ مَن اصَمَّتْهُ الصَّیحَةُ؛
کسی که از شنیدن فریاد کر است، چگونه میتواند صدای آهسته را بشنود. »
در حدیثی دیگر از آن حضرت نقل شده است:
« مَن لَم ینفَعْهُ اللّهُ بِالبَلاءِ و التَّجارِبِ، لَم ینتَفِعْ بِشَیءٍ مِنَ العِظَةِ؛
کسی که
خداوند، او را به وسیله بلا و تجربهها بهرهمند نسازد، از هیچ موعظهای سود نمیبرد.»
زیرا وقتی داروی بلا، که از داروی وعظ قویتر است، نتواند دیده عقل را بینا سازد، داروی
موعظه قطعا نمیتواند سودمند و شفابخش واقع شود.
این حدیث فشرده و خلاصه تمام مطالبی است که درباره رفع موانع شناخت، همچنین موانع غیر قابل رفع مطرح کردیم، با این توضیح که:
گاهی
موانع شناختهای عقلی و زنگارهای آینه عقل به حدی اندک است که با موعظه و یا به تعبیر امام: «بشی من العظة» (با چیزی از پند و اندرز) برطرف میشود.
و گاه زنگار آینه عقل بیشتر است که در این صورت با تازیانه بلا و تجربههای حاصل از خوردن این تازیانه، آینه عقل غبارروبی میشود. در این حالت نیز داروی موعظه همراه با تازیانه بلا در هشیاری انسان مؤثر است.
و گاهی آدمی، چنان در لجنزار
شهوات فرو میرود که با تازیانه بلا نیز هشیار نمیگردد. این جاست که به فرمایش امام (علیهالسلام)، داروی موعظه نیز اثر نمیبخشد.
کسی که به راه نادرست رفت و سرش به سنگ خورد، ولی متوجه نگشت و بازنگشت؛ کسی که خطا کرد و به زندان افتاد، ولی داروی تلخ زندان او را شفا نداد، کسی که مرتکب اعمال ناشایست شد، ولی حوادث تلخ و ناگوار زندگی او را متذکر و هشیار نساخت؛ چنین بیماری، هیچگاه شفا نخواهد یافت، و چنین خوابی هرگز بیداری نخواهد داشت، و چنین مجرمی اصلاح پذیر نیست، و چنین جانوری آدم نمیشود.
نمونه مشخص بیمارانی را که دچار موانع غیر قابل علاج شناختهای عقلی شدهاند، در زندانها در میان هواداران گروهکهای ضد انقلاب، کم و بیش میتوان یافت.
بسیاری از اعضا و هواداران این گروهکها پس از دستگیری و خارج شدن از حصارهای خانههای تیمی و شکسته شدن قالبهای سازمانی، هشیار میشوند و دیده عقل آنان بینا میگردد، ولی تعدادی از آنان چنان گرفتار
تعصب و لجاجاند که
زندان در آزادسازی ایشان از بند سازمان و رفع موانع شناختهای عقلی و جلا دادن آینه عقلشان کمترین اثری ندارد.
این دسته از زندانیان در زندان نیز، همچون بیرون زندان نمیتوانند بفهمند که تلاشهای آنان در خدمت دشمنان
ملت و
اسلام است؛ گرچه در عالم خیال، خود را خدمتگزار خلق تصور میکنند. به گفته
قرآن کریم، بیشترین زیان عملی و بدترین عاقبت اخروی، نصیب این گونه افراد است:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکم بِالْاَخْسَرِینَ اَعْمَـلاً• الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا؛
(ای پیامبر! ) بگو: آیا شما را از زیانکارترین افراد آگاه سازیم؟
آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه شده است و اما میپندارند که درست کردارند».
و به گفته
امام علی (علیهالسّلام) کلاسهای عقیدتی و ارشادی برای این مجرمان کمترین سودی ندارد.
بر سیه دل، چه سود خواندن وعظ؟ ••• نرود میخ آهنین در سنگ
ممکن است چنین افرادی در کلاسهای ارشادی شرکت کنند، ولی شرکت آنان طبق برنامه و نقشه باشد، و به گفته قرآن کریم در تبیین ویژگیهای
منافقان:
«وَ اِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ اِذَا خَلَوْاْ اِلَی شَیاطِینِهِمْ قَالُواْ اِنَّا مَعَکمْ اِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ؛
وقتی
مؤمنان را ملاقات میکنند میگویند: «ما هم
ایمان آوردهایم»، ولی وقتی با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند: ما تنها (
مسلمانان را)
مسخره میکنیم!».
تعصّب ناشی از گروهگرایی، اینان را گرفتار چنان حماقتی کرده است که با
اعجاز هیچ پیامبری بر سر عقل نخواهند آمد!
حضرت عیسی (علیهالسّلام) در وصف ایشان و هم سلکانشان فرموده است:
«داوَیتُ المَرضی فَشَفَیتُهُم بِاذنِ اللّهِ، و ابْراتُ الاکمَهَ و الابْرَصَ بِاذِنِ اللّهِ، و عالَجْتُ المَوتی فَاحییتُهُم بِاذنِ اللّهِ، و عالَجتُ الاحْمَقَ فَلَم اقدِرْ عَلی اصلاحِهِ؛
من بیماران مختلف را مداوا کردم و به
اذن خداوند آنان را درمان نمودم، کورهای مادرزاد و افراد مبتلا به پیسی را شفا دادم؛ به اذن خداوند مردگان را معالجه کردم و به اذن خداوند زندگی را به آنان باز گرداندم، ولی نتوانستم
احمق را معالجه کنم!»
شخصی از حضرت پرسید که مقصود شما از احمقی که قادر به علاج و اصلاح او نیستید کیست؟ عیسی (علیهالسّلام) پاسخ داد:
«المُعجِبُ بِرَایهِ و نَفسِهِ الَّذی یرَی الفَضلَ کلَّهُ لَهُ لا عَلَیهِ و یوجِبُ الحَقَّ کلَّهُ لِنَفسِهِ و لا یوجِبُ عَلَیهَا حَقّا؛ فَذاک الاحمَقُ الَّذی لا حِیلَةَ فِی مُداوَاتِهِ؛
کسی که گرفتار خود پسندی است و فقط رأی و عقیده خود را قبول دارد و در همه موارد برتری را برای خود میبیند و هیچ کس را بهتر از خود نمیشناسد و در همه جا حق را با خود میداند و هیچ حقی را بر خود ایجاب نمینماید، این شخص، احمقی است که راهی برای معالجه و درمان او وجود ندارد.»
هواداران متعصّب گروهکهای ضد انقلاب گرفتار چنین حماقتی هستند و راهی برای پاکسازی آینه عقل و معالجه آنان وجود ندارد و لذا موانع شناختهای عقلی برای آنان دائم و پایدار است.
افراد متعصب و لجبازی را که موانع شناختهای عقلی در آنان قابل رفع نیست، میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول کسانی هستند که با «
عذاب استیصال» یعنی بلایی که مرگ و هلاکت در پی دارد، هشیار میشوند و دست از
تعصب و
لجاجت برمیدارند و به حق
اعتراف میکنند.
دسته دوم کسانی هستند که با «عذاب استیصال» و پای چوبه دار هم متنبه نمیشوند و به حق اعتراف نمیکنند.
فرعون زمان موسی (علیهالسّلام) از دسته اول، و
ابوجهل معاصر
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابو جهلیانِ زمان ما از دسته دوماند.
«فرعون و هوادارانش از کسانی بودند که هوا و هوس و تعصّب و لجاجت، آنان را دچار موانع دائمی و غیر قابل رفع شناختهای عقلی ساخته بود. نه مواعظ موسی (علیهالسّلام) «فَقُلْ هَل لَّکَ اِلَی اَن تَزَکَّی• وَ اَهْدِیکَ اِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی»
«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّینًا لَّعَلَّهُ یتَذَکَّرُ اَوْ یخْشَی»،
نه استدلالهای «قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یـمُوسَی• قَالَ رَبُّنَا الَّذِی اَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی»
او برای اثبات توحید، نه معجزات آن حضرت برای اثبات نبوّتش، «وَ لَقَدْ ءَاتَینَا مُوسَی تِسْعَ ءَایـتِ بَینَـتٍ...»
و نه بلاها و مشکلات اقتصادی «وَلَقَدْ اَخَذْنَآءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِّنَ الثَّمَرَ تِ لَعَلَّهُمْ یذَّکَّرُونَ»
و اجتماعی «فَاَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ ءَایـتٍ مُّفَصَّلَـتٍ فَاسْتَکْبَرُواْ وَکَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِینَ»
که در نتیجه مخالفت با موسی گریبانگیر آنان میشد، هیچ یک، آنان را هشیار نساخت، ولی تازیانه «عذاب استیصال» به گفته
قرآن کریم، رئیس و رهبر آنان، یعنی فرعون، را هشیار نمود.
فرعون که با آن همه مواعظ و
معجزات موسی (علیهالسّلام) و با آن همه بلا و مشکلات بیدار نمیشد، هنگامی که در تعقیب موسی و هوادارانش در
رود نیل به دام
مرگ افتاد، در چند قدمی غرق و مرگ، دست از تعصب و لجاج برداشت و بیدار شد و به حق اعتراف کرد:
«اِذَآ اَدْرَکهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ اَنَّهُ لَا اِلَـهَ اِلَا الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ اِسْرَاءِیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛
(فرعون) به هنگام غرق شدن گفت:
ایمان آوردم که خدایی جز آن که
بنیاسرائیل به او
ایمان آوردهاند، وجود ندارد و من از
مسلمانان هستم».
فرعون که خود مدعی خدایی بود و برای اثبات این مدعا خونهای بسیاری ریخته و جنایات بیشماری مرتکب شده بود و به منظور تداوم آن جنایات، پیامبر خدا را تعقیب نمود تا او و هوادارانش را که مزاحم خود میدید هلاک سازد، در همین حال، وقتی خود را در کام مرگ و عذاب استیصال دید، هشیار گردید و خداشناس شد! ولی دیگر خیلی دیر شده بود و این هشیاری برای نجات او سودی نداشت، و پاسخ او همان بود که
خداوند میفرماید:
«ءَآلْئنَ وَ قَدْ عَصَیتَ قَبْلُ وَ کنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛
آیا اکنون (که مرگ را در برابر خود میبینی)؟! و حال آنکه پیش از این نافرمانی میکردی و از مفسدان بودی».
اگر کسی بپرسد که آیا کسی بدتر و ناپاکتر از
فرعون معاصر
حضرت موسی (علیهالسلام)، هست یا خیر؟ باید گفت که پاسخ مثبت است. آری، بدتر از فرعون هم وجود دارد! همانطور که ملاحظه شد، وقتی که فرعون مرگ را در برابر خود دید، دست از تعصب برداشت و به حق اعتراف کرد. بدتر از فرعون کسانی هستند که عذاب استیصال هم آنان را هشیار نمیکند و به هنگام مرگ هم دست از لجاجت برنمی دارند! مانند ابوجهل معاصر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابو جهلیان معاصر.
ابن عباس میگوید: پس از پایان
جنگ بدر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کنار کشتههای دشمن ایستاد و فرمود: «خداوند پاداش بدی به شما دهد؛ شما افرادی هستید که مرا به دروغگویی متهم کردید در حالی که راستگو بودم، و به
خیانت متهم نمودید و حال آن که
امین بودم.» سپس رو به جنازه ابوجهل کرد و فرمود:
اِنَّ هذا اَعْتَی عَلَی اللّهِ مِن فِرعَون! به تحقیق که
استکبار این شخص بر
خدا و سرکشی او از فرعون هم بیشتر بود!
و در توضیح مطلب دلیل این که ابوجهل مستکبرتر و بدتر از فرعون بود را اینگونه عنوان فرمود که فرعون وقتی
یقین به
مرگ و هلاکت خود نمود، دست از تعصّب برداشت و اعتراف به یگانگی خدا کرد؛ ولی ابوجهل وقتی یقین به هلاکت خود نمود، باز هم دست از تعصب و لجاجت برنداشت و بتهای خود «
لات» و «
عزّی» را
[
به یاری
]
فراخوند.
اعضا و هواداران گروهکهای ضد انقلاب که از بتهای دستساز خویش، که به غلط نام آنها را رهبر نهادهاند، کورکورانه
تقلید میکنند و تا پای چوبه اعدام دست از هواداری آنها برنمی دارند، در واقع ادامه دهندگان راه ابوجهل، و ابوجهلهای معاصرند که از فرعونِ مدعی
الوهیت فاسدتر و مفسدتر هستند، اینان با تازیانه عذاب استیصال هم بیدا نمیشوند.
تازیانهای که همه را بیدار میکند!
ولی یک تازیانه هست که همه را بیدار میکند، و آن تازیانه مرگ است!
«النّاسُ نِیامٌ فَاذا ماتُوا انتَبَهُوا؛
مردم در خواب هستند و آنگاه که بمیرند بیدار میشوند.»
کسانی که با فریادها و هشدارهای پیامبران، با تازیانه بلاها و مشکلات و حتی با تازیانه عذاب استیصال، بیدار نمیشوند، تنها با شلاق مرگ به خود میآیند. تازیانه مرگ حجاب غفلت را میدرد و با کنار رفتن این حجاب، انسان با حقایقی رو به رو میشود که مدام در برابر او بود، ولی آنها را نمیدید.
قرآن کریم، خطاب به مجرمانی که با تازیانه مرگ بیدار شدهاند، در صحنه
قیامت میفرماید:
«لَّقَدْ کنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـذَا فَکشَفْنَا عَنک غِطَـآءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ؛
به تحقیق که تو از این روز غافل بودی، ولی اکنون که حجابت را از تو برداشتهایم، دیدهات تیزبین و دقیق است».
انسان تا وقتی در دنیاست، زنگار کردارهای ناشایست، حجابی از غفلت بر دیده عقلش مینهد و این حجابها نمیگذارد موقعیت خود را در هستی دریابد و بفهمد که کیست؟ و
فلسفه خلقت و وجود او چیست؟ و کجا میخواهد برود؟ حجاب غفلت مانع از آن است که برای زندگی جاوید خود سرمایهگذاری کند. هنگام مرگ، حتما حجاب غفلت کنار میرود، ولی چه فایده دارد؟!
امید آنکه عنایات الهی ما را مدد کند و پیش از آنکه تازیانه مرگ بیدارمان کند، دعوتها و هشدارهای پیامبران خدا ما را هشیار سازد.
موانع غیر قابل رفعِ شناختهای عقلی عبارت از زنگارهایی از تعصب است که در نتیجه کثرت
هوسرانی در عمق آینه عقل نفوذ میکند و این آینه حقیقتنما را به کلی فاسد مینماید.
اگر تازیانه بلا نتواند زنگارهای تعصب را از آینه عقل بزداید، موعظه و اندرز، بلکه
اعجاز هیچ پیامبری نمیتواند این آینه را پاک کند.
افرادی که دچار موانع شناختهای عقلی شدهاند، گاه با تازیانه عذاب استیصال هشیار میشوند، و گاه موانع به قدری است که باتازیانه عذاب استیصال نیز به خود نمیآیند.
هشیاری با عذاب استیصال برای نجات انسان مفید واقع نمیشود.
افراد متعصب و لجبازی که تا پای
مرگ هم دست از تعصب و لجاجت برنمی دارند از فرعون بدترند.
کسانی که با هشدار پیامبران الهی و با تازیانه انواع بلاها، و حتی با تازیانه عذاب استیصال بیدار نمیشوند، تازیانه مرگ آنان را هشیار میکند.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «موانع غیر قابل زوال شناخت» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱/۲۷.