موانع غیر قابل رفع در شناخت عقلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: هوس،
شناخت،
فساد،
عقل.
پرسش: موانع غیر قابل زوال شناخت کدامند؟
اگر غبار هوس به حدی باشد که موجب فساد جوهر آینه عقل شود، این آینه، قابل پاکسازی نیست و در این صورت موانع شناخت غیر قابل رفع و نابینایی دیده عقل همیشگی است.
به عبارت دیگر، تا وقتی هوس (چه در قالب
عشق و
محبت و
شهوت و چه در قالب
غضب و
کینه و
نفرت) در آغاز کار است و هنوز به صورت عادتِ ثابت و
ملکه راسخ نفسانی در نیامده، جوهرِ آینه عقل، فاسد نشده است و این آینه قابلیت پاکسازی و صیقل یافتن را دارد و مانعیت آن از شناخت، موقتی است. ولی اگر هوسرانی آن قدر تکرار شد که شهوت و غضب به صورت عادت ثابت و ملکه راسخ نفسانی درآمد، جوهر آینه عقل فاسد میشود و قابلیت پاکسازی و صیقلی شدن را از دست میدهد و مانع آن از شناخت همیشگی میگردد.
قبلاً نمونههایی از غلبه عشق و مانعیت آن از شناختهای حسی و عقلی آوردیم و اینک نمونهای از غلبه کینه و نفرت و مانعیت موقت یا دائم آن را از شناختهای عقلی نقل میکنیم.
در حدیثی از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) آمده است:
«الحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الجُنُونِ؛ لِانَّ صاحِبَها یَندَمُ، فَان لَم یَندَمْ فَجُنُونُهُ مُستَحکِمٌ؛
خشم، نوعی از
دیوانگی است؛ چون شخصِ خشمگین، پس از فرو نشستن غضب از کرده خود پشیمان میشود و اگر پشیمان نشود معلوم میگردد که
جنون او پابرجا و دائمی است.»
امام (علیهالسّلام) میفرماید که «خشم و عصبانیت نوعی دیوانگی است». دیوانگی انواعی دارد: «الجُنُونُ فُنُونٌ» که یک نوعش خشم و عصبانیت است. چرا؟ زیرا
انسان در حال خشم کارهای نامعقولی انجام میدهد که پس از فرونشستن آتش خشم و به سر عقل آمدن از آنها نادم و پشیمان میگردد.
شخص عصبانی فریاد میزند، پا بر
زمین میکوبد، ناسزا میگوید، میزند، میشکند و بالاخره هر کار ناشایستهای که از دستش برآید انجام میدهد؛ ولی وقتی آرام گرفت و خشمش برطرف شد، از خود و کارهای خود شرم میکند و به خود میگوید: مثل اینکه دیوانه شده بودم! چرا چنین کردم؟ کاش این کارها را نکرده بودم!
ممکن است کسی بگوید که پشیمان شدن پس از خشم، عمومی نیست؛ بسیاری از مردم، عصبانی میشوند و کارهای ناشایستهای انجام میدهند و پس از رفع
عصبانیت، پشیمان هم نمیشوند، بلکه احیاناً معتقدند که کار خوبی هم انجام دادهاند! امام در این باره میفرماید: فَان لَم یَندَمْ فَجُنُونُهُ مُستَحکِمٌ؛ یعنی اگر پس از فرونشستن آتش خشم از کارهای ناشایستهای که هنگام
غضب انجام داده است پشیمان نشد و احساس شرم نکرد، معلوم میشود که دیوانگی اش قطعی و پابرجاست.
به سخن دیگر، خشم نوعی جنون است که گاه اَدواری و گاه دائمی است. اگر شخصِ خشمگین، پس از خاموش شدن شعلههای خشم به سر عقل آمد و نادم شد، معلوم میشود که جنون او اَدواری است؛ و اگر نادم نشد، معلوم میشود که دیوانه درست و حسابی است!
تا اینجا توضیح حدیث بود؛ اکنون ببینیم این حدیث چه ربطی با بحث ما دارد؟
در این حدیث، خشم که یکی از مظاهر هوس در قالب کینه و نفرت است، به عنوان یکی از موانع شناختهای عقلی که انسان را تا مرز جنون جلو میبرد، مطرح شده است. وقتی
انسان عصبانی شد و آتش خشم در جان او شعله کشید و چهره او برافروخت، دودی که از این آتش برمی خیزد، جلوی روشنایی چراغ عقلش را میگیرد. این دود ابتدا اندک و مانعیت آن از نور عقل ضعیف است، ولی به تدریج که حجم این دود افزایش مییابد، روشنایی چراغ عقل کمتر و کمتر میشود تا آنجا که خاموش گردد.
خاموش شدن چراغ عقل در اثر دود خشم نیز بر دو گونه است: موقت و دائم.
تا وقتی دود خشم موجب تیرگی و خرابی چراغ عقل نشده باشد، خاموشی این چراغ موقتی است، یعنی پس از فرونشستن خشم و پاک شدن چراغ و برکناری حجاب، چراغ عقل مجددا روشنایی میدهد؛ ولی اگر دود خشم به قدری زیاد باشد که در اثر آن چراغ عقل کاملاً تیره و جوهر این گوهر گرانبهای انسانیت فاسد شود، خاموشی آن همیشگی خواهد بود و آدمی برای همیشه از
استضائه از این چراغ محروم میگردد.
در آغاز، وقتی انسان خشمگین میشود و در اثر خشم نابجا، کار ناشایستهای انجام میدهد، پس از برطرف شدن خشم، بلافاصله از کارهایی که در حال عصبانیت انجام داده است، پشیمان میشود. این پشیمانی، علامت آن است که خاموشیِ چراغ عقل موقت بوده است. در عین حال، خشم نابجا حکایت از بیماری اخلاقی شخص خشمگین میکند.
اگر این بیماری علاج نشود، خشمهای پی در پی و ارتکاب کارهای ناشایستهای که معلول و مقتضای آن است، به تدریج جوهر آینه عقل را فاسد میکنند، به گونهای که دیگر قابل اصلاح و پاکسازی نخواهد بود. در این صورت، کینه و انتقام و خشم نابجا، ملکه راسخه نفسانی و طبیعت ثانویه انسان میگردد و هوس، در قالب نفرت، چنان بر آدمی غلبه میکند که او را به درندهای خطرناک و دیوی خونآشام تبدیل مینماید. و از این پس نه تنها از کارهای ناشایستهای که در حال خشم انجام داده است، شرمنده و پشیمان نمیشود، بلکه احساس
لذت و سرور میکند و به آن میبالد!
منافقی که به آسانیِ آب خوردن، مردم بیگناه کوچه و بازار را ترور میکند و اتوبوس را با سرنشینان آن به آتش میکشد و زنباردار و کودک شیرخوار را با آتش خشمِ به اصطلاح انقلابی خود میسوزاند و احساس
شرم و ناراحتی نمیکند، از ابتدا دیوسیرت و خونآشام نبوده است. او قبل از غلبه خشم و کینهای چنین شوم، حتی از زدن یک سیلی نابجا احساس شرم و ناراحتی میکرد، ولی اکنون حجاب کینه چنان بر عقل او چیره شده و آینه عقلش چنان زنگار گرفته که سادهترین معارف و شناختهای عقلی را از او سلب کرده است تا آنجا که نمیتواند بفهمد اگر او با یک نظام، مخالف است، کودک شیرخوار و زن باردار و مردم کوچه و بازار تقصیری ندارند. و نه تنها نمیتواند بفهمد، که به عکس میفهمد! و نه تنها احساس شرم و ندامت نمیکند، که احساس
غرور و لذت مینماید! و این عملِ ناجوانمردانه و سبعانه را قهر انقلابی و
جهاد، و خود را مجاهد مینامد!
این حالت علامت آن است که چراغ عقل فرو مرده، خاموشی آن دائمی است.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «موانع غیر قابل رفع در شناخت عقلی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱/۲۷.