• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لواط (دیدگاه مذاهب اهل‌ سنت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: لواط، اهل سنت، فتوا، حلال.

پرسش: آيا در هيچ‌يک از مذاهب و فرقه‌های اهل سنت فتوايی بر حلال بودن لواط داده شده است؟

پاسخ: نظر بیشتر علمای اهل‌ سنت در رابطه با حکم لواط آن است که مرتکب این عمل شنیع باید حد بخورد؛ ولی عده‌ای از علمای اهل‌ سنت در این رابطه حکم به تعزیر داده‌اند، که باعث سوء‌استفاده از فتوای سهل‌انگارانه ایشان در این مورد شده است و در مواردی افرادی مرتکب این عمل پلید شده و دین را بازیچه خویش قرار داده‌اند؛ و نباید این‌ کار را به همه ایشان سرایت داد.



هیچ‌یک از بزرگان مذاهب اربعه اهل‌ سنت این کار را جایز نمی‌داند؛ زیرا جایز دانستن این عمل مخالفت صریح با نص آیات قرآن است.


فتوای برخی علمای اهل‌ سنت این است که انجام‌دهنده این‌ کار را حد نمی‌زنند؛ بلکه تعزیر می‌کنند:

۲.۱ - دیدگاه حنفیه

حنفیه انجام‌دهنده این‌ کار را حد نمی‌زنند؛ بلکه تعزیر می‌کنند؛ اما در بین ایشان علمای مذهب حنفیه به تبعیت از ابوحنیفه برای انجام این‌ کار، شخص را حد نمی‌زنند؛ بلکه او را طبق نظر حاکم تعزیر می‌نمایند: مطلب فی حکم اللواطة ... فعند ابی حنیفة یعزر بامثال هذه الامور. در مورد حکم لواط کردن، در نزد ابوحنیفه برای مثل این‌کار شخص تعزیر می‌شود.

سغدی نیز از علمای حنفیه می‌گوید:
حکم اللواطة بالرجال: واما اللواط بالرجال فانه لیس فی التحریم کالجماع ولا یحرم شیئا وحده کحد الزنا فی قول النخعی وابی یوسف ومحمد وابی عبدالله وفی قول ابی حنیفة لیس فیه حد وفیه التعزیر. حکم لواط با مردان؛ اما لواط با مردان در حرمت مانند حرمت جماع (زنا) نیست؛ و سبب حرام شدن کسی بر کسی نمی‌شود؛ و حد آن در نظر نخعی و ابویوسف و محمد و ابوعبدالله مانند حد زنا است؛ اما به‌ نظر ابوحنیفه در این‌ کار حد جاری نمی‌شود؛ ولی تعزیر می‌شود.

۲.۲ - دیدگاه شافعی

عده‌ای از علمای شافعی نیز در بعضی موارد در این‌ کار تعزیر می‌کنند و نه حد: در این زمینه از ابن سهل ابی‌وردی که از مشهور‌ترین علمای شافعی است چنین نقل شده است که:
التلوط بالغلام المملوک: ذکر القاضی الحسین فی التعلیقة انه حکی عن الشیخ ابن سهل وهو الابیوردی کما هو مصرح به فی بعض نسخ التعلیقة وصرح به ابن الرفعة فی الکفایة ان الحد لا یلزم من یلوط بغلام مملوک له بخلاف مملوک الغیر؛ قال القاضی وربما قاسه علی وطء امته المجوسیة اواخته من الرضاع وفیه قولان انتهی.
وهذا الوجه محکی فی البحر والذخائر وغیرهما من کتب الاصحاب لکن غیر مضاف الی قائل معین وعلله صاحب البحر بان ملکه فیه یصیر شبهة فی سقوط الحد؛ والذی جزم به الرافعی تبعا لاکثر الاصحاب انه لا فرق بین مملوکه وغیره، نعم فی اللواط من اصله قول ان موجبه التعزیز. قال الرافعی: انه مخرج منالقول بنظیره فی اتیان البهیمة، قال: ومنهم من لم یثبته.
قاضی حسین در تعلیقه خویش آورده است که از شیخ ابن سهل ابی‌وردی نقل شده است که اگر کسی با غلام زرخرید خویش لواط کند، حد نمی‌خورد؛ اما اگر این غلام برای دیگری باشد، حد خواهد خورد. قاضی گفته است که شاید این‌ مطلب را به‌ خاطر قیاس با نزدیکی با کنیز مجوسی یا خواهر رضاعی گفته باشد؛ زیرا در این موارد دو قول موجود است (یک قول حد و قول دیگر تعزیر).
و این احتمال در بحر و ذخائر و غیر آن نیز از کتب شافعیان نقل شده است اما گوینده معینی برای آن مشخص نشده است؛ صاحب بحر علت این فتوا را آن می‌داند که ملکیت در این موارد سبب وجود شبهه شده و حد را ساقط می‌کند!!! اما آنچه که رافعی و غیر او مانند بیشتر شافعیان بدان یقین پیدا کرده‌اند آن است که فرقی بین بنده زرخرید و غیر او وجود ندارد. بله در اصل لواط عده‌ای نظر دارند که موجب تعزیر است و نه حد. رافعی گفته است که این کار مانند نزدیکی با حیوانات است و عده‌ای در آن حد جاری نمی‌کنند!!!

۲.۳ - دیدگاه حنابله

عده‌ای از علمای حنبلی نیز در بعضی موارد تعزیر جاری می‌کنند و نه حد:
ابن قیم جوزیه، معروف‌ترین شاگرد ابن تیمیه و یکی از رهبران فکری عقیده سلفیه و از بزرگان حنابله می‌گوید:
وقال ابن عقیل فی فصوله فان کان الوطء فی الدبر فی حق اجنبیة وجب الحد الذی اوجبناه فی اللوط وعلی هذا فحده القتل بکل حال وان کان فی مملوکه فذهب بعض اصحابنا انه یعتق علیه واجراه مجری المثلة الظاهرة وهو قول بعض السلف؛ ابن عقیل در کتاب فصول خویش می‌گوید: اگر در پشت زن اجنبیه نزدیکی نماید، حد لواط را خواهد خورد و کشته خواهد شد؛ اما اگر در پشت بنده خویش چنین نماید، عده‌ای از حنابله فتوا داده‌اند که بنده خود به خود آزاد خواهد شد (و حد نمی‌خورد)؛ و این‌ کار را در حکم قطع کردن عضو بنده به حساب آورده‌اند و این نظر عده‌ای از علمای سلف است.


اما اینکه تعزیر در نظر علمای اهل‌سنت چیست: تعزیر آن است که حاکم اگر بخواهد تنها بر او خشم بگیرد و سپس او را ببخشد و اگر بخواهد او را از یک تا هفتاد و نه ضربه شلاق می‌زند؛ زیلعی حنفی در این باب می‌گوید:
فصل فی التعزیر... واجتمعت الامة علی وجوبه فی کبیرة لا توجب الحد او جنایة لا توجب الحد ثمّ هو قد یکون بالحبس وقدیکون بالصفع وبتعریک الآذان وقد یکون بالکلام العنیف او بالضرب وقد یکون بنظر القاضی الیه بوجه عبوس ولیس فیه شیء مقدر وانما هو مفوض الی رای الامام علی ما تقتضی جنایتهم... وکذا ینظر فی احوالهم فان من الناس من ینزجر بالیسیر ومنهم من لا ینزجر الا بالکثیر وذکر فی النهایة التعزیر علی مراتب تعزیر اشراف الاشراف وهم العلماء والعلویة بالاعلام وهو ان یقول له القاضی بلغنی انک تفعل کذا وتعزیر الاشراف وهم الامراء والدهاقین بالاعلام والجر الی باب القاضی والخصومة فی ذلک وتعزیر الاوساط وهم السوقیة بالاعلام والجر والحبس وتعزیر الاخسة بهذا کله والضرب.
فصلی در باب تعزیر: ... و امت اجماع دارند که تعزیر در گناهان کبیره‌ای است که موجب حد نمی‌گردد؛ تعزیر می‌تواند با حبس باشد و یا اینکه به آرامی با کف دست بر پشت او بزند و یا اینکه گوش او را به درد آورد و گاهی نیز با کلام تند است یا با زدن و گاهی نیز با تندی نگاه کردن قاضی به شخص است؛ و مقدار معینی ندارد؛ و به نظر امام (حاکم شرع) محول می‌گردد که به حسب کاری که انجام داده‌اند ایشان را تنبیه کند ... و همچنین حاکم وضعیت مجرم نگاه می‌کند، زیرا بعضی از مردم با تنبیهی کوچک، ادب شده و بعضی به جز با تنبیه سخت ادب نمی‌گردند؛ و در نهایت گفته است که تعزیر به حسب مراتب حالات مردم است؛ تعزیر بزرگترین بزرگان که علما و سادات هستند و تعزیر ایشان به خبر دادن است! ! ! به این صورت که قاضی به او بگوید به من خبر رسیده است که تو چنین کرده‌ای!!! و تعزیر بزرگان که امرا و دهداران هستند به خبر دادن و کشاندن وی به سبب این جرم به در خانه قاضی و دادگاه است؛ و تعزیر مردمان حد وسط که بازاریان هستند با اعلام و کشاندن به دادگاه و حبس است و تعزیر مردمان پایین دست با همه اینها و زدن.


حداکثر تعزیر ده شلاق! ! ! همچنین ایشان در صحاح خویش روایت دارند که حداکثر تعزیر ده شلاق است: بخاری در صحیح خویش در کتاب المحاربین می‌گوید:
حدثنا عبدالله بن یوسف حدثنا اللیث حدثنی یزید بن ابی حبیب عن بکیر بن عبدالله عن سلیمان بن یسار عن عبد الرحمن بن جابر بن عبدالله عن ابی بردة رضی الله عنه قال کان النبی صلی الله علیه وسلم یقول لا یجلد فوق عشر جلدات الا فی حد من حدود الله حدثنا عمرو بن علی حدثنا فضیل بن سلیمان حدثنا مسلم بن ابی مریم حدثنی عبد الرحمن بن جابر عمن سمع النبی صلی الله علیه وسلم قال لا عقوبة فوق عشر ضربات الا فی حد من حدود الله حدثنا یحیی بن سلیمان حدثنی بن وهب اخبرنی عمرو ان بکیرا حدثه قال بینما انا جالس عند سلیمان بن یسار اذ جاء عبد الرحمن بن جابر فحدث سلیمان بن یسار ثم اقبل علینا سلیمان بن یسار فقال حدثنی عبد الرحمن بن جابر ان اباه حدثه انه سمع ابا بردة الانصاری قال سمعت النبی صلی الله علیه وسلم یقول لا تجلدوا فوق عشرة اسواط الا فی حد من حدود الله.
رسول خدا می‌فرمودند: کسی نباید در غیر از حدی از حدود الهی بیش از ده ضربه شلاق بزند.
مسلم نیز در صحیح خویش در کتاب الحدود شبیه همین روایت را می‌آورد:
متأسفانه همین ساده‌انگاری در مورد حکم لواط سبب شده است که عده‌ای از عالم‌نمایان ایشان (که متأسفانه بعد از گذشتن چند سال از زندگی‌شان به عنوان علمای معروفی مطرح شدند) و نیز خلفایشان این‌ کار را انجام داده و یا آن را جایز بدانند!!!


برخی از علمای اهل‌ سنت متهم به لواط هستند که در ادامه چند نمونه بیان می‌شود:

۵.۱ - یحیی بن اکثم

وی که از دشمنان ائمه بوده و مناظره او با امام جواد (علیه‌السّلام) مشهور است، در نظر بزرگان اهل‌ سنت از امامان و علما بلندرتبه به‌ شمار می‌رود؛ ابن کثیر در مورد او می‌گوید: کان یحیی بن اکثم من ائمّة السنّة، وعلماء الناس و من المعظمین للفقه.
یحیی بن اکثم از امامان اهل‌ سنت و از علمای مردم و از بزرگان فقه بود.
او از معروف‌ترین قاضیان اهل‌ سنت و از علمای به‌ نام ایشان بود؛ در مورد وی شیعه و سنی مطالب بسیار نقل کرده‌اند که تنها در این زمینه به کلمات علمای اهل‌ سنت در مورد وی می‌پردازیم:

۵.۱.۱ - بیان ثعالبی

یحیی بن اکثم و بنی العباس لواط کارترین افراد عرب!!!
ثعالبی از علمای به‌نام اهل‌سنت و متوفای ۴۲۰ کتابی درباره القاب مشهور دارد؛ وی در این کتاب مشهورترین شخص در لواط را یحیی بن اکثم معرفی می‌کند و می‌گوید:
لواط یحیی بن اکثم!!! اصله من مرو فاتصل بالمامون ایام مقامه بها فاختص به واستولی علی قلبه وصحبه الی بغداد ومحله منه محل الاقارب او اقرب. وکان متقدما فی الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المامون قاضی القضاة وامر بالا یحجب عنه لیلا ولا نهارا وافضی الیه باسراره وشاوره فی مهماته وکان یحیی الوط من ثفر ومن قوم لوط وکان اذا رای غلاما یفسده وقعت علیه الرعدة وسال لعابه وبرق بصره وکان لا یستخدم فی داره الا المرد الملاح ویقول قد اکرم الله تعالی اهل جنته بان اطاف علیهم الغلمان فی حال رضاه عنهم لفضلهم علی الجواری فما بالی لا اطلب هذه الزلفی والکرامة فی دار الدنیا معهم و یقال انه هو الذی زین للمامون اللواط وحبب الیه الولدان وغرس فی قلبه محاسنهم وفضائلهم وخصائصهم وقال انهم باللیل عرائس وبالنهار فوارس وهم للفراش والهراش وللسفر والحضر فصدر المامون عن رایه وجری فی طریقه واقتدی به المعتصم حتی اشتهر بهم وملک ثمانیة آلاف منهم وما کان بنو العباس یحومون حولهم اللهم الا ما کان یؤثر عن محمد الامین من استخدام الخصیان والعبث بهم دون فحول الولدان.

او لواط‌کار‌ترین عرب است: (یکی از صفات مشهور) لواط یحیی بن اکثم است؛ وی از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار کرد و توانست که بر قلب او چیره شود؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزدیک‌ترین افراد به مأمون بود؛ وی در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش‌برخورد و خوش‌بیان بود و هم در شوخی و هم در جدی بودن تخصص داشت؛ مأمون او را به مقام قاضی القضاة منصوب کرده و دستور داد که هر زمان در شبانه‌روز که یحیی خواست بتواند به نزد مأمون برود؛ و با او راز گفته و در کارهای مهم با وی مشورت می‌نمود. یحیی از ثفر (یکی از بدنام‌ترین مردان قوم مشهور به این‌ کار) و از قوم لوط نیز بیشتر این کار را انجام می‌داد؛
اگر جوان خوش‌سیمایی را می‌دید، آب دهانش به راه می‌افتاد!!! و اگر جوانی را می‌دید که با دل او بازی می‌کند، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق می‌زد!!! وی در خانه خویش به جز نوجوانان (ریش در نیاورده) خوش‌سیما به‌ کار نمی‌گرفت و می‌گفت: خداوند اهل بهشت را که از ایشان راضی است چنین نعمت داده است که جوانان خوش‌سیما برایشان خدمت می‌کنند؛ زیرا ایشان بهتر از کنیزکان هستند؛ چرا من این نعمت و کرامت را در این دنیا نطلبم!!!
وی مأمون را به این کار ترغیب کرد!!! و نیز گفته شده است که او بود که مأمون را، به این کار پلید ترغیب کرده و نوجوانان را در نظر او زینت داد و در دل وی نیکی‌های ایشان و فضیلت‌های ایشان و خصوصیات ایشان را می‌گفت؛ و نیز می‌گفت که ایشان شب‌ها کار عروس را می‌کنند و روز کار سوارکاران دلاور را، و هم در خانه و هم در شکار و هم در سفر و هم در شهر به‌ کار می‌آیند؛ به‌ همین جهت مأمون نیز نظر وی را پذیرفته و راه وی را در پیش گرفت؛ معتصم نیز بدو اقتدا کرده تا آن‌جا که وی به جمع کردن غلامان مشهور شد و هشت هزار نفر از این غلامان در گرد خویش داشت!!!
بنی‌العباس به خاطر وی با غلامان در ارتباط بودند!!! و به‌همین جهت بنی‌عباس مراقب حال خویش نیز نبودند!!! مگر آنکه در مورد محمد الامین روایت شده است که وی خواجگان را به‌ عنوان غلام گرفته و با آنها ارتباط داشت؛ نه با جوانان نیرومند!!!

۵.۱.۲ - ترس مامون از یحیی

ویحکی ان المامون نظر یوما الی یحیی فی مجلسه وهو یحد النظر الی ابن اخیه الواثق وهو اذ ذاک امرد تاکله العین فتبسم الیه وقال یا ابا محمد حوالینا ولا علینا فقال یا امیرالمؤمنین ان الکلب لا یاکل النار. حکایت شده است که روزی مأمون نگاهش به یحیی افتاد، درحالی‌که یحیی به فرزند برادر مأمون «واثق» نگاه می‌کرد؛ درحالی‌که وی جوانی بود که ریش در نیاورده بود و چشم‌نواز بود!!! پس خنده‌ای به او کرده و گفت: ‌ای ابومحمد با ما کاری نداشته باش و به سراغ دیگران برو. پس پاسخ داد: ‌ای امیرمؤمنان؛ سگ نمی‌تواند با آتش طرف شود!!! (یعنی من نمی‌توانم با شما کاری داشته باشم!!!)

۵.۱.۳ - توصیف کارهای یحیی از زبان خودش

وی در خلوت خویش با مامون کارهای ناشایست خویش را برای مأمون می‌ستود و ماجرای کارهای ناپسند خویش را برای مامون نقل می‌کرد؛ و حتی گاهی با این کار مأمون را تحریک نموده و برای وی دلالی نیز می‌کرد؛ یکی از این ماجرا‌ها در کتاب ثمار القلوب آمده است که به‌علت رکاکت بیش از حد متن از نقل آن معذوریم:

۵.۱.۴ - کنایه نوه ابوحنیفه به یحیی

وسمعه اسماعیل بن حماد بن ابی حنیفة یوما یغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منک قال حین فعل ماذا حین اباح المسکر ودرا الحد عن اللوطی. روزی اسماعیل، نوه ابوحنیفه شنید که یحیی از پدربزرگ او بدگویی می‌کند؛ پس به او گفت: آیا این پاداش پدر بزرگ من است که مسکرات را حلال دانست و حد را از لواط کار برداشت؟!!!

۵.۱.۵ - کنایه‌های شعرا به یحیی

وی آن‌قدر در این‌کار شهره شده بود که شعرا وی را علناً متهم به این‌ کار کرده و در مورد او شعرها سرودند: این شعر را ابوصخره ریاشی در مورد یحیی بن اکثم سروده و احمد بن ابی‌نعیم آن را در حضور مأمون خواند:
حاکمنا یرتشی وقاضینا ••• یلوط والراس شرّ ما راس
حاکم بر ما رشوه می‌گیرد و قاضی ما لواط می‌کند؛ و بدترین بدی‌ها آن است که از رؤسا باشد.

و نیز در مورد او گفته شده است که:
قاض یری الحد فی الزنا ولا ••• یری علی من یلوط باس
قاضی که در زنا حد جاری می‌کند؛ اما در مورد لواط کردن اشکالی نمی‌بیند!!!

اشعار دیگری نیز در مورد او سروده شده است که در آدرس‌های ذیل موجود است:

به او کنایه می‌زدند که بیماری ابنه دارد: در این زمینه در مورد او سروده‌اند که:
یحشو بها الممرد اذا ما خلا ••• وهو کما یحشوهم یحتشی
همان‌ کاری که وی وقتی با نوجوانان همراه می‌شود، انجام می‌دهد، دیگران نیز با او همین‌ کار را می‌کنند!!!
در کتب ذیل نیز در این زمینه ماجراهایی نقل شده است:

۵.۱.۶ - بند آمدن زبان با دیدن جوانان خوش‌سیما

ذهبی و غیر او از فضلک رازی در مورد یحیی بن اکثم نقل می‌کند که:
مضیت انا و داوود الاصبهانی الی یحیی بن اکثم، ومعنا عشرة مسائل، فاجاب فی خمسة منها احسن جواب. ودخل غلام ملیح، فلما رآه اضطرب، فلم یقدر یجئ ولا یذهب فی مسالة. فقال داوود: قم، اختلط الرجل. من و داوود اصفهانی به نزد یحیی بن اکثم رفتیم و ده سؤال با خود برده بودیم؛ پنج سؤال از وی پرسیدیم و به خوبی پاسخ داد؛ در این هنگام جوان خوش‌سیمایی وارد شد؛ وقتی که نگاه یحیی به او افتاد، از حالت عادی خارج شده و نتوانست که حتی به یک سوال دیگر پاسخ دهد؛ پس داوود گفت: برخیز که این شخص دیوانه شد!!!
عشق‌بازی با جوانان!!! وی در این زمینه متخصص فن بوده و موارد بسیاری از وی نقل شده است که ما به خاطر حفظ عفت کلام از نقل آنها معذوریم:

۵.۲ - عبدالله بن مبارک

لما استولی الناصر علی طبرستان فوض الی عبدالله بن المبارک القضاء وکان یرمی بالابنة فقال یا امیرالمؤمنین انا احتاج الی رجال اجلاد یعینوننی فقال قد بلغنی ذلک. وقتی که ناصر بر طبرستان چیره شد، قضاوت را به عبدالله بن مبارک واگذار کرد (عبدالله متهم به بیماری ابنه بود)؛ پس عبدالله گفت: ‌ای امیرمؤمنان؛ من مردانی جَلُد (نیرومند) می‌خواهم که من را در این‌ کار یاری کنند. ناصر پاسخ داد: به ما خبر رسیده بود که تو مردانی جَلٍد (خوش‌پوست و عیاش) می‌خواهی!!! (جلد در زبان عربی به دو معناست).

۵.۳ - خطیب بغدادی

روی الذهبی عن مکی بن عبد السلام الرمیلی قال: کان سبب خروج الخطیب من دمشق الی صور، انّه کان یختلف الیه صبیّ ملیح، فتکلّم الناس فی ذلک. ذهبی از مکی بن عبدالسلام روایت کرده است که علت کوچ کردن خطیب بغدادی از دمشق آن بود که جوانی خوش‌سیما در خانه او رفت‌وآمد می‌کرد؛ به همین جهت مردم در مورد او شروع به صحبت کردند!!!

۵.۴ - ابن الانماطی

ذهبی در مورد او می‌گوید:
الحافظ البارع مفید الشام... وقال عمر بن الحاجب: کان اماماً ثقة حافظاً مبرزاً فصیحاً سالت عنه الحافظ الضیاء فقال: حافظ ثقة مفید الا انه کثیر الدعابة مع المُرد. حافظ متخصص، آگاهی‌دهنده مردم شام... عمر بن حاجب در مورد او می‌گوید: او امام و مورد اطمینان و حافظ و مشهور و خوش‌بیان بود؛ از حافظ ضیاء در مورد او پرسیدم پس گفت: حافظ است و پرفایده؛ اما زیاد با نوجوانان (ریش در نیاورده) شوخی می‌کند!!!

۵.۵ - یکی از امامان جماعت معاصر اهل‌ سنت

به این‌ مطلب که در کتاب فتاوای معاصره دکتر وهبة الزحیلی آمده است توجه نمایید: در این کتاب به سؤال یکی از مدرسین فقه شافعی و امام جماعت و خطیب نماز جمعه و استاد تجوید و سیره پاسخ گفته شده است؛ وی می‌گوید: بسیاری از علوم دینی را در کشور‌های عربی به مدت پنج سال فرا گرفتم؛ و وقتی که به کانادا رسیدم، از طرف تعدادی مراکز اسلامی و بسیاری مساجد از من خواسته شد که جدای از فعالیت‌های تبلیغی و امامت جماعت، نماز جمعه را بر پا دارم. همچنین فقه شافعی و تجوید و سیره را نیز تدریس می‌نمایم.
مشکلی که من از آن رنج می‌برم و از خدا می‌خواهم که من را از آن رها سازد و گناهانی را که من به سبب آن انجام داده‌ام، ببخشاید، و تلاش بسیاری کرده‌ام که از آن رهایی یابم، همان کار قوم لوط است!!!
سؤال من آن است که آیا به‌نظر شما من از تمام فعالیت‌های اسلامی خویش بدین سبب دست بردارم یا خیر؟. ..
این‌ مطلب نیز از روزنامه الرای العام کویت نقل شده است: تحقیق از علمای دینی در پاکستان که در تجاوز جنسی به بیش از پانصد کودک دست داشته‌اند!!!. ..
لواط وهابی‌ها در اماکن تمرین و استراحتشان و حتی مساجدشان نیز مطرح شده است!!!


برخی حاکمان اهل‌ سنت متهم به این‌ کار هستند:

۶.۱ - ولید بن عبد الملک اموی

وقتی برادرش سلیمان جنازه او را دید گفت:
فقال اخوه بعدا له: اشهد انک کنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد ارادنی علی نفسی هذا الفاسق وانا اخوه، لم یانف من ذلک. برادرش بعد از او گفت: شهادت می‌دهم که تو بسیار شراب می‌خوردی و در پلیدی غوطه‌ور بودی؛ و این بدکار می‌خواست که با من عمل ناپسند انجام دهد با اینکه من برادر او هستم و از این‌ کار هیچ بدش نمی‌آمد.
ابن شاکر کُتبی می‌گوید: و لقد راودنی عن نفسی.

۶.۲ - مامون و خاندان عباسی

در این زمینه در بخش یحیی بن اکثم موارد زیادی نقل شد.

۶.۳ - ابوالجیش

ابوالجیش حاکم دمشق و مصر: او امیر بر دمشق و مصر و مرزها بود و بعد از احمد بن طولون به حکومت رسیده و مردم با او بیعت کردند؛
ذهبی در مورد او می‌گوید:
کان جواداً ممدحاً شجاعاً مبذراً؛ وی نیکوکار و ستایش شده و شجاع و بخشنده بود!!!
و سپس خود وی در مورد ابوالجیش کلام ابن عساکر را نقل می‌کند که گفت:
قال کان ابوالجیش کثیر اللواط بالخدم معجبا به مجترئا علی اللّه (عزّوجلّ) فی ذلک وبلغ من امره فی اللواط بهم انه دخل مع خدم له الحمام فاراد من واحد منهم الفاحشة فامتنع الخادم واستحیا من الخدم الذین معه فی الحمام فامر ابو الجیش ان یدخل فی دبره ید کرنیب غلیظ مدور ففعل ذلک به فما زال الخادم یضطرب ویصیح فی الحمام حتی مات.
ابوالجیش بسیار با غلامان لواط می‌کرد و از این‌ کار لذت می‌برد و بر خداوند در این‌ کار جرئت پیدا کرده بود؛ بدان حد که روزی با غلامان خود وارد حمام شد و خواست تا با یکی از ایشان مشغول گناه شود؛ اما غلام قبول ننمود و از سایر غلامانی که در حمام بودند خجالت کشید؛ پس ابوالجیش دستور داد تا دسته ملاقه گرد و دایره‌ای شکل بزرگی را در پشت او فرو کنند؛ پس چنین کردند و وی در حمام دست و پا زده و فریاد می‌کشید تا مُرد!!!


۱. ابن عابدین، محمد أمین بن عمر، حاشیة رد المختار، ج۴، ص۲۷.    
۲. سغدی، علی بن حسین، فتاوی السغدی، ج۱، ص۲۶۹.    
۳. سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، ج۴، ص۴۵.    
۴. ابن قیم، محمد بن أبی‌بکر، بدائع الفوائد، ج۴، ص۱۰۱.    
۵. زیلعی، عثمان بن علی، تبیین الحقائق، ج۳، ص۲۰۷.    
۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۷۴، ش۶۸۴۸.    
۷. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۳۲، ش۱۷۰۸، باب قدر اسواط التعزیر.    
۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۳۴۸.    
۹. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۶، ش۲۲.    
۱۰. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۷، ش۲۲.    
۱۱. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۷، ش۲۲.    
۱۲. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۸، ش۲۲.    
۱۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۹۹.    
۱۴. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۹۹.    
۱۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۴، ص۸۱-۸۲.    
۱۶. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۱، ص۳۱۹.    
۱۷. ابن عماد، عبدالحی بن احمد،، شذرات الذهب، ج۲، ص۴۱.    
۱۸. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، ج۱، ص۲۴۹.    
۱۹. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، ج۱، ص۲۴۹.    
۲۰. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۷، ش۲۲.    
۲۱. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۱۵۸، ش۲۲.    
۲۲. ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۶، ص۱۵۴.    
۲۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، ج۲، ص۲۷۳.    
۲۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۴۳۴.    
۲۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۱۸۰-۱۸۱.    
۲۶. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۲۱۱.    
۲۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۴، ص۸۳.    
۲۸. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۹۹.    
۲۹. ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۶، ص۱۵۲.    
۳۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، ج۱، ص۲۴۹.    
۳۱. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۴۲۴.    
۳۲. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۳۲.    
۳۳. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۱۵۳.    
۳۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۱۳، باب باب قتل یزید بن الولید الناقص للولید بن یزید.    
۳۵. کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، ج۴، ص۲۵۷، حرف الواو ترجمة الولید بن یزید، رقم ۵۶۶.    
۳۶. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۱، ص۱۷۱.    
۳۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۴۸.    
۳۸. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۱، ص۱۷۳.    
۳۹. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۲۶۱.    




مؤسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا در هیچ‌یک از مذاهب و فرقه‌های اهل سنت فتوایی بر حلال بودن لواط داده شده است؟».    



رده‌های این صفحه : تعزیر | حدود | فقه اهل‌ سنت | لواط




جعبه ابزار