• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قرب الهی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:قرب الهی، نزدیکی به خدا.
پرسش :قرب الاهی چیست؟ اقسام آن کدام است؟ و چگونه حاصل می‌گردد؟
پاسخ :



"قرب" در لغت، به معنای نزدیکی یک شی‌ء به شی‌ء دیگر است. این نزدیکی گاه در مقوله مکان و گاه در بعد زمان است. لذا گفته می‌شود فلان شی‌ء (از جهت مکانی) به شی‌ء مشخص دیگری، نزدیک است و فاصله‌اش این مقدار است. یا این که دیروز (از جهت زمانی) از امروز، به دو روز گذشته نزدیک‌تر است. البته استعمال شایع دیگری در میان عرف عام وجود دارد که استعمال قرب به معنای مورد توجه و علاقه فرد خاص بودن و ارزش و منزلت داشتن و "مکانت داشتن" است.


قرب بر سه قسم است:قرب مکانی (و زمانی)، و قربی که به معنای اتصال از ناحیه وجود است، و قربی که به معنای اتصال از ناحیه ماهیت است.

۲.۱ - قرب مکانی و زمانی

قرب و بُعد، از اموری هستند که در تحقق آنها دو چیز لازم است. مثلاً "الف" و "ب" باید باشند، تا با تحقق آن دو، صادق آید که الف به ب نزدیک است یا از آن دور است. قرب به این معنا مکانی است که در اجزای عالم جسم و جسمانی صادق است و یا قرب از جهت زمان است که یک زمان مشخص، در مقایسه با زمان دیگر نسبت به زمان ثالث، نزدیک‌تر است و در ما فوق طبیعت که مفارقات منزّه از نواقص و حدود جسمیّه‌اند و حرکت ندارند، و به خصوص در حقیقة الحقایق و هستی بی کران، که وجود محض و محض وجود و بسیط الحقیقه و صمد حق است، راه ندارند که (و لا صَمَدَه من اشار الیه و تَوَهَّمه، آن کس که به او اشاره کند یا او را به وهم خود آورد، خدا را صمد و بی نیاز ندانسته است).

۲.۲ - اتصال از ناحیه ماهیت

اما قرب به معنای اتصال از ناحیه ماهیت نیز، در حق تعالی صادق نیست؛ زیرا ماهیت در این مقام به قرینه مقابله‌اش با وجود، ماهیت به معنای اخص است که اجزای حدّی شی‌ء است و از آن، تعبیر به جنس و فصل می‌شود که معرف حدود وجودات است و خداوند متعال منزّه از ماهیتبه این معنا است. چه این که حدّ برای او نیست تا ماهیات دیگر با او، نسبت اقرب و اَبعد در ماهیت داشته باشند. "من اَشار الیه فقد حَدّه و مَنْ حدّه فَقد عدّه"؛ کسی که به سوی خدا اشاره کند او را محدود کرده و کسی که او را محدود کرده به شمارش آورد.
دو فرد که در یک ماهیت شریک‌اند، آن دو مثل یکدیگرند. چون زید و عمرو که در ماهیت انسان شریک اند در حالی که حق سبحانه منزّه از "ضدّ" و "مثل" و "نِدّ" است.

۲.۳ - اتصال معنوی از ناحیه وجود

حق تعالی مبدأ و معطی هر وجود است و انفکاک علت تامه از معلولش میسر نیست، چنان که انفکاک معلول از علت تامه‌اش جدایی ناپذیر است. هر چند حقیقت امر فوق تعبیر به علت تامه و معلول است؛ زیرا که ما سوای حق تعالی شئون وجودی اویند. پس هیچ قربی به موجودی اقرب از اتصال وجود به آن موجود نیست. "و اذا سئلک عبادی عَنّی فانّی قریب".
و واجب تعالی با ما سوا، معیت قیومیّه و اضافه اشراقیه دارد. که موجودات در هویتشان روابط محض اند و تا علت، شناخته نشود معلول، شناخته نمی‌شود. از این رو قرب حق به اشیا از جهت قرب وجودی حق به اشیا است که از جانب قرب وجود، هیچ قربی اقرب از این قرب نیست؛ زیرا که هر کجا وجود است، خداوند مبدأ و معطی آن است و معلول به علت خود قائم است.
[۴] حسن زاده آملی، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص ۴۹۶.



در زمینه نزدیک بودن خدا به ما، آیات قرآن به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

۳.۱ - دسته اول

آیاتی که دلالت بر اصل قرب می‌کنند که خدای سبحان به ما نزدیک است؛ مانند:"فَاِنّی قریب اُجیب دعوة الداع".

۳.۲ - دسته دوم

آیاتی که دلالت می‌کنند بر این که خدای سبحان با اقرب بودن نسبی به انسان از دیگران نزدیک تر است؛ مثل:"و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون".

۳.۳ - دسته سوم

آیاتی که دلالت دارند خدای سبحان به انسان از رگ حیات (گردن) نیز به او نزدیک تر است؛ همانند:"لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید".

۳.۴ - دسته چهارم

آیاتی است که می‌گوید:خدای بزرگ به انسان از خود انسان هم نزدیک تر است؛ از قبیل:"یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للَّه و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه".
بحث درباره سه دسته اول، چندان مشکل نیست، اما دسته چهارم به آسانی حلّ نمی‌شود که چگونه خدای بزرگ به انسان از خود انسان نزدیک تر است؟
از این رو برخی تفاسیر این مطلب را به پیروی از ظاهر برخی نصوص به همان حیلوله قدرت معنا می‌کنند و می‌گویند:منظور از "یحول بین المرء و قلبه"، آن است که گاهی انسان تصمیم بر انجام کاری می‌گیرد، بعد خداوند او را پشیمان می‌کند و نمی‌گذارد که او این تصمیم را ادامه دهد و یا آن را عملی سازد.
این، معنایی تقریباً متوسط است، ولی اگر ما دلیل عقلی که مطابق آیه است داشتیم و ادله دیگر هم آن را تأیید کرد، داعی نیست که از ظاهر آیه که می‌گوید:خدا بین انسان و خودش فاصله می‌اندازد، دست برداریم. چون انسان که موجودی صمدی و درون پُر نیست، بلکه او مانند سایر موجودات امکانی اجوف است. چنان که مرحوم کلینی (قدس سره) این مطلب را ضمن روایتی نقل کرده است:"عن ابی جعفر (ع) قال:ان الله عزوّجل خلق ابن ادم اجوف".
حال که انسان اجوف و میان تهی است پس بین انسان و خود انسان، احاطه هستی حق فاصله است، بنابراین، خدا به همه کس نزدیک است. اگر خدا نزدیک است با جمیع اوصافش نزدیک است. چون اوصاف ذاتی حق عین ذات او است و اگر اوصاف ذاتی حضور داشت، اوصاف فعلی هم به تبع اوصاف ذاتی فعال و مؤثر خواهند بود.
[۱۱] جوادی آملی، عبداللَّه، حکمت عبادات، بخش هفتم، ص ۲۱۳.



از جمله پرسش‌های اساسی در زمینه قرب این است که چگونه می‌توان به خدا نزدیک شد و مقرب درگاهش گردید. خدایی که نور هستی‌اش آسمان‌ها و زمین نظام وجود را منور ساخته است که این تنویر، همان ایجاد است. از کدام سو باید به او نزدیک شد و از کدام جهت باید او را طلب نمود؟
پر واضح است که خدای بزرگ را نه سمت و سویی و نه جهتی است و این مسیر و این طریق قرب، در متن ذات وجود سالک محقق می‌گردد. چون سالک در طریق استکمالی ذاتی خود در سفر من الخلق الی الحقّ از مرتبه عقل هیولانی به مقام عقل بالفعل و عقل مستفاد رسید و با عقل بسیط پیوست و اتحاد وجودی با آن یافت، که منتهای سفر و غایت آمال اولو الالباب است، به اسما و صفات حسنای الاهی متصف می‌شود؛ یعنی به سعادت خود نایل می‌آید و آثار وجودی وی قوی می‌گردد و یکی از مظاهر عظام الاهی قرار می‌گیرد و صاحب ولایت تکوینی می‌شود و از این حالت نفسانی تعبیر به "قرب" می‌شود.
[۱۲] حسن زاده آملی، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص ۵۰۲.



چون خدای سبحان بر هر چیز محیط است، معقول نیست که از چیزی دور باشد و لذا قرب الاهی به عبد، خواه ناخواه حاصل است.
پس اگر انسان بخواهد به خدا نزدیک شود و این اضافه را برقرار سازد باید به وسیله طاعات و اعمال شایسته، قرب الاهی را تحصیل نماید. چنان که امام باقر (علیه السلام) فرمود:"تقرب به خدای متعال نمی‌توان یافت مگر به طاعت" و در این صورت به آغاز ولایت یعنی به نصرت و محبت راه یافته است. انجام اعمال قربی همچون نماز که "الصلوة قربان کل تقّی" و زکات که درباره آن آمده است:"انّ الزکاة جُعلتْ مع الصلاة قُرباناّ"
[۱۵] نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۹۰.
انسان را به خدا نزدیک می‌کند و آن گاه که این قرب حاصل شد انسان دوست خدا و خدا هم دوست انسان می‌گردد. آیاتی نظیر:"ان کنتم تحبون اللَّه فاتّبعونی یحببکم اللَّه"، ناظر به همین محبت دو جانبه است.
[۱۷] جوادی آملی، عبداللَّه، ولایت در قرآن، ص ۵۷، مرکز نشر فرهنگی رجاء.



انجام هر عملی که فی نفسه صلاحیت تقرّب به خدا را داشته باشد و عامل، آن عمل را برای خدا انجام دهد؛ یعنی هم حُسن فعلی لحاظ گردد و هم حُسن فاعلی، زمینه تقرب و نزدیکی به خدا را فراهم می‌کند و اگر عبدی به خدا نزدیک شد می‌تواند از قرب او بهره گیرد. اعمالی که دارای این ویژگی هستند دو دسته‌اند:برخی از آن اعمال به منزله فریضه‌اند و برخی به منزله نافله. همان طور که رسیدن به بهشت فرائضی دارد و نوافلی، همچنین رسیدن به مقامات انسانی هم که در حقیقت به نحوی بهشت است واجبات و مستحباتی دارد. آنچه در این مسیر از اهمیت شایانی برخوردار است و به منزله فریضه محسوب می‌گردد، معرفت و اخلاص در عمل است و هر اندازه معرفت بیشتر باشد اخلاص در عمل افزون تر است. قرآن کریم عبادت را وسیله دست یافتن به معرفت و یقین می‌شمارد:"و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین"، مسلماً این یقین، جزم به وجود مبدأ نیست؛ زیرا چنین یقینی خود منشأ عبادت است نه این که محصول برجسته عبادت باشد و از مقامات اولیای الاهی به شمار آید. بلکه این یقین، یقین به وجود خدای سبحان با همه اوصاف مطلقه او است.
[۱۹] جوادی آملی، عبداللَّه، ولایت در قرآن، ص ۱۱۲.
اما بقیه برنامه‌های اخلاقی در طریقِ قرب، به منزله نافله‌اند. به فرموده امام صادق (علیه السلام):در اموری که خداوند بزرگ به داود (علیه السلام) وحی فرمود این بود که:ای داود، همچنان که اهل تواضع نزدیک‌ترین افراد به خداوند هستند، همین طور اهل تکبر دورترین افراد به خداوند هستند.
[۲۰] ری شهری، محمد، (حسینی سید حمید) منتخب میزان الحکمة، روایت شماره ۵۲۱۲.
اما روشن است که تواضع و حسن خلق یا نیکی و احسان که در باب قرب الاهی توصیه شده است، همه حکم نافله را دارند و اصل و اساس و محور، همان معرفت حضرت حق و بندگی او است. به فرموده رسول اکرم (صلی الله علیه وآله):"یا ابا ذر اعبُد اللَّه کانک تراه فان کنت لا تراه فانّه یراک"؛ عبادتت بر اساس معرفت شهودی باشد آن چنان عبادت کن که گویا خدا را می‌بینی و اگر (به این درجه از معرفت نرسیدی که ) او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند.



۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.    
۲. نهج البلاغه، خطبه ۱.    
۳. سوره بقره/۲، آیه۱۸۶.    
۴. حسن زاده آملی، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص ۴۹۶.
۵. سوره بقره/۲، آیه۱۸۶.    
۶. سوره واقعه/۵۶، آیه۸۵.    
۷. سوره ق/۵۰، آیه۱۶.    
۸. سوره انفال/۸، آیه۲۴.    
۹. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۵۱.    
۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج ۶، ص ۲۸۷.    
۱۱. جوادی آملی، عبداللَّه، حکمت عبادات، بخش هفتم، ص ۲۱۳.
۱۲. حسن زاده آملی، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص ۵۰۲.
۱۳. سوره فصلت/۴۱، آیه۵۴.    
۱۴. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ح ۶۳۷.    
۱۵. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۹۰.
۱۶. سوره آل عمران/۳، آیه۳۱.    
۱۷. جوادی آملی، عبداللَّه، ولایت در قرآن، ص ۵۷، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
۱۸. سوره حجر/۱۵، آیه۹۹.    
۱۹. جوادی آملی، عبداللَّه، ولایت در قرآن، ص ۱۱۲.
۲۰. ری شهری، محمد، (حسینی سید حمید) منتخب میزان الحکمة، روایت شماره ۵۲۱۲.
۲۱. مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۷۴.    



پایگاه اسلام کوئست    


رده‌های این صفحه : اخلاق اسلامی | تقرب




جعبه ابزار