• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شبهه دجال‌ بودن امام زمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، دجال، شبهات اهل سنت.

پرسش: آيا مهدي شيعه، همان دجال است؟

پاسخ: یکی از علمای اهل سنت در مقاله خویش مجموعه شبهاتی در مورد امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) طبق نظر شیعه مطرح کرده است و می‌خواهد به وسیله این شبهات القا کند که مهدی شیعه همان دجال (مسیح دجال) یا پادشاه یهود است. در ادامه یک‌یک این شبهات را مطرح کرده و با استفاده از روایاتی که در کتب اهل‌ سنت آمده، به این شبهات پاسخ خواهیم داد.

فهرست مندرجات

۱ - شبهات مطرح‌شده
       ۱.۱ - حکم کردن به حکم آل‌داود
              ۱.۱.۱ - مقصود از حکم داوود
              ۱.۱.۲ - قضاوت داوود و دجال
              ۱.۱.۳ - مقصود از کتاب جدید مهدی
       ۱.۲ - صحبت کردن مهدی به زبان عبری
       ۱.۳ - یهودی‌ بودن طرف‌داران مهدی
              ۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه
                     ۱.۳.۱.۱ - پادشاه یهود
       ۱.۴ - شبهه در مقر حکومت حضرت مهدی و دجال
              ۱.۴.۱ - پاسخ شبهه
       ۱.۵ - زنده کردن مردگان برای یاری
              ۱.۵.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۶ - زنده کردن دشمنان و عذاب نمودن آنها
              ۱.۶.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۷ - خونریزی مانند مسیح دجال
              ۱.۷.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۸ - استفاده از تابوت بنی‌اسرائیل
              ۱.۸.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۹ - قدرتمند شدن شیعیان هنگام ظهور
              ۱.۹.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۱۰ - فراوانی نعمت در زمان مهدی
              ۱.۱۰.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۱۱ - لخت بودن هنگام ظهور
              ۱.۱۱.۱ - پاسخ به شبهه
       ۱.۱۲ - طرف‌داری شیعه از دجال
              ۱.۱۲.۱ - پاسخ به شبهه
              ۱.۱۲.۲ - اتهام به امام خمینی
              ۱.۱۲.۳ - علائم ظاهری طرف‌داران دجال
۲ - پانویس
۳ - منبع


در ادامه یک‌یک این شبهات را مطرح نموده و به آن‌ها پاسخ خواهیم داد.
۱. مهدی شیعه به جای احکام دین ما به احکام آل‌داود حکم می‌کند.
۲. مهدی شیعه به زبان عبری یعنی همان زبان یهود سخن می‌گوید.
۳. طرف‌داران مهدی شیعه یهودی‌اند؛ پس او همان مسیح دجال است.
۴. مهدی شیعه کوفه را پایتخت خود می‌کند؛ مانند مسیح دجال که به ‌جای مدینه بیت المقدس را پایتخت قرار می‌دهد.
۵. مهدی شیعه، عده‌ای از مردگان را زنده می‌کند تا او را یاری کنند.
۶. مهدی شیعه مردگان دشمنانش را زنده نموده عذاب می‌کند.
۷. مهدی شیعه مانند مسیح دجال خونریز است.
۸. مهدی شیعه در جنگ‌ها از تابوت بنی‌اسرائیل کمک می‌گیرد.
۹. قدرت یاوران مهدی شیعه از مردمان عادی بیش‌تر است.
۱۰. در هنگام ظهور مهدی شیعه نعمت فراوان خواهد شد؛ مانند مسیح دجال که به طرف‌داران خود نعمت زیادی می‌دهد.
۱۱. مهدی شیعه در هنگام ظهور لخت خواهد بود!!!
۱۲. در روایات اهل سنت شیعیان طرف‌داران دجال ذکر شده‌اند.

۱.۱ - حکم کردن به حکم آل‌داود

مهدی الشیعة الرافضة سیحکم بشریعة داود وآل‌داود و بتوراة موسی: روی بخاری الرافضة الکلینی فی کتاب الحجة من الاصول فی الکافی ـ الجزء الاول ص۳۹۷ـ۳۹۸ ـ ما یلی:
۱. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور عن فضل الاعور عن ابی عبید الحذَاء قال: کنا زمان جعفر (علیه‌السلام) حین قبض نتردد کالغنم لا راعی لها، فلقینا سالم بن ابی‌حفصة فقال لی: یا ابا عبیدة من امامک؟ فقلت: ائمتی آل محمد، فقال: هلکت واهلکت اما سمعتُ انا وانت ابا جعفر (علیه‌السلام) یقول: من مات ولیس له امام مات میتة جاهلیة؟ فقلت: بلی لعمری، ولقد کان قبل ذلک بثلاث او نحوها لدخلت علی ابی عبدالله (علیه‌السلام) فرزق اللهُ المعرفة، فقلت لابی عبدالله (علیه‌السلام): ان سالما قال لی کذا وکذا، قال: یا ایا عبیدة انَه لا یموت هنا میت حتی یخلف من بعده من یعمل بمثل عمله ویسیر بسیرته ویدعو الی ما دعا الیه، یا اباعبیدة انَه لم یمنع ما اعطی داود ان اعطی سلیمان. ثم قال یا ابا عبیدة اذا قام قائم آل‌محمد (علیه‌السلام) حکم بحکم داود وسلیمان ولا یُسال بیننة.

۲. محمَد ین یحی عن احمد بن محمَد عن محمد بن سنان عن ابان قال: سمعت ابا عبدالله (علیه‌السلام) یقول: «لا تذهب الدنیا حتی یخرجرجل منی یحکم بحکومة آل‌داود ولا یُسال بیّنة، یعطی کل نفس حقها».

۳. محمد عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن عمَار الساباطی قال: قلت لابی عبدالله (علیه‌السلام): بما تحکمون اذا حکمتم قال: بحکم الله وحکم داود، فاذا ورد علینا الشَیء الذی لیس عندنا تلقَانا به روح القُدُس.

۴. محمد بن احمد عن محمد بن خـالد عن النَضر بن سوید عن یحی الحلبی عن عمران بن اعین عن جعید الهمدانی عن علیَ بن الحـسین (علیه‌السلام) قال: سالته بای حکم تحکمون؟ قال << بحکم آل‌داود، فان اعیانا شیء تلقاا به روح القُدُس.

۵. اًحمد بن مهران رحمه الله عن محمَد بن علیَ عن ابن محبوب عن هشام ین سالم عن عمَار السَاباطی قال قلت لابی عبدالله (علیه‌السلام): ما منزلة الائمَة؟ قال کمنزلة ذی القرنین وکمنزلة یوشع وکمنزلة آصف صاحب سلیمان. قلت: فبما تحکمون؟ قال: بحکم الله وآل‌داود وحکم محمَد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ولتلقَانا به روح القُدُس.

انه یحکم بحکم آل‌داود (علیه‌السلام) ...
۱. یحکم بشریعة آل‌داود، و بقرآن جدید لیس هو الذی بین ایدینا، ولو سال سائل فاین شریعة آل‌داود لوجد الاجابة ولا شک انه التلمود، ولذلک یبایع الناس علی کتاب جدید ففی کتاب الغیبة للنعمانی عن ابی‌جعفر انه قال: «فوالله لکانی انظر الیه بین الرکن و المقام یبایع الناس بامر جدید شدید، وکتاب جدید، وسلطان جدید من السماء».

۱.۱.۱ - مقصود از حکم داوود

در مورد روایت اول، باید ترجمه قسمت آخر آن (یعنی همان قسمت سوال برانگیز که می‌گوید مهدی به حکم داود و سلیمان حکم می‌کند) مشخص شود:
‌ای اباعبیده! وقتی که قائم ما قیام کند به همان حکم داود و سلیمان حکم می‌کند و (برای حکم کردن) از شاهد سوال نمی‌پرسد. مقصود از حکم داوود و سلیمان چیست؟ آیا مقصود جاری کردن احکامی است که بزرگان یهود برای خود وضع کرده بودند؟ یا مقصود همان طریقه عدالتی است که داوود و سلیمان به امر خدا آن را اجرا می‌کردند؟

مقصود از حکم داوود و سلیمان قضاوت کردن از روی الهام و فهم الهی است: این روایات در مورد طریقه حکم کردن است؛ زیرا طبق آیات قرآن داوود و آل وی در هنگام حکم کردن از طریق الهام الهی حق را شناخته و به آن حکم می‌کردند. به خلاف حکم کردن عادی؛ زیرا در این طریق حکم کردن ممکن است دو شاهد به دروغ شهادت دهند و قاضی را گمراه کنند.

وقوله وفصل الخطاب اختلف اهل التاویل فی معنی ذلک فقال بعضهم عنی به انه علم القضاء والفهم به ذکر من قال ذلک حدثنی محمد بن سعد قال ثنی ابی قال ثنی عمی قال ثنی ابی عن ابیه عن بن عباس وآتیناه الحکمة وفصل الخطاب قال اعطی الفهم حدثنا ابو کریب قال ثنا بن ادریس عن لیث عن مجاهد وفصل الخطاب قال اصابة القضاء وفهمه حدثنا محمد بن الحسین قال ثنا احمد بن المفضل قال ثنا اسباط عن السدی فی قوله وفصل الخطاب قال علم القضاء حدثنی یونس قال اخبرنا بن وهب قال قال بن زید فی قوله وآتیناه الحکمة وفصل الخطاب قال الخصومات التی یخاصم الناس الیه فصل ذلک الخطاب الکلام الفهم واصابة القضاء والبینات؛ و کلام خداوند فصل الخطاب اهل تاویل در مورد آن اختلاف کرده‌اند. پس عده‌ای آن را به معنی علم قضاء و فهم آن دانسته‌اند.
کسانی‌ که این نظر را دارند: ... فصل خطاب یعنی به هدف زدن در قضاوت و فهمیدن آن ... فصل خطاب علم قضاوت است ..... فهم و به هدف زدن در قضاء و شهود است. همین مطلب در تفاسیر بسیاری از جمله در الدر المنثور، و تفسیر ابی‌السعود و ... در ذیل آیه ۲۰ سوره صاد آمده است. که لازمه به هدف زدن در قضاوت این است که شخص بتواند بینه و شاهد و مدرک ِ صحیح را از غلط تشخیص دهد. و این همان طریقه قضاوت حضرت مهدی (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) است.

روایتی از رسول خدا در مورد قضاوت از روی فهم الهی و الهام و وحی: در همین زمینه اهل تسنن در صحیح مسلم از رسول خدا روایت جالبی دارند:
فقال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انی لم اومر ان انقب عن قلوب الناس ولا اشق بطونهم قال ثم نظر الیه وهو مقف فقال انه یخرجمن ضئضئ هذا قوم یتلون کتاب الله رطبا لا یجاوز حناجرهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة قال اظنه قال لئن ادرکتهم لاقتلنهم قتل ثمود؛ رسول خدا فرمودند: من مأمور نیستم که راه به قلب‌های مردمان باز کنم (از قلب‌های ایشان خبر دهم) و نه این‌که دل‌های ایشان را باز گردانم. سپس به او نگاه کرده و گفتند از قبیله این شخص افرادی بیرون می‌آیند که قرآن را (با نوایی) تازه می‌خوانند؛ اما از گلوهای ایشان بیرون بیش‌تر پیش نمی‌رود (به قلب ایشان نمی‌رسد) از دین خارج می‌شوند؛ همان‌طور که تیر از کمان بیرون می‌رود. گفت: گمان می‌برم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: اگر (زمان) ایشان را درک کنم مانند کشتن قوم ثمود ایشان را می‌کشتم.

نووی مهم‌ترین شارح صحیح مسلم در شرح این روایت می‌گوید:
قوله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انی لم اومر ان انقب عن قلوب الناس ولا اشق بطونهم معناه انی امرت بالحکم بالظاهر والله یتولی السرائر؛ کلام رسول خدا که فرمودند من مأمور نیستم که راه به قلب‌های مردم باز کنم و نه این‌که دل‌های ایشان را باز گردانم معنایش این است که من مامور شده‌ام که به ظاهر حکم کنم (حتی اگر واقع را بدانم لازم نیست که به آن حکم کنم) و خداوند خود در امر درون را به‌عهده می‌گیرد.

کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) واضح است که ایشان مأمور نبوده‌اند که در برخورد با مردم (که یکی از مصادیق آن قضاوت است) به واقع عمل نمایند و این منافات ندارد با این‌که بتوانند به اختیار خودشان و با اذن الهی به واقع عمل کنند؛ همان‌طور که سلیمان و داود (علیهما‌السّلام) چنین می‌کرده‌اند و در مورد قضاوت‌های امیرمؤمنان، علی (علیه‌السلام) هم مواردی از این قبیل ذکر شده است.

۱.۱.۲ - قضاوت داوود و دجال

آیا قضاوت داوود و سلیمان (پیامبران الهی) را می‌توان با قضاوت دجال (کافر) یکی دانست؟

جالب توجه در بعضی از این روایات این است که در آنها گفته شده است به حکم خداوند و حکم آل داوود. و این اشاره به یکی بودن این دو دارد. و همانطور که از روایت صحیح مسلم به دست آمد حکم خداوند، همان حکم به‌واقع است: «والله یتولی السرائر» و این عبارت به خوبی مقصود را واضح می‌نماید.
اما این‌که ایشان ادعا دارند که این شخصی که به حکم خداوند و ال داوود حکم می‌کند دجال است!!!! این را ایشان باید اثبات بنمایند با این‌که در کتب اهل سنت آمده است که دجال اصلا خداوند را قبول ندارد و خود را خدا می‌داند. این‌که این دجال چگونه به حکم خداوند و انبیا حکم می‌کند جای تعجب است. نیز اتهام دجالی و دروغی بودن احکام آل داوود نیز از جساراتی است که این مولف به خود اجازه آن را داده است که قطعاً باید از آن توبه کند.

۱.۱.۳ - مقصود از کتاب جدید مهدی

اما آنچه که در آخرین روایت ذکر شده است کتاب جدید مقصود قرآن جدیدی نیست، بلکه همان قرآنی است که توسط امیرمومنان نوشته شده است (و در آن تمام شأن نزول‌ها، تأویل‌ها و نسخ‌ها و ... ذکر شده است و قرآن موجود در آن همین قرآن، تنها قرارگیری آیات آن به ترتیب نزول است؛ اما تفاسیر آن غیر این تفاسیر موجود در دست اهل سنت است)؛ همان قرآنی که علمای اهل سنت آرزوی دیدن آن را می‌کردند:

وقال محمد بن سیرین لما توفی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ابطا علی عن بیعة ابی‌بکر فلقیه ابو بکر فقال اکرهت امارتی فقال لا ولکن آلیت لا ارتدی بردائی الا الی الصلاة حتی اجمع القرآن فزعموا انه کتبه علی تنزیله فقال محمد لو اصبت ذلک الکتاب کان فیه العلم؛ ابن سیرین گفته است که وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفت علی در بیعت ابوبکر تاخیر کرد، پس ابوبکر گفت: آیا از خلافت من ناراضی هستی؟ گفت: نه ولی من قسم خورده بودم که عبا به دوش نگیرم مگر برای نماز تا این‌که همه قرآن را جمع کنم؛ پس چنین گمان کرده‌اند که وی این کتاب را بر طبق نزول آیات جمع کرده است. ابن سیرین گفت: اگر به این کتاب دست می‌یافتم، (تمام) علم در آن بود.

همین مطلب در کتب ذیل نیز آمده است: پس مقصود این است که مهدی طبق معانی حقیقی قرآن عمل می‌کند که برای بیش‌تر مردم ناشناخته است. و این با آنچه ادعا کرده بودند که مهدی شیعه قرآن جدیدی (تلمود) می‌آورد منافات دارد.

۱.۲ - صحبت کردن مهدی به زبان عبری

ب. مهدی المنتظر یتکلم العبرانیةّ: فی کتاب (الغیبة) للنعمانی: «اذا اذَن الامام دعا الله باسمه العبرانی (فانتخب) له صحابته الثلاثمائة والثلاثة عشر کقزع الخریف، منهم اصحاب الالویة، منهم من یفقد فراشه لیلا فیصبح بمکة، ومنهم من یُری یسیر فی السحاب نهارا یعرف باسمه واسم ابیه وحلیته ونسبه ...» ...
۲. لسان المهدی وهو العبرانیة ... ومما یؤکد صلة مهدی الرافضة بالیهود ما یلی:
۱. عندما یخرجمهدی الرافضة ینادی الله باسمه العبرانی
در پاسخ به شبهه باید گفت: کاش نویسنده این نوشته کمی با کتاب خداوند متعال و روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و صحابه آشنایی داشت و چنین کلماتی را نمی‌نوشت. اسم خداوند به زبان عبرانی در قرآن موجود است و آن کلمه «ایل» است. تفسیر این لغت در اکثر تفاسیری که کلمه اسرائیل، جبرائیل، میکائیل و .... را ترجمه کرده‌اند به وضوح مشخص است. این روایت می‌گوید که مهدی نام خداوند متعال به زبان عبری را (که خداوند هم اسم خود را در قرآن به زبان عبرانی آورده است) بر لب می‌آورد. آیا این به معنی دجال بودن وی است؟
اسرائیل یعقوب (علیه‌السلام) ممنوع الصرف للعلمیة و العجمة وقد ذکروا انه مرکب من اسرا وهو العبد وایل اسم من اسماء الله تعالی فکانه عبدالله وذلک باللسان العبرانی فیکون مثل جبرائیل ومیکائیل واسرافیل وعزرائیل (علیهم‌السّلام) وقیل غیر ذلک؛ اسرائیل اسم یعقوب (علیه‌السلام) است ممنوع التصرف است؛ زیرا علم و عجمه دارد و گفته‌اند که این اسم مرکب است از اسرا به معنی عبد و ایل که اسمی از اسمای خداوند است؛ پس مانند عبدالله است و به زبانی عبری است؛ مانند جبرائیل و میکائیل و...

و نکته دیگر این‌که آیا اگر شخصی یک یا دو کلمه به زبان دیگری سخن گفت یعنی آن زبان، زبان اصلی وی است؟ و اگر این شخص به اقرار خود شما اولین کلمه‌ای که بعد از ظهور بر زبان می‌آورد نام خداست، آیا می‌توان وی را مسیح دجال دانست؟

۱.۳ - یهودی‌ بودن طرف‌داران مهدی

طرف‌داران مهدی شیعه یهودی‌اند پس او مسیح دجال یا همان حاکم یهود است:
ج. الیهود من اتباع المهدی الشّیعی المنتظر: روی الشَیخ المفید فی (الارشاد، عن المفضّل بن عمر عن ابی عبدالله قال یخرج مع القائم (علیه‌السلام) من ظهر الکوفة سبعة وعشرون رجلا من قوم موسی، و سبعة من اهل الکهف ویوشع بن نون وسلیمان وابو دجـانة الانصاری والمقداد ومالک الاشتر فیکونون بین یدیه انصارا؛
۳. اتباعه من الیهود، فهو ملک الیهود (المخلص) المنتظر وهو نفسه المسیح الدجال الذی اخبر به الرسول (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

این‌که عده‌ای از قوم موسی (علیه‌السلام) (۲۷ نفر) و اطرافیان وی همراه مهدی می‌شوند به این دلیل است که ایشان به حقیقت دین موسی آشنایی دارند:

«وَاذ اخَذَ اللهُ مِیثَاقَ النَبِیّیّنَ لَما آتَیتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ؛ و هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستاده‌ای آمد که آنچه را با شماست، تصدیق کرد؛ البته به او ایمان آورید و حتماً یاریش کنید».

مهدی، خلیفه رسول خداست و به دین وی عمل می‌کند و یاری وی جزو دستورات خداوند بر موسی و قوم وی و عیسی و تمامی انبیای گرامی است. آیا این به معنی دجال بودن مهدی است؟ یا این‌که اطرافیان موسی و اصحاب کهف و یوشع بن نون وصی موسی و سلیمان نبی و ... گرد دجال جمع می‌شوند. این شخص، جرئت را بر ضد انبیا به نهایت رسانده است و کاش که خود اهل سنت با وی مقابله می‌نمودند.

آیا داشتن ۲۷ نفر سرباز از یهود یعنی پادشاهی بر تمام یهود؟ البته باید توجه داشت که در این روایت که سربازان ابتدایی حضرت را بیان می‌کند آمده تنها ۲۷ نفر از قوم موسی، پس نمی‌توان مهدی را پادشاه یهود (یا همان دجال به نظر مولف) دانست؛ و اگر بنا باشد به خاطر وجود این تعداد‌ اندک از طرف‌داران که منسوب به حضرت موسی هستند (نه یهودی، زیرا در روایت دارد اطرافیان موسی پس ظاهراً مقصود این است که ایشان پس از رجعت اسلام می‌آورند؛ همان‌طور که ظاهر روایات اطرافیان مهدی در آخر الزمان همین مطلب را می‌رساند) باید طبق نظر ایشان رسول خدا را نیز العیاذ بالله مسیح دجال یهود دانست؛ زیرا تعداد زیادی از یهود هم به ایشان اسلام آوردند و گرد ایشان جمع شدند.

مهدی، مهم‌ترین دشمن یهودیان مخالف اسلام: اما نکته مهم در دشمنی اصل یهود با ایشان است؛ در روایات مهدی هم مهم‌ترین دشمن وی یهود شناخته شده است و می‌گوید وی با یهود جنگ می‌کند و حتی ذلت دنیایی یهود که در قرآن هم آمده است به نابودی حکومت ایشان توسط مهدی تأویل شده است.
در این زمینه به ذیل آیه شریفه «لَهُم فِی الدُّنیَا خِزیٌ؛» مراجعه شود.

۱.۳.۱.۱ - پادشاه یهود

آیا تنها پادشاه یهود مسیح دجال است؟
اما این‌که ایشان پادشاه یهود را مسیح دجال نامیدند: ایشان یا به عمد یا از روی جهل خلط صورت داده‌اند. زیرا در روایات مسلمانان و باقی مذاهب دو مسیح ذکر شده است:
۱. المسیح الدجال
۲. المسیح المبشر والصدیق

۵۵۶۲ حدثنا عبدالله بن یوسف اخبرنا مالک عن نافع عن عبدالله بن عمر رضی الله عنهما ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال ارانی اللیلة عند الکعبة فرایت رجلا آدم کاحسن ما انت راء من آدم الرجال له لمة کاحسن ما انت راء من اللمم قد رجلها فهی تقطر ماء متکئا علی رجلین او علی عواتق رجلین یطوف بالبیت فسالت من هذا فقیل المسیح بن مریم واذا انا برجل جعد قطط اعور العین الیمنی کانها عنبة طافیة فسالت من هذا فقیل المسیح الدجال؛ امشب در کنار کعبه به من نشان داده شد؛ پس مردی را دیدم گندم‌گون به زیباترین چهره‌ای که از مردمان دیده‌ای؛ و در او جذابیتی بود مانند بهترین جذابیت‌هایی که دیده ایی؛ پاهای کشیده‌ای داشت که از آن قطرات آب می‌ریخت؛ بر دو مرد یا شانه دو مرد تکیه کرده بود، و به خانه خدا طواف می‌کرد؛ پس پرسیدم این کیست گفته شد که مسیح بن مریم است. و مردی را دیدم با موهای مجعد و پراکنده و چشم لوچ مانند میوه عنبه نا رسیده، پس پرسیدم که این کیست گفته شد مسیح دجال.

حاکم الهی بر یهود مسیح مبشر است که در همان زمان مسیح دجال (آخر الزمان) از آسمان به زمین آمده و به یاری مهدی می‌شتابد؛ یهودیان اعتقاد دارند که وی هنوز نیامده و مسیحیان می‌گویند آمده و کشته شده است. اما مسلمانان می‌گویند که وی زنده است و خداوند وی را به آسمان برد و در آخرالزمان پایین آمده و با مهدی به جنگ مسیح دجال می‌رود.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَان مِن اهلِ الکِتَابِ الَّا لَیُؤمِنُنُّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ؛ کسی از اهل کتاب (یهود و نصاری) نیست، مگر این‌که قبل از مرگ وی (عیسی، در آخر الزمان و بعد از نزول وی) به وی ایمان می‌آورند».
الاخبار تظاهرت برفعه وانه فی السماء حی وانه ینزل ویقتل الدجال؛ اخبار در زمینه بالا رفتن مسیح و این‌که او در آسمان زنده است و این‌که به زمین می‌آید و دجال را می‌کشد، بسیار زیاد است.

نمی‌دانم آیا نویسنده این نوشته، یهودیانی را که به عیسی ایمان می‌آورند، کافر می‌داند؟ یا این عیسی را همان دجال می‌داند؟ یا به نظر ایشان خداوند اشتباه کرده که گفته است اهل کتاب (یهود و نصاری) به وی ایمان می‌آورند؛ بلکه باید می‌گفت نصاری به وی ایمان می‌آورند. این در مورد حاکم الهی بر یهود و نصاری؛ اما حاکم شیطانی بر یهود همان مسیح دجال است. که در مورد وی هم روایات بسیاری در کتب اهل سنت و صحاح سته موجود است با این مضامین که یهود وی را به عنوان پادشاه خود بر می‌گزینند:
وهم فی الحقیقة انما ینتظرون مسیح الضلالة الدجال فهم اکثر اتباعه والا فمسیح الهدی عیسی بن مریم (علیه‌السلام) یقتلهم ولا یبقی منهم احدا والامم الثلاث تنتظر منتظرا یخرجفی آخر الزمان فانهم وعدوا به فی کل ملة والمسلمون ینتظرون نزول المسیح عیسی بن مریم من السماء لکسر الصلیب وقتل الخنزیر وقتل اعدائه من الیهود وعباده من النصاری وینتظرون خروجالمهدی من اهل بیت النبوة یملا الارض عدلا کما ملئت جورا؛ یهود و نصاری در واقع انتظار مسیح گمراهی و دجال را می‌کشند، پس ایشان بیش‌ترین اتباع وی هستند، وگرنه مسیح هدایت و عیسی بن مریم ایشان را می‌کشد و از ایشان کسی را زنده نمی‌گذارد. مسلمانان، یهود و مسیحیان انتظار منتظری را می‌کشند در آخرالزمان، پس به‌درستی ‌که ایشان وعده داده شده‌اند به آن در هر امتی و مسلمانان منتظر نزول مسیح عیسی بن مریم از آسمان‌اند تا صلیب را بشکند و خوک‌ها را بکشد و دشمنانش از یهود را بکشد و کسانی را که از نصاری وی را پرستیدند بکشد و منتظر خروج مهدی هستند که از اهل بیت نبوت است و زمین را پر از عدل می‌کند؛ همان‌طور که پر از جور شده است.

پس باید دانسته شود که یهود دو حاکم دارند؛ حاکم الهی و حاکم شیطانی و نه مهدی حاکم شیطانی بر یهود است و نه مسیح عیسی بن مریم، بلکه حاکم غیر الهی مسیح دجال است و حاکمان الهی همان مسیح و مهدی هستند که بسیاری از یهود و میسحیان به ایشان ایمان آورده همراه با لشکر مهدی می‌شوند و اگر مقصود مصنف دجالی دانستن این عده است، این عمل در نظر اهل سنت تکفیر مسلمانان است.

۱۰۵۰ حدثنا یحیی بن سعید العطار البصری عن سلیمان بن عیسی قال بلغنی انه علی یدی المهدی یظهر تابوت السکینة من بحیرة الطبریة حتی یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس فاذا نظرت الیه الیهود اسلمت الا قلیلا منهم ثم یموت المهدی؛ به دست مهدی تابوت سکینه از دریاچه طبریه بیرون می‌آید پس حمل می‌شود و در جلوی وی در بیت‌المقدس گذارده می‌شود؛ پس وقتی یهود به آن نظر می‌کنند همگی غیر از‌ اندکی اسلام می‌آورند؛ سپس مهدی می‌میرد.

این روایت اهل سنت صریحا اعلام می‌کند که بسیاری از یهود به خاطر معجزات الهی مهدی به‌ ایشان ایمان می‌آورند و مسلمان می‌شوند؛ و لازمه کلام مؤلف، کافر و یهودی دانستن همه این مسلمانان است.

۱.۴ - شبهه در مقر حکومت حضرت مهدی و دجال

مهدی شیعه کوفه را پایتخت خود می‌کند مانند مسیح دجال که بیت المقدس را پایتخت قرار می‌دهد:
ادلة اخری عن السمات الیهودیة لمهدی الرافضة:
اولا: عندما یعود مسیح الیهود یضم مشتتی الیهود من کل انحاء الارض ویکون مکان اجتماعهم مدینة الیهود المقدسة وهی القدس وعندما یخرجمهدی الرافضة یجتمع الیه الرافضة من کل مکان ویکون مکان اجتماعهم المدینة المقدسة عند الرافضة الکوفة ...

الادلة:
۱. جاء فی بحارالانوار عن احد موالی ابی الحسن (علیه‌السلام) قال: سالت اباالحسن (علیه‌السلام) عن قوله تعالی {أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا} قال: وذلک والله ان لو قد قام قائمنا یجمع الله الیه شیعتنا من جمیع البلدان وعن رفید مولی ابی هبیرة عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) انه قال له: یا رفید کیف انت اذا رایت اصحاب القائم قد ضربوا فساطیطهم فی مسجد الکوفة.

۱.۴.۱ - پاسخ شبهه

جالب است که خود ایشان دلیلی ارائه می‌کنند بر دجال نبودن مهدی؛ چون همگان می‌دانند که کوفه، مکانی غیر از قدس است. پس مهدی غیر دجال است. البته این طبیعی است که هر حاکمی محلی را برای حکومت خود قبول کند؛ حال چون ابوبکر و عمر مدینه را محل خلافت قرار داند این می‌شود شباهت با دجال؟
۱. کوفه پایتخت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السلام): این مولف سنی یا به عمد و یا از روی جهل مطلبی را بیان می‌کند که طعن بر امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) دارد؛ زیرا وی می‌گوید چون مهدی به جای مدینه پایتخت را در کوفه قرار می‌دهد، پس او پادشاه و خلیفه بر مسلمانان نیست!!! و درست همین کلام وی در مورد امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) نیز جاری می‌شود؛ زیرا ایشان بودند که پایتخت را از مدینه به کوفه منتقل نمودند و این مؤلف سنی ناچار است که ایشان را نیز حاکم بر غیر مسلمانان بداند!!!

۲. اهل سنت بیت‌المقدس را محل زندگی مهدی و عیسی می‌دانند: البته در کتب اهل سنت آمده است که مهدی و عیسی در بیت‌المقدس سکنی خواهند گزید که اگر ادعای ایشان در مورد مسیح دجال درست باشد، مهدی و عیسای ایشان بیش‌تر به دجال شباهت دارند تا مهدی و عیسای شیعه:

ویتسلم الامر من المهدی ویکون المهدی مع اصحاب الکهف الذین هم من اتباع المهدی من جملة اتباعه ویصلی عیسی وراء المهدی صلاة الصبح وذلک لا یقدح فی قدر نبوته ویسلم المهدی لعیسی الامر ویقتل الدجال ویموت المهدی ببیت المقدس وینتظم الامر کله لعیسی (علیه‌السلام) ویمکث فی الارض بعد نزوله اربعین سنة ثم یموت ویصلی علیه المسلمون؛ او حکومت را از مهدی می‌گیرد و همراه اصحاب کهف جزو همراهان مهدی خواهد بود و عیسی در پشت سر مهدی نماز صبح را می‌خواند و این در مقام نبوتش ضرر نمی‌زند و مهدی حکومت را به عیسی می‌سپارد و او دجال را می‌کشد و مهدی در بیت‌المقدس می‌میرد و امر تمامش به دست عیسی می‌افتد و او در زمین بعد از نزولش چهل سال زندگی می‌کند؛ سپس از دنیا رفته و مسلمانان بر وی نماز می‌خوانند.

۱۰۵۰ حدثنا یحیی بن سعید العطار البصری عن سلیمان بن عیسی قال بلغنی انه علی یدی المهدی یظهر تابوت السکینة من بحیرة الطبریة حتی یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس فاذا نظرت الیه الیهود اسلمت الا قلیلا منهم ثم یموت المهدی؛ به دست مهدی تابوت سکینه از دریاچه طبریه بیرون می‌آید؛ پس حمل می‌شود و در جلوی وی در بیت‌المقدس گذارده می‌شود؛ پس وقتی یهود به آن نظر می‌کنند همگی غیر از‌ اندکی اسلام می‌آورند؛ سپس مهدی می‌میرد.
پس جواب اساسی همان است که در پادشاه یهود گفته شد: که نویسنده بین مسیح دجال و مسیح صدیق یا همان عیسی مسیح خلط کرده‌اند.

۱.۵ - زنده کردن مردگان برای یاری

مهدی شیعه (مانند مسیح دجال) عده‌ای از مردگان را زنده می‌کند تا یاور وی باشند:
ثانیا: عند خروج مسیح الیهود یحیی الاموات من الیهود ویخرجون من قبورهم لینضموا الی جیش المسیح
وعندما یعود مهدی الرافضة یحیی الاموات من الرافضة ویخرجون من قبورهم لینضموا الی معسکر المهدی.
۲. روی العاملی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام):
انه سئل کم یملک القائم قال سبع سنین تطول الایام …. الی ان قال: فینبت الله به لحوم المؤمنین وابدانهم من قبورهم فکانی انظر الیهم مقبلین من قبل جهینة ینفضون شعورهم من التراب.
وعن المفضل بن عمر قال: ذکرنا القائم (علیه‌السلام) ومن مات ینتظره من اصحابنا فقال لنا ابو عبدالله (علیه‌السلام): اذا قام اتی المؤمن فی قبره فیقال له: یا هذا انه قد ظهر صاحبک فان شئت تلحق به فالحق وان تشا تقیم فی کرامة ربک فاقم.

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

این ادعایی است که ایشان نموده‌اند که مسیح یهود یا همان دجال مردگان را زنده می‌کند تا به وی بپیوندند!!!
البته اگر مقصود عیسی مسیح باشد که مردگان را به اذن خداوند زنده می‌کرد (همان‌طور که در قرآن آمده است)، و بگویند که ایشان را زنده می‌کند تا در راه خدا بجنگند؛ همان‌طور که مهدی چنین می‌کند این مطلب درست است؛ چون در روایات ایشان به ‌صراحت آمده که عیسی مسیح از یاوران مهدی است و حتی پشت سر وی نماز می‌خواند و هیچ استبعادی ندارد که همان‌طور که در گذشته مردگان را زنده کرده، در آینده هم زنده نماید:
۱. عیسی مسیح (صاحب دم مسیحایی) از یاوران مهدی: اما این‌که عیسی مسیح از یاوران مهدی است و پشت سر وی نماز می‌خواند:
ولابن ماجة فی حدیث ابی امامة الطویل فی الدجال قال وکلهم‌ای المسلمون ببیت المقدس وامامهم رجل صالح قد تقدم لیصلی بهم اذ نزل عیسی فرجع الامام ینکصلیتقدم عیسی فیقف عیسی بین کتفیه ثم یقول تقدم فانها لک اقیمت وقال ابو الحسن الخسعی الابدی فی مناقب الشافعی تواترتالاخبار بان المهدی من هذه الامة وان عیسی یصلی خلفه؛ و ابن‌ماجه روایتی طولانی از ابی امامه دارد در مورد دجال و می‌گوید که همه مسلمانان در بیت المقدس‌اند و امام ایشان مردی صالح است که جلو رفته تا با ایشان نماز بخواند، در این هنگام عیسی از آسمان نزول می‌کند پس امام عقب رفته تا عیسی جلو بایستد، پس عیسی در پشت سر وی ایستاده می‌گوید تو جلو برو، پس به‌درستی‌که نماز برای تو به پا شده است، و ابوحسن خسعی ابدی در کتاب مناقب شافعی گفته است که روایات متواتر است در این زمینه که مهدی از این امت است و عیسی در پشت سر وی نماز می‌خواند.

۳۷۶۴۹ حدثنا ابو اسامة عن هشام عن بن سیرین قال المهدی من هذه الامة وهو الذی يَؤُمُّ عیسی بن مریم؛ ابن سیرین گفته است که مهدی از این امت است و اوست که امامت می‌کند بر عیسی بن مریم.
۳. عیسی در آخرالزمان نیز مردگان را زنده می‌کند: اما زنده شدن مردگان به دست عیسی مسیح:
۳۸۸۶۳ ـ ینزل عیسی ابن مریم ثمانمائة رجل و اربعمائة امراة اخیار من علی الارض واصلحاء من مضی الدیلمی ـ عن ابی‌هریرة؛ عیسی (به همراه خود) ۸۰۰ مرد و ۴۰۰ زن از بهترین افراد روی زمین و نیکان در گذشته را از آسمان نازل می‌کند.

اصحاب کهف یاوران حضرت مهدی:
البته در مورد اصحاب کهف خود اهل سنت گفته‌اند که در عصر مهدی از یاوران حضرت خواهند بود که لازمه این مطلب زنده شدن ایشان در آن زمان است. آیا این مطلب که در کتب اهل سنت آمده، شباهت به دجال است یا تنها اگر در کتب شیعه باشد، چنین اشکالی گرفته می‌شود؟

واخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) اصحاب الکهف اعوان المهدی.

یا در مورد عیسی (علیه‌السلام) گفته‌اند که:
ویتسلم الامر من المهدی ویکون المهدی مع اصحاب الکهف الذین هم من اتباع المهدی من جملة اتباعه ویصلی عیسی وراء المهدی صلاة الصبح وذلک لا یقدح فی قدر نبوته ویسلم المهدی لعیسی الامر ویقتل الدجال ویموت المهدی ببیت المقدس وینتظم الامر کله لعیسی (علیه‌السلام) ویمکث فی الارض بعد نزوله اربعین سنة ثم یموت ویصلی علیه المسلمون؛ او حکومت را از مهدی می‌گیرد و به همراه اصحاب کهف جزو همراهان مهدی خواهد بود و عیسی در پشت سر مهدی نماز صبح را می‌خواند و این در مقام نبوتش ضرر نمی‌زند و مهدی حکومت را به عیسی می‌سپارد و او دجال را می‌کشد و مهدی در بیت المقدس می‌میرد و امر تمامش به دست عیسی می‌افتد و او در زمین بعد از نزولش چهل سال زندگی می‌کند سپس از دنیا رفته و مسلمانان بر وی نماز می‌خوانند.

آیا این مهدی که اصحاب کهف را زنده می‌کند و با وی خواهند بود و عیسی از یاوران وی است و با یهود می‌جنگد و ... (همان‌طور که تمام این مطالب در کتب اهل سنت آمده است) همان دجال است؟

۱.۶ - زنده کردن دشمنان و عذاب نمودن آنها

مهدی شیعه مردگان دشمنانش را زنده نموده عذاب می‌کند:
ثالثا: عند خروجمسیح الیهود تخرججثث العصاة لیشاهد الیهود تعذیبهم وعندما یعود مهدی الرافضة یخرجاصحاب النبی ((صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ) من قبورهم فیعذبهم.
رابعا: یحاکم مسیح الیهود کل من ظلم الیهود ویقتصمنهم ویحاکم مهدی الرافضة کل من ظلم الرافضة ویقتصمنهم
...

۳. روی المجالسی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) قال: هل تدری اول ما یبدا به القائم (علیه‌السلام) قلت: لا. قال: یخرجهذین رطبین غضین فیحرقهما ویذریهما فی الریح ویکسر المسجد. (هذین‌ ای ابی بکر و عمر رضی الله عنهما).

۴. یروی المفید عن ابی عبدالله انه قال: اذا قام القائم من آل محمد (علیهم‌السّلام) اقام خمسمائة من قریش فیضرب اعناقهم ثم خمسمائة اخر حتی یفعل ذلک ست مرات.

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

در مورد این اشکال دو پاسخ می‌توان داد:
سند روایات ضعیف است: در ابتدا در مورد این روایت باید گفت که این روایت در دو کتاب غیبت نعمانی و ارشاد شیخ مفید با دو سند نقل شده است که هر دو سند آن ضعیف می‌باشد:
۱. سند کتاب غیبت نعمانی:
حدثنا احمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال: حدثنا عبیس بن هشام، عن عبدالله بن جبلة، عن علی بن ابی المغیرة قال: حدثنا عبدالله بن شریک العامری، عن بشر بن غالب الاسدی قال: قال لی الحسین بن علی علیهماالسلام.
در این سند سه شخص مجهول وجود دارد:
الف. قاسم بن محمد بن حسن بن حازم؛
ب. عبیس بن هشام؛
ج. بشر بن غالب اسدی.
لذا این سند از درجه اعتبار ساقط است.

۲. سند کتاب ارشاد شیخ مفید: وروی عبدالله بن المغیرة عن ابی‌عبدالله (علیه‌السلام).

این روایت مرسله بوده و راویان این روایت از جناب شیخ مفید تا امام (علیه‌السلام) مشخص نمی‌باشد. لذا این روایت از درجه اعتبار ساقط می‌باشد. همچنین باید اضافه کرد که روایاتی که در آن‌ها به مهدی نسبت خونریز بودن داده شده است همگی دارای سندی ضعیف و عمدتا با روات اهل سنت بوده‌اند. اما در روایاتی که با سند صحیح آمده است چنین مطلبی دیده نمی‌شود و تمام آن‌ها اشاره به رافت و رحمت حضرت دارند.

آیا دفاع حضرت از طرف‌داران و یاوران به معنی دجال بودن است؟
نیز می‌توان گفت که باز در اینجا خلط شده است بین مسیح دجال و مسیح صدیق؛ آن‌کسی که مردگان را زنده می‌کند (تا عذاب شوند یا جزو یاوران مهدی باشند) مسیح صدیق است نه مسیح دجال و او نیز از یاوران مهدی است؛ همان‌طور که در عنوان مهدی مرده زنده می‌کند و عنوان مهدی پادشاه یهود به آن اشاره شده است.
اما در مورد قصاص کردن دشمنان شیعه باید گفت: رسول خدا نیز هرکس را که بر مسلمانان تعدی می‌کرد عذاب می‌نمود و از وی قصاص می‌کرد. آیا این به‌معنی دجال بودن وی است؟ این شأن هر حاکمی است که از طرف‌داران خود دفاع کند. البته اگر شما مهدی را مخصوص شیعه (یا همان رافضه) می‌دانید بسیار جای خوشحالی است؛ زیرا علمای شما وی را حاکم به حق، از ذریه رسول خدا و هم شان بزرگان صحابه می‌دانند. و این نشانگر حقانیت شیعه است.

۱.۷ - خونریزی مانند مسیح دجال

مهدی شیعه مانند مسیح دجال خونریز است:
خامسا: یقتل مسیح الیهود ثلثی العالم و یقتل مهدی الرافضة ثلثی العالم.

۵. روی الاحسائی عن ابی‌عبدالله قال: لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلثا الناس فقیل له: فاذا ذهب ثلثی الناس فما یبقی قال: اما ترضون ان تکونوا الثلث الباقی.

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

اهل سنت می‌گویند عیسی مسیح نیز همه دشمنان خود را می‌کشد: باید دانسته شود که طبق نظر اهل سنت آن مسیحی که اعدای خود همگی را می‌کشد مسیح صدیق است، نه مسیح دجال؛ همان‌طور که این مطلب در کتب اهل سنت آمده است:
وهم فی الحقیقة انما ینتظرون مسیح الضلالة الدجال فهم اکثر اتباعه والا فمسیح الهدی عیسی بن مریم (علیه‌السلام) یقتلهم ولا یبقی منهم احدا والامم الثلاث تنتظر منتظرا یخرجفی آخرالزمان فانهم وعدوا به فی کل ملة والمسلمون ینتظرون نزول المسیح عیسی بن مریم من السماء لکسر الصلیب وقتل الخنزیر وقتل اعدائه من الیهود وعباده من النصاری وینتظرون خروجالمهدی من اهل بیت النبوة یملا الارض عدلا کما ملئت جورا؛ یهود و نصاری در واقع انتظار مسیح گمراهی و دجال را می‌کشند، پس ایشان بیش‌ترین اتباع وی هستند، وگرنه مسیح هدایت و عیسی بن مریم ایشان را می‌کشد و از ایشان کسی را زنده نمی‌گذارد. مسلمانان، یهود و مسیحیان انتظار منتظری را می‌کشند در آخر الزمان، پس به‌درستی‌که ایشان وعده داده شده‌اند به آن در هر امتی. و مسلمانان منتظر نزول مسیح عیسی بن مریم از آسمان‌اند تا صلیب را بشکند و خوک‌ها را بکشد و دشمنانش از یهود را بکشد و کسانی را که از نصاری وی را پرستیدند بکشد و منتظر خروج مهدی هستند که از اهل بیت نبوت است و زمین را پر از عدل می‌کند همانطور که پر از جور شده است. آیا ایشان جرئت دارند که چنین اتهامی را به عیسی مسیح بزنند که چون همه دشمنان خود را می‌کشد، پس او دجال است؟

برخلاف نظر اهل سنت در مورد مهدی و عیسی، در روایات شیعه ایشان خونریزد معرفی نشده‌اند:
در روایات شیعه نیامده است که مهدی ایشان را می‌کشد؛ بلکه در آن است که در آخرالزمان به‌سبب طاعون و جنگ و بیماری‌ها دو سوم مردم، مرده و تنها یک‌سوم باقی می‌مانند:
و بهذا الاسناد، عن الحسین بن سعید، عن صفوان بن یحیی، عن عبد ـ الرحمن بن الحجاج، عن سلیمان بن خالد قال: سمعت ابا عبدالله (علیه‌السلام) یقول: قدام القائم موتتان: موت احمر وموت ابیض، حتی یذهب من کل سبعة خمسة، الموت الاحمر السیف، والموت الابیض الطاعون. و بهذا الاسناد، عن ابی ایوب، عن ابی بصیر، ومحمد بن مسلم قالا: سمعنا ابا عبدالله (علیه‌السلام) یقول: لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلث الناس، فقیل له: اذا ذهب ثلث الناس فما یبقی؟ فقال (علیه‌السلام): اما ترضون ان تکونوا الثلث الباقی؛ قبل از قائم دو مرگ است: مرگ سرخ و سفید تا این‌که از هر هفت نفر پنج نفر بمیرند؛ مرگ سرخ شمشیر است و مرگ سفید طاعون. پس به امام گفته شد: اگر دوسوم مردم بمیرند، پس که باقی می‌ماند؟ حضرت فرمودند آیا دوست ندارید که از یک‌سوم باقی مانده باشید؟

اخبرنا علی بن الحسین، قال: اخبرنا محمد بن یحیی، عن محمد بن حسان الرازی، عن محمد بن علی الکوفی، عن ابراهیم بن ابی البلاد، عن علی بن محمد بن الاعلم الازدی، عن ابیه، عن جده، قال: قال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): بین یدی القائم موت احمر، وموت ابیض، وجراد فی حینه، وجراد فی غیر حینه، احمر کالدم، فاما الموت الاحمر فبالسیف، واما الموت الابیض فالطاعون؛ امیرمومنان فرمودند که در پیش روی قائم (جلوتر از وی) دو مرگ است: مرگ سرخ و سفید و ملخ به هنگام (در فصل آفت) و ملخ نابهنگام (در غیر وقت) که سرخ است مانند خون؛ اما مرگ سرخ با شمشیر است و مرگ سفید طاعون.

و این نیز مخالف ادعای ایشان در مورد دجال بودن مهدی است؛ اما اهل سنت چون می‌خواهند مهدی شیعه را خونریز معرفی کنند چنین مطالبی را مطرح می‌کنند؛ اما همان‌طور که در بعضی روایات اهل سنت موجود است، اکثریت یهود با دیدن تابوت بنی‌اسرائیل (که از معجزات موسی بود) به همراه مهدی، ایمان آورده مسلمان می‌شوند:

۱۰۵۰ حدثنا یحیی بن سعید العطار البصری عن سلیمان بن عیسی قال بلغنی انه علی یدی المهدی یظهر تابوت السکینة من بحیرة الطبریة حتی یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس فاذا نظرت الیه الیهود اسلمت الا قلیلا منهم ثم یموت المهدی؛ به دست مهدی تابوت سکینه از دریاچه طبریه بیرون می‌آید پس حمل می‌شود و در جلوی وی در بیت‌المقدس گذارده می‌شود؛ پس وقتی یهود به آن نظر می‌کنند همگی غیر از‌ اندکی اسلام می‌آورند؛ سپس مهدی می‌میرد.
پس این ادعا نیز باطل است.

۱.۸ - استفاده از تابوت بنی‌اسرائیل

مهدی در جنگ‌ها از تابوت بنی‌اسرائیل کمک می‌گیرد:
۲. انه یستفتح المدن بتابوت الیهود ویخرجعصا موسی
...
۷. روی المجلسی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جدة (علیهما‌السّلام) قال: اذا قام القائم بمکة واراد ان یتوجه الی الکوفة نادی منادیه: الا لا یحمل احد منکم طعاما ولا شرابا ویحمل حجر موسی … الی ان قال: فاذا نزلوا ظاهرها انبعث منه الماء واللبن دائما فمن کان جائعا شبع ومن کان عطشانا روی.

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

توضیحی در مورد تابوت: تابوت بنی‌اسرائیل، صندوق، سلاحی و معجزه‌ای بود که خداوند آن را تنها به دست پیامبران و پادشاهان الهی بنی‌اسرائیل می‌داد و حتی وقتی بنی‌اسرائیل سرکشی نمودند تا مدتی این نعمت الهی از ایشان گرفته شده و ایشان سرگردان بودند؛ اما وقتی دوباره توبه نمودند، خداوند به دست طالوت (پادشاه عادل و الهی بنی‌اسرائیل) این تابوت را باز گردانده و دوباره شوکت گذشته آنان، به‌ایشان بازگشت. این صندوق معجزه‌ای بود که سبب آرامش قلوب مؤمنین یهود در هنگام جنگ و شکست دشمنان می‌شد و در آن آثار بعضی از انبیای الهی یافت موجود بود؛ نیز این صندوق به اعجاز الهی بر دوش فرشتگان حمل می‌شد و بدون آنکه کسی این فرشتگان را ببیند، تنها آن را می‌دیدند که از زمین بلند شده و در حال حرکت است.

«وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ اِنَّ آَیَةَ مُلْکِهِ اَنْ یَاْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آَلُ مُوسَی وَآَلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَةُ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛ و پیامبرشان بدیشان گفت: در حقیقت نشانه پادشاهی او این است که آن صندوق که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان و بازمانده‌ای از آنچه خاندان موسی و خاندان‌ هارون بر جای نهاده‌اند (درحالی‌که فرشتگان آن را حمل می‌کنند) به سوی شما خواهد آمد. به تحقیق اگر مؤمن باشید، برای شما در این نشانه‌ای است».

این آیه شریفه از قرآن، تابوت را نشانه‌ای برای مؤمنان می‌داند و می‌گوید که این معجزه و کرامت تنها به دست پادشاهی الهی به دست ایشان خواهد رسید؛ ولی این عالم سنی، این آیه شریفه و امثال آن را کنار گذاشته و به مجرد آن‌که این تابوت مربوط به بنی‌اسرائیل شد، حکم به دجال بودن صاحب آن یعنی مهدی کرد.
مهدی اهل سنت نیز با همین صندوق به جنگ یهود می‌رود: ۱۰۵۰ حدثنا یحیی بن سعید العطار البصری عن سلیمان بن عیسی قال بلغنی انه علی یدی المهدی یظهر تابوت السکینة من بحیرة الطبریة حتی یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس فاذا نظرت الیه الیهود اسلمت الا قلیلا منهم ثم یموت المهدی؛ به دست مهدی تابوت سکینه از دریاچه طبریه بیرون می‌آید پس حمل می‌شود و در جلوی وی در بیت‌المقدس گذارده می‌شود؛ پس وقتی یهود به آن نظر می‌کنند همگی غیر از‌ اندکی اسلام می‌آورند؛ سپس مهدی می‌میرد.

وقال حدثنا نعیم قال حدثنا ابویوسف المقدسی عن صفوان بن عمرو عن عبدالله بن بسر الحمصی عن کعب قال المهدی یبعث بقتال الروم یعطی قوة عشرة یستخرجتابوت السکینة من غار بانطاکیة فیه التوراة التی انزل الله علی موسی والانجیل الذی انزل الله علی عیسی؛ مهدی عده‌ای را به جنگ روم می‌فرستد، و به وی قدرت ده مرد داده شده است؛ تابوت سکینه را از غاری در انطاکیه بیرون می‌آورد که در آن توراتی است که خداوند بر موسی نازل کرد و انجیلی که خداوند بر عیسی نازل فرمود.
این مطلب نیز در کتب خود اهل سنت موجود است، پس ربطی به مهدی شیعه یا سنی ندارد، بلکه مهدی اسلام چنین می‌کند.

۱.۹ - قدرتمند شدن شیعیان هنگام ظهور

هنگام ظهور مهدی شیعه بدن‌های شیعیان وی تغییر می‌کند و قدرتمند‌تر می‌گردد:
سادسا: عندما یخرج مسیح الیهود تتغیر اجسام الیهود فتبلغ قامة الرجل منهم مائتی ذراع وکذلک تطول اعمارهم وعندما یخرجمهدی الرافضة تتغیر اجسام الرافضة فیصیر للرجل منهم قوة اربعین رجلا ویطا الناس بقدمیه وکذلک یمد الله لهم فی اسماعهم وابصارهم.

۶. جاء فی الکافی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) یقول: ان قائمنا اذا قام مد الله (عزّوجلّ) لشیعتنا فی اسماعهم وابصارهم … الخ
وفی بحار الانوار عن علی بن الحسین (علیهما‌السّلام) قال: اذا قام قائمنا اذهب الله (عزّوجلّ) عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوة الرجل منهم قوة اربعین رجلا … الخ

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

اگر بنا باشد که لطف خدا را در قدرت دادن به مومنین به صورت خارق عادت، دجالی شدن ایشان به حساب آوریم باید عرض بنماییم که شما خودتان مشابه این را در مورد عمر بن خطاب نقل کرده‌اید؛ زیرا ماجرای ساریة جبل را در مورد او با آب و تاب نقل نموده و آن را در بیش‌تر کتب تاریخی یا روایی خود آورده‌اید. این قصه آن‌قدر معروف شده است که حتی کتاب‌های لغت نیز آن را نقل کرده‌اند. ما آن را از کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر نقل می‌کنیم:

ذکر سیف عن مشایخه ان ساریة بن زنیم قصد فسا و دار ابجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الاکرادـ عظیمة و دخم المسلمین منهم امر عظیم و جمع کثیر، فرای عمر فی تلک اللیلة فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و انهم فی صحراء و هناک جبل ان اسندوا الیه لم یؤتوا الاّ من وجه واحد. فنادی من الغد الصلاة جامعة، حتی اذا کانت الساعة التی رای انهم اجتمعوا فیها، خرجالی الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و اخبرهم بصفة ما رای، ثم قال: یا ساریة! الجبل الجبل!! ! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها ان یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و فتحوا البلد.
[۴۱] ابن قدامه، عبدالرحمن، الشرح الکبیر، ج۱۰، ص۳۸۷.
[۴۲] مناوی، عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۶۶۴.

ساریة بن زنیم به سمت فسا و دار آبگرد رفت؛ پس لشکریان فارس و کرد در مقابل او جمع شدند و جمعیت زیاد ایشان بر مسلمانان فشار آورد؛ پس عمر در آن شب در خواب، جنگ ایشان و تعدادشان را دید؛ پس از روز بعد (آنچه که در روز بعد اتفاق خواهد افتاد) و این‌که ایشان در بیابان بودند نگران شد؛ و در آنجا کوهی بود که اگر مسلمانان به آن تکیه می‌کردند تنها از یک جهت با دشمن درگیر می‌شدند. فردا عمر همه را به مسجد خواند؛ پس برای مردم سخن گفت و ایشان را به آنچه دیده بود آگاه ساخت؛ سپس گفت‌ ای ساریه! ! کوه! ! سپس رو به ایشان کرد و گفت: خداوند لشگریانی دارد که شاید بعضی ایشان این خبر را به آنها برساند. گفت: پس ایشان (مسلمانان در جنگ) همان را که عمر گفته بود، انجام دادند؛ پس خداوند ایشان را بر دشمنان پیروزی بخشید و شهر را فتح کردند!!!
بنابراین نمی‌توان لطف الهی را در مورد اعطای نیروی خارق عادت به مومنین (حتی به اقرار شما) دجالی شدن ایشان به حساب آورد.

۱.۱۰ - فراوانی نعمت در زمان مهدی

فراوانی نعمت در زمان مهدی مانند مسیح دجال:
سابعا: فی عهد مسیح الیهود تکثر الخیرات عند الیهود فتنبع الجبال لبنا وعسلا وتطرح الارض فطیرا وملابس من الصوف وفی عهد مهدی الرافضة تکثر الخیرات عند الرافضة وینبع من الکوفة نهران من الماء واللبن یشرب منهما الرافضة.

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

اهل سنت نیز اعتقاد دارند که در زمان عیسی مسیح (که سابقا ذکر شد ایشان از یاوران حضرت مهدی است) لطف الهی بر مردم زیاد شده و نعمت‌ها فراوان می‌گردند؛ آیا این مطلب را باید به معنی دجال بودن حضرت عیسی (علیه‌السلام) و یا حضرت مهدی دانست؟
وفی بعض الآثار انه یتزوج ویولد له ویحجلتحقیق التبعیة ثم یموت ویدفن فی روضة النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وصاحبیه رضی الله عنهما والناس فی زمانه فی امن وخصب وروی مسلم انه یقال للارض انبتی ثمرتک فیومئذ تاکل العصابة من الرمانة ویستظلون بقحفها بکسر القاف وهو قشرها الشبیه بقحف الراس ویبارک فی اللبن حتی ان الناقة لتکفی الجماعة الکثیرة من الناس ویقع الامن فی زمنه فی الارض یرعی الاسد مع الابل والنمر مع البقر والذئب مع الغنم ویلعب الصبیان بالحیات ولا یصاب احد منهم.
در بعضی روایات است که عیسی ازدواج می‌کند و فرزند می‌آورد و حج می‌کند تا تبعیت وی از رسول خدا مشخص شود و سپس در روضه در کنار رسول خدا و دو همراه او دفن می‌شود و مردم در زمان او در امن و نعمت خواهند بود. و مسلم روایت کرده است که به زمین گفته می‌شود که گیاهانت را برویان، پس در آن زمان جمعیت بسیاری یک دانه انار می‌خورند (و سیر می‌شوند) و در زیر پوست یک انار سایه می‌گیرند؛ و خداوند در شیر برکت می‌گذارد به حدی که یک شتر کفایت بسیاری از مردم را می‌کند؛ و امنیت در زمین ایجاد می‌شود که شیر چوپان شتر می‌شود و ببر همراه گاو و گرگ همراه گوسفند و کودکان با مارها بازی می‌کنند و کسی از ایشان آسیبی نمی‌بیند.

ایا این مطالب که از کتب اهل سنت نقل شده است مربوط به مسیح دجال است؟ العیاذ بالله. کاش نویسنده نامحترم این نوشته کمی از روایات کتب خودشان آگاهی داشت تا مطالبی را که مربوط به مسیح صدیق و مهدی است به مسیح دجال نسبت نمی‌داد و بالعکس.

۱.۱۱ - لخت بودن هنگام ظهور

مهدی شیعه در هنگام ظهور لخت خواهد بود!!!
۸. و من المضحکات التی یقولها الرافضة عن مهدیهم المزعوم ما رواه الشیخ الطوسی والنعمانی عن الامام الرضی (علیه‌السلام)
(ان من علامات ظهور المهدی انه سیظهر عاریا امام قرص الشمس)
حق الیقین، لمحمد الباقر المجلسی، ص۳۴۷.
و لا ادری هل الشیعه سرقوا ملابسه و هو فی السرداب؟ کل شئ جائز!

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

این مطلب نیز از دروغ‌هایی است که اهل سنت به سبب پاسخ نداشتن در مقابل ادله شیعه مطرح کرده و آن را به صورت گسترده در اینترنت پخش نمودند و اکنون آن را جزو مسلمات می‌دانند و حتی برای آن از کتب شیعه آدرس می‌دهند! ! ! مانند قضیه کسی که به مردم گفت در فلان محل حلوای نذری پخش می‌کنند. وقتی همه رفتند با خود گفت نکند شاید واقعا در آنجا حلوا بدهند و خود نیز به دنبال مردم روان شد!!!
این روایت در هیچ‌یک از کتب شیعه دیده نمی‌شود؛ نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف؛ و کاش این جاعل ِ سنی کمی دقت به خرج داده و برای آدرسی که داده بود شماره جلد را نیز مشخص می‌کرد؛ زیرا کتاب حق الیقین دو جلد دارد و مطالب مربوط به امام زمان در جلد دوم آن ذکر شده است؛ اما این جاعل ِ سنی، با ناشی‌گری تمام آدرس را بدون شماره جلد بیان می‌کند!!!
البته یکی از معجزاتی که در مورد زمان ظهور مطرح شده و شاید از جهت متن کمی شبیه مطلب ادعا شده توسط ایشان باشد مطلب ذیل است که ما آن را نیز با جست‌وجوی فراوان پیدا نمودیم: ان من علامات ظهور الامام المهدی ان الناس: .... یرون بدنا بارزاً نحو عین الشمس ...
[۵۳] کاتب نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۹۴.

از علامات ظهور مهدی آن است که مردم شخصی بزرگ قامت و نمودار را در مقابل خورشید می‌بینند ...
که در روایات از آن به جبرئیل امین تاویل شده و گفته‌اند که وی در مقابل خورشید ظاهر شده و مهدی را با نام و کنیه به مردم معرفی می‌کند. اما این چه ربطی به آنچه ایشان ادعا می‌کنند دارد! ! ! خدا می‌داند.

۱.۱۲ - طرف‌داری شیعه از دجال

در روایات اهل سنت شیعیان را طرف‌داران دجال می‌داند:
احادیث شریفة عن الاعور الدجال:
۱. قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): «ینزل الدجال فی هذه السبخة بمرقناة فیکون اکثر من یخرج الیه النساء حتی ان الرجل لیرجع الی حمیمه والی امه وابنته واخته وعمته فیوثقها رباطا مخافة ان تخرج الیه ثم یسلط الله المسلمین علیه فیقتلونه ویقتلون شیعته حتی ان الیهودی لیختبئ تحت الشجرة او الحجر فیقول الحجر او الشجرة للمسلم هذا یهودی تحتی فاقتله»؛
فلماذا ذکر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) حنیما قال شیعته ولم یقل اتبعاه؟ وهم کانوا یقال لهم الرافضة وفی عهدنا هذا مشهورون بالشیعة وعلیه الصلاة والسلام لاینطق عن الهوی!

۲. قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): «لکل امه مجوس ومجوس هذه الامه الذین یقولون لا قَدَر. من مات منهم فلا تشهدو جنازتهم و من مرض فلا تعودوهم و هم شیعة الدجال وحق علی الله ان یلحقهم بالدجال.»

اذن فالشیعة هم مجوس هذه الامة و ارضهم فی فارس (ایران حالیاً). والخمینی ینکر القدر فیقول: یجب علی کل مسلم وان کان مخالفا للحق علی الاصح ولا یجوز علی الکافر باقسامه حتی المرتد ومن حکم بکفره ممن انتحل الاسلام کالنواصب والخوارج.

۳.و قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): «ان الدجال یخرج بارض یقال لها خراسان یتبعه اقوام کان وجوهم المجان المطرقه.»

۴. و قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): «یتبع الدجال من یهود اصبهان سبعون الفاً علیهم الطیالسة». فمن الذی اتی به من ارض الشیعة وما دخل الیهود فی اصبهان وهی ارض للشیعة هل هی صدفة‌ام ماذا؟

۱.۳.۱ - پاسخ به شبهه

آیا شیعه دجال یعنی همان شیعه مصطلح؟ چون در روایت اول لفظ شیعه دجال آمده پس مقصود شیعه است!!!

این دیگر استدلالی است بسیار قوی!!! لابد در قرآن هم که آمده است: «وَانَّ مِن شِیعَتِهِ لَابرَاهِیم؛ و به‌درستی‌که از شیعیان (طرف‌داران) او (نوح نبی (علیه‌السلام)) ابراهیم (نبی) است».

مقصود همین شیعه فعلی است؟ زیرا خدا نفرموده از اتباع نوح، ابراهیم است، بلکه فرموده از شیعه نوح ابراهیم است!!! پس حضرت ابراهیم شیعه بوده است. شیعه در لغت به معنی طرف‌دار است. اگر طرف‌داران خوبان باشند از خوبان‌اند و طرف‌داران بدان، از بدان؛ و این ربطی به لفظ شیعه ندارد. آیا کسانی که قدر را قبول ندارند مجوسی و طرف‌دار دجال‌اند؟

اما روایت دوم که از سنن ابی داود نقل کرده‌اند خوب است که دانسته شود سیوطی در کتابش اللآلیء المصنوعة که مربوط به روایات جعلی است این روایت را ذکر کرده است و می‌گوید نسایی این مضمون را جعلی می‌داند:
الدارقطنی حدثنا محمد بن اسماعیل الفارسی حدثنا الولید بن عبد الملک بن یحیی بن عبدالله بن بکیر حدثنا ابی حدثنا الحسن بن عبدالله بن عون الثقفی عن رجاء بن الحارث عن مجاهد عن ابی هریرة مرفوعا یکونون قدریة ثم یکونون زنادقة ثم یکونون مجوسا وان لکل امة مجوسا وان مجوس امتی المکذبة بالقدر فان مرضوا فلا تعودوهم وان ماتوا فلا تتبعوا لهم جنازة لا یصح جعفر بن الحارث لیس بشیء وغسان مجهول وفی الاسناد الاخیر مجاهیل قال النسائی هذا الحدیث باطل کذب؛ دارقطنی روایت کرده است که ... ابوهریره گفته است: عده‌ای قدریه شده و سپس و کافر خواهند شد و سپس مجوس می‌گردند و به‌درستی‌که برای هر امتی مجوسی است و مجوس این امت کسانی هستند که قدر را دروغ می‌پندارند؛ پس اگر مریض شدند به عیادت ایشان نروید و اگر مردند به دنبال جنازه‌شان؛ این روایت درست نیست؛ ... نسایی گفته است این روایت باطل و دروغ است ... همچنین ابن جوزی در العلل المتناهیة این روایت را جعلی می‌داند:

عن نافع عن ابن عمر عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انه قال القدریة مجوس هذه الامة فان مرضوا فلا تعودوهم وان ماتوا فلا تشهدوهم قال المؤلف وهذا حدیث لا یصح؛ از نافع از ابن عمر از رسول خدا روایت شده است که فرمودند: قدریه (منکرین قدر) مجوس این امت هستند؛ پس اگر مریض شدند به عیادت ایشان نروید و اگر مردند در تشییع ایشان نروید.
مولف می‌گوید و این روایت صحیح نیست.

بنابراین این مؤلف سنی برای اثبات مطلب خود به روایتی استشهاد کرده است که بزرگان اهل سنت آن را جعلی و دروغ می‌دانند؛ کاش به جای تهمت زدن به شیعه کمی کتب خود را مطالعه می‌کردند!!!

۱.۱۲.۲ - اتهام به امام خمینی

اتهام به امام خمینی: خمینی منکر قــَـدَر است!!! در مورد اتهام انکار قدر توسط امام خمینی نیز باید گفت: که این شخص با آوردن جمله‌ای از کتاب تحریر که به بحث قدر مربوط نمی‌شود و حتی در آن کلمه قدر نیز نیامده است می‌خواهد بگوید که امام خمینی منکر قدر بوده‌اند و چون روایت بالا می‌گفت کسی که منکر قدر باشد مجوس است پس خمینی از همان مجوس و طرف‌داران دجال است!!!

خوب بود این شخص برای گمراه کردن مردم، عبارتی دیگر را ذکر می‌کرد که شاید در آن بحث قدر مطرح شده باشد. نه‌ این عبارت که به بحث قدر مربوط نمی‌شود؛ ترجمه عبارت امام هم مشخص است:
نماز میت واجب است بر هر مسلمانی حتی اگر مخالف باشد (سنی باشد) و جایز نیست بر کفار (همه اقسام ایشان) حتی مرتد و کسی که در حکم مرتد است از کسانی که خود را به اسلام زده‌اند (ادعای اسلام دارند) مانند نواصب و خوارج.

این جملات چگونه قدر را اثبات می‌کند خدا می‌داند!!!. البته این‌که شیعیان معتقد به قدر هستند یکی از مسلمات است و در تمام کتب عقیدتی شیعه بابی را در مورد اعتقاد به قدر می‌توان یافت.

۱.۱۲.۳ - علائم ظاهری طرف‌داران دجال

آیا علائم ظاهری طرف‌داران دجال با شیعه یکسان است؟
واضح است که اتباع دجال را عده‌ای از اهل خراسان (که شامل مناطق بسیاری از پاکستان و افغانستان می‌شود) ذکر کرده است و علائم ظاهری ایشان که ذکر کرده‌اند بیش‌تر به اهل همان منطقه که بیش‌تر سنی و حنفی‌اند، می‌خورد. و اگر بنا باشد مانند ایشان استدلال کنیم، باید اتباع دجال را احناف بدانیم؛ یا اهل سنت؛ اما ما این طریق استدلال را قبول نداشته و بی‌جهت کسی را متهم نمی‌نماییم.

چرا به جای قم در روایت اصفهان ذکر شده است؟
اما در مورد روایت آخر: در آن تصریح شده از یهود اصبهان و همگان در ایران می‌دانند که شهر اصفهان مرکز یهود در ایران است و ربطی به شیعه ندارد. اگر این روایت می‌خواست مرکز شیعه را معرفی کند، باید می‌گفت از قم، نه از اصفهان؛ نکته دیگر این‌که بسیاری از سردمداران فلسطین اشغالی از همین اصفهان هستند که در زمان شاه از ایران رفته و در آنجا ساکن شدند. جالب‌تر این است که در روایت آمده ایشان لباس‌های خاص یهود را می‌پوشند اما کسی ندیده است که شیعه لباس یهود را بپوشد. حتی یهودیان ساکن در ایران هم کمتر چنین لباسی می‌پوشند.
لذا بهتر است به جای استدلال‌های واهی، و تهمت زدن به شیعه، خود را آماده ظهور مهدی نماییم و اخلاق اسلامی را در بین خود پیاده کنیم.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول فی الکافی، ج۲، ص۳۲۴۳۲۵.    
۲. کاتب نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۲۶۲.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۲۱، ص۱۷۱۱۷۲.    
۴. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۷، ص۱۵۴.    
۵. ابی السعود، محمد بن محمد، تفسیر ابی السعود، ج۷، ص۲۲۰.    
۶. ص/سوره۳۸، آیه۲۰.    
۷. قشیری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۷۴۲، کتاب الزکاة باب ذکر الخوارج و صفاتهم، چاپ دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۸. نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۷، ص۱۶۳، چاپ دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۹. ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۷.    
۱۰. ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۱۴۲.    
۱۱. هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۷۵.    
۱۲. ابن هائم، احمد بن محمد، التبیان فی تفسیر غریب القرآن، ج۱، ص۷۰.    
۱۳. ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۱، ص۳۲۵.    
۱۴. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، ج۲، ص۳۸۶.    
۱۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۱.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۱۱۴.    
۱۷. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۶۱.    
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۱۵۹.    
۱۹. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۰. ابن قیم، محمد بن ابوبکر، اغاثة اللهفان، ج۲، ص۳۳۸.    
۲۱. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص۳۶۰.    
۲۲. النفراوی الأزهری، أحمد بن غنیم، الفواکه، ج۱، ص۷۰.    
۲۳. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص۳۶۰.    
۲۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۶، ص۴۹۳.    
۲۵. ابن ابی‌شیبة، عبدالله بن محمد، مصنف، ج۷، ص۵۱۳.    
۲۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۴، ص۳۳۸.    
۲۷. سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۵، ص۳۷۰.    
۲۸. النفراوی الأزهری، أحمد بن غنیم، الفواکه، ج۱، ص۷۰.    
۲۹. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۸۳.    
۳۰. کاتب نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۲۳۵، باب۱۳.    
۳۱. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۸۳.    
۳۲. ابن قیم، محمد بن ابو بکر، اغاثة اللهفان، ج۲، ص۳۳۸.    
۳۳. شیخ صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدین وتمام النعمة، ص۶۵۵۶۵۶، الباب السابع و الخمسون.    
۳۴. کاتب نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۲۷۷۲۷۸، باب ۱۴، ما جاء فی العلامات.    
۳۵. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص۳۶۰.    
۳۶. بقره/سوره۲، آیه۲۴۸.    
۳۷. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص۳۶۰.    
۳۸. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۵۱۸۵۱۹.    
۳۹. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۱۷۳.    
۴۰. ابن قدامه، عبدالله، قصه جنگ فسا، المغنی، ج۹، ص۳۱۸.    
۴۱. ابن قدامه، عبدالرحمن، الشرح الکبیر، ج۱۰، ص۳۸۷.
۴۲. مناوی، عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۶۶۴.
۴۳. فخرالدین رازی، محمد بن عمر، تفسیر الرازی، ج۲۱، ص۸۷.    
۴۴. ابن تیمیة، أحمد بن عبدالحلیم، دقائق التفسیر، ج۲، ص۱۴۰.    
۴۵. ابن الاثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۲، ص۲۴۴.    
۴۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن‌ علی‌، الاصابة، ج۳، ص۵ ۶.    
۴۷. احمد بن اسحاق، یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۶.    
۴۸. ابن الاثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۲ ۴۳.    
۴۹. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۸۴.    
۵۰. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۱۰.    
۵۱. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۱۶، ص۳۲۷.    
۵۲. النفراوی الأزهری، أحمد بن غنیم، الفواکه، ج۱، ص۷۰.    
۵۳. کاتب نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۹۴.
۵۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۲۶۸.    
۵۵. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۹، ص۲۵۵، ح۵۳۵۳.    
۵۶. سجستانی، ابی‌داوود، سنن ابی‌داوود، ج۴، ص۲۲۲، حدیث رقم ۴۶۹۲.    
۵۷. امام خمینی، سیدروح‌الله، تحریر الوسیله ج۱، ص۷۹.    
۵۸. ابن‌ماجه، محمد بن‌ یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۵۳، ح۴۰۷۲.    
۵۹. قشیری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۶۶.    
۶۰. صافات/سوره۳۷، آیه۸۳.    
۶۱. سیوطی، جلال‌الدین، اللآلیء المصنوعة، ج۱، ص۲۳۶.    
۶۲. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، العلل المتناهیة، ج۱، ص۱۴۴، ش۲۲۵.    



مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، برگرفته از مقاله «آیا مهدی شیعه همان دجال است؟».    







جعبه ابزار