• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سخن یعقوب به فرزندان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: سخن، حضرت یعقوب علیه‌السلام، فرزندان یعقوب، تقدیر الهی، اسباب عادی، جبر، اختیار، توکل، دعا.

پرسش: حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ به فرزندانشان فرمودند که از یک دروازه وارد مصر نشوید، اما با این وجود در خواست خدا تغییری نیست، آیا این نشانی از جبرگرایی نیست؟

پاسخ:بنا بر آیات قرآن، حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ به فرزندانش دستور داد که از یک دروازه وارد شهر نشوند. مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهره‌مند بودند و قیافه‌هایشان جلب توجه می‌کرد، و پدر آنها نگران بود که جمعیت یازده نفری آنها که مشخص بود با یک‌دیگر نسبتی دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمی‌خواست از این راه، چشم زخمی به آنها برسد.
حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ در ادامه می‌گوید: «و البته من نمی‌توانم هیچ حادثه‌ای را که از سوی خدا برای شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست». این گفتار به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا در این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد که منافی با اختیار انسان نیست.



زمانی که حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ فرزندان خود را برای دومین بار به مصر می‌فرستاد، به آنان توصیه کرد:‌ «یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ...»؛ «و گفت: ای پسرانم! (در این سفر) از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متعدد وارد شوید...».


در این‌که چرا یعقوب دستور داد فرزندانش از یک دروازه وارد شهر نشوند، مفسران دلایلی ذکر کرده‌اند:

۲.۱ - أ. زیبایی فرزندان

مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهره‌مند بودند ـ آنها اگر چه یوسف نبودند ولی برادر یوسف بودند ـ قیافه‌هایشان جلب توجه می‌کرد، و پدرشان نگران بود که جمعیت یازده نفری آنها که مشخص بود نسبتی با یک‌دیگر دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمی‌خواست از این راه چشم زخمی به آنها برسد.
[۴] طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۰۰، دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.


۲.۲ - ب. برانگیخته شدن حسد حسودان

توجیه دیگر آن‌که وارد شدن دسته‌جمعی آنها به یک دروازه و حرکت گروهی آنان، شاید حسد حسودان را برانگیزد، و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت بدگویی کنند، و آنها را به‌عنوان یک جمعیت بیگانه که قصد خراب‌کاری دارند، مورد سوء ظن قرار دهند؛ لذا پدر به آنها دستور داد از دروازه‌های مختلف وارد شهر شوند تا جلب توجه نکنند.
دلایل دیگری نیز برای این دستور ذکر شده است که در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست.
[۸] مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج ۴، ص ۳۳۷، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.



حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ در ادامه گفتار خود بیان می‌کند: «... وَ ما أُغْنی‌ عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»؛ «و البته من (با این تدبیر) نمی‌توانم هیچ حادثه‌ای را که از سوی خدا برای شما رقم خورده، از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست، (تنها) بر او توکل کرده‌ام، و (همه‌) توکل‌کنندگان باید به خدا توکل کنند».

۳.۱ - مراد از تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»

تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» از جمله گفتارهایی است که در تاریخ اسلام بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. خوارج مهم‌ترین گروهی بودند که از این شعار با تفسیر خاص خود استفاده کردند که البته ارتباطی به بحث جبر و اختیار ندارد.

نکته اصلی در این بخش آیه، آن است که گفتار یعقوب ـ علیه‌السلام ـ به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد.
[۱۲] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمدجواد، ج ۵، ص ۳۸۱، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.



در آیه بیان می‌شود که اگر خداوند بخواهد امری را بر شما انجام دهد، ‌من پیامبر نیز نمی‌توانم جلوی آن‌ را بگیرم. آری اگر قضای حتمی الهی بر ما وارد شود، هیچ چیز و هیچ کسی را یارای مقاومت و مخالفت در مقابل آن نیست. حال چه فرزندان یعقوب با هم وارد شهر شوند و چه جداگانه و از درهای مختلف!
اما این به معنای جبر نیست، زیرا با توکل، توسل و دعا می‌توان بسیاری از تقدیرات غیر حتمی را تغییر داد و به همین جهت یعقوب پیامبر در ادامه، توکل خود بر خدا را اعلام کرده و دیگران را نیز به این امر توصیه می‌کند.
[۱۳] در مورد تنافی داشتن قضا و قدر با اختیار انسان، گفتارهای بسیاری وجود دارد.



علاوه بر این باید توجه داشت که انسان مأمور به انجام اسباب عادی و طبیعی است. هم‌چنین باید معتقد باشد که چیزی به او نمی‌رسد، مگر این‌که خداوند آن‌ را قصد کرده باشد؛‌ انسان باید از خوردن مواد سمی و غذاهای مهلک بپرهیزد و تلاش در کسب غذاهای پاک و سالم نماید؛ اما این تلاش خارج از قضا و قدر الهی نیست؛ لذا نباید از توکل و دعا غافل شد.

یعقوب ـ علیه‌السلام ـ در ابتدا با توجه به اسباب عادی می‌گوید که فرزندان از یک دروازه وارد نشوند، درعین‌حال می‌داند که هر آن‌چه خدا بخواهد، واقع می‌شود و تنها بر او توکل می‌کند.


البته همیشه این‌گونه نیست که امور براساس اسباب عادی که انسان انجام داده پیش برود و برخی امور که برای انسان مقدر شده، واقع می‌شود و طبیعی است که انسان در آن نقشی ندارد؛ لذا خداوند در آیه بعد بر همین مطلب تأکید کرده و می‌گوید:

«وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی‌ عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ حاجَةً فی‌ نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛ «هنگامی که فرزندان یعقوب از آن‌جا که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمی‌توانست هیچ حادثه‌ای را که از سوی خدا رقم خورده بود از آنان برطرف کند، جز خواسته‌ای که در دل یعقوب بود (که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند) که خدا آن‌ را به انجام رساند، یعقوب به سبب آن‌که تعلیمش داده بودیم، از دانشی (ویژه‌) برخوردار بود؛ ولی بیش‌تر مردم (که فقط چشمی ظاهربین دارند، این حقایق را) نمی‌دانند».

۶.۱ - توضیح

با این‌که یعقوب مقدمات عادی را انجام داد، اما تقدیر الهی بر آنها وارد شد و بنیامین به‌عنوان سارق بازداشت شد، درحالی‌که گناهی نکرده بود و این‌گونه مصیبت‌های یعقوب بیش‌تر گشت و وارد شدن فرزندان از درهای مختلف تنها برای دل‌گرمی و آرامش بخشیدن از طرف یعقوب گفته شد.
البته خداوند در ادامه می‌گوید: «یعقوب به سبب آن‌که تعلیمش داده بودیم از دانشی برخوردار بود؛ ولی بیش‌تر مردم نمی‌دانند». یعقوب به این نکته علم داشت که در عین این‌که انسان باید اسباب عادی را انجام دهد باید تقدیر الهی را نیز در نظر بگیرد و بر او توکل کند و این امری است که عموم ما انسان‌ها از آن غافل بوده و تنها بر انجام اسباب عادی بسنده می‌کنیم که رویکرد اشتباهی است.




۱. یوسف (۱۲)، آیه ۶۷.    
۲. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج ۳، ص ۳۲، الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.    
۳. شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ص ۲۴۶، دارالبلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.    
۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۰۰، دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۵. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۲۳۷، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۳۰، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۲۱۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۸. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج ۴، ص ۳۳۷، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
۹. یوسف (۱۲)، آیه ۶۷.    
۱۰. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج ۳، ص ۳۲، الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمدجواد، ج ۵، ص ۴۲۷.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمدجواد، ج ۵، ص ۳۸۱، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
۱۳. در مورد تنافی داشتن قضا و قدر با اختیار انسان، گفتارهای بسیاری وجود دارد.
۱۴. یوسف (۱۲)، آیه ۶۸.    



پایگاه اسلام کوئست.    



جعبه ابزار