• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عصمت انبیاء

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پرسش: چه دلایلی بر عصمت پیامبران وجود دارد؟
کلیدواژه: عصمت، معصوم، عصمت انبیاء، عصمت ائمه، عصمت امامان
پاسخ:



عصمت، یکی از مهم ترین ویژگی های پیامبران الهی است؛ بنابراین، لازم است پیش از بیان دلایل عصمت، معنا و حقیقت آن روشن گردد.
واژه عصمت ـ از ماده ی «عَصَمَ» ـ در لغت به معنای «منع» و «حفظ» و نگهداشتن و مانع شدن و پیش گیری از ناملایمات است
[۱] . ر.ک: لغت نامه دهخدا، واژه ی (عصمة) و سایر کتاب های لغت.
و در اصطلاح، به نیرویی در وجود انسان گفته می شود که دارنده آن را با قدرت داشتن بر انجام آن از گناه، خطا و اشتباه باز می دارد.
[۲] . ر.ک: راهنماشناسی، ص ۱۲۱.



با توضیح یاد شده، روشن می شود که عصمت بر دو نوع است:
۱. عصمت از گناه؛ یعنی معصوم کسی است که با اختیار و قصد، مرتکب گناه نمی شود؛
۲. عصمت از خطا و اشتباه؛ یعنی معصوم، افزون بر ترک گناه، از خطا و اشتباه هم مصون باشد. مصونیّت پیامبران از گناه و خطا، به طور اجمال، از سوی همه مسلمانان، بلکه همه صاحبان ادیان و ملل پذیرفته شده است، ولی در ویژگی های آن، آرا و نظریه های گوناگونی وجود دارد که در نوشتار حاضر، مجال بیان آن ها نیست.


شیعه معتقد است که پیامبر باید از همه گناهان، چه صغیره و چه کبیره، چه عمدی و چه سهوی، چه پیش از نبوت و چه پس از آن، معصوم باشد.
[۳] . مع الشیعه الامامیة فی عقائدهم، ص ۵۷. متأسفانه در کتب مشهور اهل سنت، باورهای ناروایی در این زمینه درباره ی پیامبران وجود دارد که برخی از آن موارد و پاسخ آن ها را علامه ی حلی ـ قدس سره ـ در کتاب نهج الحق و کشف الصدق، ص ۱۴۲ به بعد «عصمة الانبیاء» بیان کرده است.



دلیل اول: هدف اصلی از بعثت پیامبران، راهنمایی بشر به سوی حقایق و وظایفی است که خدای متعال برای انسان ها تعیین فرموده است و ایشان در حقیقت، نمایندگان الهی در میان انسان ها هستند که باید دیگران را به راه راست، هدایت کنند؛ حال اگر چنین نمایندگان و سفیرانی به دستورات الهی پایبند نباشند و خودشان بر خلاف محتوای رسالتشان عمل کنند، مردم رفتارشان را با گفتارشان متناقض دیده، دیگر به گفته هایشان اعتماد لازم را پیدا نمی کنند و در نتیجه هدف از بعثت ایشان به طور کامل تحقق نخواهد یافت؛ بنابراین، حکمت و لطف الهی اقتضا دارد که پیامبران، افرادی پاک و معصوم از گناه باشند.
این دلیل، عصمت پیامبر را نسبت به هر گناهی، چه کبیره و چه صغیره، چه عمدی و چه سهوی، چه پیش از بعثت و چه پس از آن اثبات می کند؛ زیرا کوچک ترین گناه سهوی، هر چند پیش از بعثت رخ داده باشد، به اندازه خود، پیامبر را لکه دار کرده و به همان مقدار از اعتماد مردم می کاهد و حال این که باید اعتماد به پیامبر صد درصد باشد تا راه هر گونه شک و تردید و شبهه ای بسته شود.
دلیل دوم: افزون بر این که پیامبران وظیفه دارند محتوای وحی و رسالت خویش را به مردم ابلاغ کنند و راه راست را به ایشان نشان دهند، وظیفه دارند به تزکیه، تربیت و راهبری مردم اقدام نمایند؛ آن هم تربیتی همگانی که شامل آماده ترین و برجسته ترین افراد جامعه نیز بشود و چنین مقامی در خور کسانی است که خودشان به عالی ترین مدارج کمال انسانی رسیده باشند و این همان مقام «عصمت» است.
افزون بر این، اساساً نقش رفتار مربی در تربیت دیگران، از نقش گفتار اوبسیار مهم تر است و کسی که از نظر رفتار، نقص ها و کمبودهایی داشته باشد، سخنانش تأثیر مطلوب را ندارد؛ پس هنگامی هدف الهی از بعثت پیامبران، به عنوان مربیان جامعه، به طور کامل تحقق می یابد که آن ها از هر گونه لغزشی در گفتار و کردار مصون باشند.
و اما دارا بودن تقوا و پرهیز از گناهان، آن گونه که در حد عصمت نباشد، نیز نمی تواند اطمینان کامل را در میان مردم ایجاد کند؛ زیرا باز هم احتمال گناه و خطا در فرض مذکور وجود دارد.
از دلیل هایی که گفته شد روشن می شود که پیامبران، افزون بر مصون بودن از ارتکاب گناه، از اشتباه و نسیان نیز مصون می باشند؛ چه اشتباه و نسیان در بیان احکام و عمل به آن ها و چه نسبت به موضوع های خارجی و امور عادی؛ زیرا در صورت اشتباه و نسیان، اعتماد کامل برای مردم حاصل نمی شود و در هر موردی که پیامبر حکمی بگوید احتمال می دهند که اشتباه باشد؛ از این رو پیامبران به طور کامل به هدف خود که تعلیم و تربیت است، نمی رسند، و همچنین است اگر در عمل به احکام اشتباه کنند؛ زیرا ممکن است همین عمل سرمشق یا دستاویز گروهی شود و گمراه گردند؛ گذشته از این، خود عمل هم نوعی از بیان حکم است. اگر مردم ببینند و یا احتمال دهند که پیغمبر در موضوع ها و امور عادی، چه در خلوت و چه در ملأ عام، گرفتار اشتباه و نسیان است، نسبت به احکام تردید می کنند و اطمینان لازم در مردم که مقدمه تحقق هدف پیامبران است، حاصل نمی شود.


از آنچه گفته شد، لزوم عصمت پیامبران از هرگونه گناه و خطایی روشن شد؛ اما آیا این عصمت و مصونیت از خطا و گناه، امری ارادی و در اختیار معصومان(علیهم السلام)است یا آن که نیرویی خداداد بوده و در نتیجه هیچ گونه افتخاری برای آن ها به شمار نمی رود؟
در پاسخ می گوییم: عصمت از گناه و معصیت، به طور کامل اختیاری و با اراده معصومان(علیهم السلام)است؛ اما عصمت و مصونیت از اشتباه و فراموشی و مانند آن، نیرویی است خدادادی که بر اساس شایستگی فردی و اهمیت رسالت الهی، به معصومان(علیهم السلام) داده شده است؛ گرچه بعید نیست بگوییم: عقل و حواس سالم و کامل معصومان(علیهم السلام) به اندازه ای بوده که هیچ گاه گرفتار فراموشی، غفلت، اشتباه و امثال آن ها نمی شدند، و این مرحله از عصمت نیز به طور کامل اختیاری بوده و جبری در کار نبوده است؛ همان گونه درباره انسان عاقل و دارای حواس سالم، هیچ گاه تصوّر نمی شود که بر اثر فراموشی و یا غفلت، به خوردن کثافت ها و آشغال های موجود در زباله دانی ها، اقدام کند و یا پزشک ماهری که از آلودگی آب حاصل از شستن لباس های بیماران آگاهی کامل دارد، از آن آب بیاشامد؛ بنابراین، عصمت، چه نسبت به گناه و چه نسبت به اشتباه، از اختیار و اراده معصومان(علیهم السلام)بیرون نیست.


البته عصمت دارای مراحل و درجه هایی است که ممکن است شخص معصوم پس از گذرانیدن آن ها به اختیار و اراده خود، و به لطف پروردگار به درجات بالاتری دست یابد؛ چنان که وجود چنین مقامی از عصمت، از برخی آیات قرآن نیز استفاده می شود: (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)
به این نکته نیز باید توجه داشت که اِتِّصاف معصومان(علیهم السلام)به برخی از مراتب عصمت، از جانب پروردگار گرچه خارج از اختیار آنان است، اما در عین حال افتخار و ارزشی برای آنان محسوب می شود، همانطور که سنگ های معدنی کم یاب نسبت به سنگ های معمولی، دارای ارزش و برتری هستند، گرچه از خود هیچ گونه اختیاری نداشته باشند افزون بر آن ـ چنان که گفته شد ـ: خداوند بر اساس شناختی که از لیاقت و شایستگی برخی از انسان ها دارد، آنان را به درجه های عالی عصمت متِّصف می نماید.


حسن ختام این گفتار را به مناظره زیبا و جامع امام رضا(علیه السلام) و یکی از عالمان اهل سنت، اختصاص می دهیم، تا افزون بر تبیین باور شیعه از زبان گویای امام معصوم(علیه السلام)، شبهه های موجود در این زمینه نیز پاسخ داده شود.
اباصلت هروی می گوید: پس از آن که مأمون (خلیفه عباسی)، پیروان ادیان و مذاهب مختلف را در برابر امام رضا(علیه السلام)قرار داد، و هر یک از آنان با حجّت و دلیلی محکم که امام(علیه السلام) ارائه می فرمود، شکست خوردند، علی بن محمد بن جَهم برخاست و عرض کرد:
ای پسر رسول خدا! آیا شما قائل به عصمت پیامبران هستید؟
امام(علیه السلام) فرمود: آری.
عرض کرد: پس در برابر این آیات قرآن چه پاسخی دارید:
۱. (وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی)؛
۲. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ)؛
۳. (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها)؛
۴. (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ)؛
۵. (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
امام(علیه السلام) فرمود: «وای بر تو ای علی! از خدا بترس و گناهان زشت را به پیامبران خدا نسبت مده و کتاب خدا را با رأی و نظر خود، تفسیر و تأویل مکن! به درستی که خداوند ـ عزّ و جلّ ـ می فرماید: (ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) .
اما درباره آیه اول، پس به درستی که خداوند ـ عزّوجلّ ـ آدم(علیه السلام) را حجّت و جانشین خود در زمین و شهرها قرار داد و او را برای - ماندن در - بهشت نیافرید و معصیت آدم در بهشت بود نه در زمین، و آن هم برای آن بود که مقدّرات الهی کامل و اجرا گردد؛ پس هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجّت و جانشین خدا در زمین گردید، به او مقام عصمت داده شد، به دلیل آیه مبارکه: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ)؛ و اما آیه دوم، مراد از آن این است که داود(علیه السلام)گمان می کرد که خداوند متعال، رزق و روزی را بر او تنگ نخواهد کرد آیا این آیه را نشینده ای: (وَ أمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ)؛ یعنی روزی را بر او تنگ گرفت، و گرنه، اگر گمان می برد که خداوند بر او قدرت ندارد - لا یقدر علیه - که همانا کافر می گردید؛ و اما آیه سوم - درباره حضرت یوسف -، پس به درستی که آن زن نسبت به یوسف اهتمام و تمایل ورزید، ولی یوسف به کشتن او اهتمام کرد - در صورتی که وی را به آن معصیت مجبور کند -، پس خداوند کشتن آن زن و آن گناه را از حضرت یوسف دور کرد؛ خداوند می فرماید: (کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ)؛ یعنی قتل - کشتن آن زن - «والفحشاء»؛ یعنی زنا؛ و اما داود(علیه السلام)، پس بگو که گذشتنگان تو درباره او چه می گویند؟
علی بن جهم گفت: می گویند: داود پیامبر، در محراب خود به نماز خواندن مشغول بود، که ابلیس به صورت پرنده ای بسیار زیبا در مقابل او نمایان شد، پس نماز خود را قطع کرد تا آن پرنده را بگیرد، پرنده به حیات خانه رفت و او به دنبال آن، آن گاه پرنده به داخل خانه ی «اوریا» ـ فرزند حنان ـ افتاد و داود نیز به دنبال آن رفت، تا آن که در آن جا همسر اوریا را در حال استحمام مشاهده کرد، همین که چشمش به او افتاد، عاشق و دلباخته او شد، این در زمانی بود که داود، اوریا را به یکی از جنگ ها فرستاده بود، پس نامه ای به فرمانده ی جنگ نوشت و از او خواست که اوریا را در صف مقدم جنگ قرار دهد، او نیز چنین کرد، ولی اوریا پیروز گشت و کشته نشد. این موضوع برای داود بسیار دشوار شد، بار دوم نامه ای نوشت و از فرمانده ی جنگ خواست که او را جلوی «تابوت» قرار دهد، تا آن که در نهایت اوریا کشته شد و داود پیامبر با همسر او ازدواج کرد.
اباصلت می گوید: امام رضا(علیه السلام) پس از شنیدن این سخنان، با دست خود بر پیشانی خودشان زدند، و فرمودند: (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) همانا شما پیامبری از پیامبران خدا را به سبک شمردن نماز و بی اعتنایی به آن نسبت داده اید، تا آن که به دنبال پرنده ای حرکت کرد و سپس مرتکب زنا و قتل شد.
علی بن جهم پرسید: ای فرزند رسول خدا! پس گناه داود چه بود؟
امام فرمود: وای بر تو! به درستی که داود گمان می برد که خداوند هیچ کس را از او عالم تر نیافریده، پس خداوند دو فرشته را به سوی او فرستاد و از محراب او بالا رفته و به او رسیده و چنین گفتند: (خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْض فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ)
داود(علیه السلام) در قضاوت شتاب کرد و علیه مدعی علیه حکم کرد: (وَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ)بدون آن که از مدعی شاهدی بر ادعایش بخواهد و یا این که سخن مدّعی علیه را بشنود، و این بود ماجرای خطای داود در قضاوتش، نه آنچه را که شما بیان می کنید. آیا نشنیده ای سخن خداوند را که می فرماید: «ای داود! ما تو را خلیفه - و نماینده خود - در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن....»
علی بن جهم می گوید: عرض کردم: ای پسر رسول خدا! پس داستان او با اوریا چه بوده است؟
امام رضا(علیه السلام) فرمودند: در دوران داود(علیه السلام) هنگامی که مردها مرده و یا کشته می شدند، زن های آنان تا ابد حق ازدواج با دیگران را نداشتند، و اولین کسی که خداوند متعال چنین ازدواجی را برای او حلال کرد، داود(علیه السلام) بود؛ لذا این مسأله از جهت اوریا بر مردم سخت گذشت.
و اما آیه مربوط به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) جریان آن چنین است که خداوند سبحان نام های همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) در دنیا و آخرت را برای پیامبرش بیان و معرفی کرد و این که آنان مادران مؤمنان می باشند، و یکی از آنان زینب ـ دختر جَحْش ـ بود که در آن زمان همسر زید بن حارثه بود؛ پس پیامبر(صلی الله علیه وآله) نام او را پنهان کرده و برای مردم بیان نکرد، تا منافقان نگویند: پیامبر زن شوهردار را همسر خود دانسته و او را جزو مادران مؤمنان قرار داده است، و چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این سخن منافقان می ترسید، خداوند فرمود: (َاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشاهُ)؛ و خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. و خداوند ازدواج هیچ کس را خود بر عهده نگرفته مگر ازدواج حوّا با آدم، و زینب با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، و فاطمه با علی(علیهما السلام).
اباصلت هروی می گوید: علی بن جهم با شنیدن این پاسخ روشن و قاطع، گریه کرد و چنین گفت: ای پسر رسول خدا! من از عقیده خود توبه کرده و از امروز به بعد سخنی درباره پیامبران نخواهم گفت، مگر آنچه را که شما فرمودید.


[۱۷] خصال شیخ صدوق، حدیث ۳۲۱ / ۵.




ناگفته نماند که این روایت مبارک، دلیل نقلی عصمت پیامبران را نیز در بر دارد؛ از جمله: استشهاد امام(علیه السلام) به آیه ۳۳ سوره آل عمران. با مطالبی که امام فرمود، روشن می شود که سایر اشکال های وارد شده بر عصمت پیامبران بر اساس آیات قرآن، مردود می باشد.


آیات دیگری نیز وجود دارد که می توان از آن ها برای اثبات عصمت استفاده کرد؛ از جمله:
آیه : (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الُْمحْسِنِینَ l وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ l وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ l وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراط مُسْتَقِیم)
خداوند سبحان در این آیه، پیامبران را برگزیدگان خود و هدایت شوندگان از جانب خود می داند. در آیه دیگر می فرماید: (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ)
در این آیه، افزون بر توصیف پیامبران به هدایت شوندگان از جانب پروردگار، از آنان به اسوه و الگو تعبیر شده است؛ از سوی دیگر می فرماید: (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد l وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ) ؛
می فرماید: هر کس مشمول هدایت الهی گردد، گمراهی در او راه ندارد، و در آیه ای دیگر تصریح می فرماید که حقیقت گناه، انحراف از صراط مستقیم، بلکه همانا گمراهی است: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ l وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ l وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)
دقت در آیات یاد شده و تأمل در آن ها، عصمت پیامبران را به روشنى اثبات مى کند. توضیح این که: در آیات نخست، پیامبران، اسوه، الگو و هدایت شوندگان در میان امت معرفى شده اند؛ سپس در آیه ى بعد مى فرماید: کسى که مشمول هدایت الهى گردد، گمراهى در او راه ندارد، و در آیه ى بعد گناه را همان گمراهى مى داند؛ در نتیجه، پیامبران مشمول هدایت خاص الهى قرار گرفته اند، و گمراهى در چنین افرادى راه ندارد و چون حقیقت گناه، گمراهى از صراط مستقیم است؛ بنابراین، کسى که گمراهى در او راه ندارد، به گناه آلوده نمى شود، و این همان مقام والاى عصمت از گناه است که به تصریح آیات یاد شده، هیچ گونه گناهى ( از کوچک و بزرگ، پیش از نبوت و پس از آن و...) براى هدایت شدگان از میان امت ها، یعنى پیامبران، تصوّر نمى شود.


۱. . ر.ک: لغت نامه دهخدا، واژه ی (عصمة) و سایر کتاب های لغت.
۲. . ر.ک: راهنماشناسی، ص ۱۲۱.
۳. . مع الشیعه الامامیة فی عقائدهم، ص ۵۷. متأسفانه در کتب مشهور اهل سنت، باورهای ناروایی در این زمینه درباره ی پیامبران وجود دارد که برخی از آن موارد و پاسخ آن ها را علامه ی حلی ـ قدس سره ـ در کتاب نهج الحق و کشف الصدق، ص ۱۴۲ به بعد «عصمة الانبیاء» بیان کرده است.
۴. . احزاب(۳۳) آیه ۳۳.    
۵. . طه(۲۰) آیه ۱۲۱:«آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد.    »
۶. . انبیاء(۲۱) آیه ۸۷ «و ذوالنون = یونس - را - به یادآور - در آن هنگام که خشمگین - از میان قوم خود - رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت.»    
۷. . یوسف(۱۲) آیه ۲۴ «آن زن قصد او - یوسف - کرد و او نیز قصد وی می نمود.»    
۸. . ص(۳۸) آیه ۲۴ «داود دانست که ما او را - با این ماجرا - آزموده ایم.»    
۹. . احزاب(۳۳) آیه ۳۷ « - درباره ی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) - و در دل چیزی را می پنداشتی که خداوند آن را آشکار می کند و از مردم می ترسیدی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی.»    
۱۰. . آل عمران(۳) آیه ۷ «در حالی که تفسیر - و تأویل - آن ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند.»    
۱۱. . آل عمران(۳) آیه ۳۳ «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.»    
۱۲. . فجر(۸۹) آیه ۱۶ «و اما هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد.»    
۱۳. . یوسف(۱۲) آیه ۲۴ «این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از تو دور سازیم.»    
۱۴. . ص(۳۸) آیه ۲۲ ۲۴ «گفتند:«نترس! دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن. این برادر من است، او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم؛ اما او اصرار می کند که این یکی را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه کرده است. - داود - گفت:«مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میش هایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان - و دوستان - به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ اما عده ی آنان کم است. داود دانست که ما او را - با این ماجرا - آزموده ایم؛ از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.»    
۱۵. . ص (۳۸) آیه ۲۶.    
۱۶. . امالی شیخ صدوق، مجلس بیستم، ص ۱۵۰ ۱۵۳، حدیث ۱۴۸ / ۳    
۱۷. خصال شیخ صدوق، حدیث ۳۲۱ / ۵.
۱۸. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۲، ص ۱۷۰، حدیث ۱۴    
۱۹. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۷۲، حدیث ۱.    
۲۰. . انعام(۶) آیه ۸۴ ۸۸.    
۲۱. انعام(۶) آیه ۹۰.    
۲۲. . زمر(۳۹) آیه ۳۶ ۳۷.    
۲۳. . یس(۳۶) آیه ۶۰ ۶۲.    

سایت اندیشه قم    






جعبه ابزار