روایات اهل بیت و تحریف قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تحریف قرآن، محدث نوری.
پرسش: به این دلیل
محدث نوری برای
تحریف قرآن چه جوابی دارید؟ ایشان از روایات اهل بیت (علیهالسّلام) به عنوان دلیلی دیگر بر راهیافت
تحریف در قرآن یاد کرده و مجموع این روایات را به دو دسته عام و خاص تقسیم کرده است. مقصود او از روایات عام آنهاست که به طور غیر صریح به مدّعا ناظرند و در برابر، منظور او از روایات خاص، آنهاست که به طور صریح و روشن بر تحریف قرآن دلالت دارند.
باید دانست عموم روایات مورد استناد محدّث نوری، از جهت سندی یا دلالی و یا از هر دو جهت، مخدوشاند. اشکال سندی آنها عدم اعتبار شماری از منابع مورد استناد و ضعف یا جعل شماری از روایات مورد استناد است. اشکال دلالی نیز، عدم دلالت روایات بر ادعای تحریف است که به بررسی آنها میپردازیم. و اینک توضیح این سخن:
محدّث نوری در کتاب خویش حجم نسبتاً وسیعی از روایات را برای تقویت و تأیید شبهه تحریف، ارائه نمود؛ لیکن بسا یک روایت به گونههای متعدّدی نقل شده است: گاه به صورت
مسند و گاه
مرسل، از یک یا چند مصدر، با عباراتی همگون یا نقل به معنا، با تقطیع یا بدون آن، و با تکرار در مناسبتها و بابهای متعدّد.
وانگهی عمده این روایات، از مصادر نامعتبر و فاقد طریق مورد اعتماد، نقل شدهاند یا دارای ضعف سندی هستند و رجالیان، راویان و مؤلّفان آن کتابها را ضعیف،
غالی،
متهم و
مجهول شمردهاند،
مانند
احمد بن محمد سیاری،
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی،
حسین بن حمدان خصیبی(حضینی)،
محمد بن علی ابو سُمَینه کوفی،
محمد بن سلیمان دیلمی و
حسن بن علی بن ابی حمزه. تنها شماری اندک از این روایات، به لحاظ سند، معتبرند که آنها نیز یا مشکل دلالی دارند و یا قابل
تأویل هستند.
و در آنها نیز (چنانکه خواهیم گفت) معنای تحریف لفظی قصد نشده و مراد از تحریف، تحریف معنوی و نقصان در تفسیر و بیان آیات قرآن و
اختلاف قرائات است که ارتباطی با تحریف لفظی ندارد.
در صورتی هم که نتوان تأویلی درست برای آنها یافت، ناگزیر به دلیل تعارض با ادلّه سلامت قرآن از تحریف، ساقط میشوند.
بررسی متنی روایات مورد ادعای محدّث نوری نشان میدهد که این روایات نمیتوانند به صراحت، مدعای او مبنی بر راهیافت تحریف در قرآن را ثابت کنند. با دستهبندی این روایات، بهتر میتوان به ضعف دلالی آنها پیبرد:
شماری از روایات مورد استناد محدّث نوری،
روایاتیاند که به عنوان تفسیر آیات، به فزونیهایی در لابه لای آیات ناظرند؛ نظیر روایتِ:
«(یَاَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) الی مُحَمَّدٍ وَ اَهلِ بَیتِهِ (ارْجِعِی اِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً) بِالَولاَیةِ (مَّرْضِیَّةً) بِالثَّوابِ (فَادْخُلِی فِی عِبَدِی) یَعنی مُحَمَّداً وَ اَهلِ بَیتِهِ (وَ ادْخُلِی جَنَّتِی)؛
ای نفس آرام گرفته (به محمد و خاندانش) به سوی پروردگارت برگرد، خشنود (به
ولایت) و مورد
خشنودی خداوند (به ثواب) و داخل در بندگان من شو (یعنی محمد و خاندانش) و وارد
بهشت من شو.»
چنانکه پیداست فقراتی که در لابه لای آیات آمده به تفسیر یا تطبیق آیات ناظرند و مقصود آن نیست که این فقرات جزو
قرآن نازل شده بوده و آنگاه از آن حذف شدهاند؛ چنانکه کلمه «یعنی» در پایان نقل مختصر شده این روایت در
تفسیر القمی، گواه مدّعاست؛ «و ادخُلی جنّتی، یعنی الحسین بن علی (علیهالسلام).»
درست مانند روایتی که در آن توصیه شده که پس از قرائت
سوره توحید «کَذلِکَ اللَّهُ رَبّی» بگویید.
پیداست که این روایت ناظر به
آداب تلاوت قرآن است.
در شماری از روایات،
قرائاتی به
ائمه نسبت داده شده که با
قرائت متواتر و متداول میان مسلمانان مخالف است؛ نظیر روایت «یحَکُمُ بِهِ ذو عَدلٍ مِنکُم» که فقره (ذَوا عدلٍ) در قرائت متعارف
آیه ۹۵
مائده را «ذو عدل» دانسته است که بر اساس این قرائت، برای اثبات مطلب، گواهی یک عادل کافی است.
این قرائات چنانکه شماری از صاحب نظران نیز اذعان کردهاند به دلیل ضعف سند و دلالت، فاقد حجیتاند
و نمیتوان به آنها عمل کرد.
برخی قرآن پژوهان بیان کردهاند که صحّت
حدیث غدیر با همه روایاتی که قائل به تحریف و حذف نام
امام علی (علیهالسّلام) از قرآناند، معارض است؛ زیرا اگر نام و
امامت علی (علیهالسّلام) در قرآن آمده بود، نیازی نبود تا
پیامبر آن اجتماع عظیم را با آن ویژگیها فراهم آورد و خلافت علی (علیهالسّلام) را اعلام کند. شایان یادآوری است که واقعه غدیر در
حجّةالوداع رخ داد؛ زمانی که تقریباً همه قرآن نازل شده بود و خداوند تأکیدی فراوان و شدیدالحن داشت تا پیامبر موضوع خلافت خود را اعلان کند و وعده داد که او را از گزند مردمان نگاه میدارد؛
همچنین بنا بر روایتی صحیح،
امام صادق (علیهالسّلام) موضوع ذکر نشدن نام اهل بیت را در قرآن به
نماز تشبیه کرده که موضوع
نماز در قرآن آمده است، ولی کیفیت و کمّیت آن را پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) بیان کرده است.
این روایت نیز با روایات دال بر تحریف معارض است.
در برخی از روایات، لفظ تحریف آمده و مقصود از آن تحریف معنوی و
تفسیر به رأی است، نه تحریف لفظی؛
نظیر روایت امام صادق (علیهالسّلام) که فرمود:
«اَللَّهُمَّ العَنِ الّذینَ کَذَّبوا رُسُلَکَ وَ هَدَموا کَعبَتَکَ وَ حَرَّفوا کِتابَکَ؛
خداوندا، کسانی که پیامبرانت را تکذیب، کعبهات را ویران و کتابت را تحریف کردهاند،
لعنت کن.»
پیداست که مقصود از تحریف در این روایت، تحریف معنوی است، نه تحریف لفظی؛ زیرا اگر مقصود، تحریف لفظی و ظاهری بود، میبایست مقصود از
تکذیب پیامبران، یا ویران کردن کعبه، تکذیب و ویران کردن ظاهری کعبه باشد، در حالی که تکذیب در امّت اسلامی جز به معنای معنوی آن تحقق نیافته، و کسی کعبه را ویران نکرده است؛ بلکه آن را از معنا و هوّیت واقعیاش عاری ساختهاند، چنانکه در روایات دیگر بدان تصریح شده است. گواه مدعا، روایتی دیگر از
امام باقر (علیهالسّلام) خطاب به
سعد الخیر است که در آن آمده است:
«وَ کانَ مِن نَبذِهِمُ الکِتابَ اَن اَقاموا حُرُوفَه وَ حرَّفوا حُدودَهُ؛
آنان حروف و الفاظ قرآن را پاس داشتند، اما حدود آن را تحریف کردند.»
بررسی روایات نشان میدهد هیچ یک از آنها به طور صریح بر رهیافت تحریف در قرآن دلالت ندارند.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «روایات اهل بیت و تحریف قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۱۵.