راههای تحصیل شرایط معرفت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: معرفت،
تحصیل معرفت، وحی، امام.
پرسش: راههای تحصیل شرایط معرفت چیست؟
پاسخ: چراغ اول و دوم، یعنی
وحی و
امام، مقدمه چراغ سوم، یعنی نور بصیرتاند. به عبارت دیگر،
فلسفه وحی و
امامت، دادن بینش به
انسان است. بنابراین، برای تبیین چگونگی احراز شرایط شناخت باید مشخص شود که انسان چگونه میتواند ازچراغ وحی و امام
نور بگیرد و چراغ بصیرت را در وجود خود روشن نماید؟ و همچنین وحی و امام چه رهنمودی برای روشن شدن این چراغ در کانون جان انسان دارند؟ و بالاخره چراغ بصیرت با چه شرایطی روشن میشود و در چه شرایطی روشن میماند؟ این شرایط عبارتاند از: اجتناب از موانع شناخت،
تقوا،
زهد،
عمل،
جهاد و
اخلاص.
نخستین شرط روشن شدن چراغ بصیرت در جان انسان، کنار رفتن موانع شناخت از جلو دیده عقل است.
اموری که در بخش سوم تحت عنوان «موانع شناخت» مطرح شد علاوه بر این که حجاب دیده عقل است، مانع پیدایش و درخشش نور بصیرت نیز هست و با این نور قابل جمع نمیباشد. لذا قرآن کریم علاوه بر این که این امور را حجاب و موجب اضلال و گمراهی میداند،
آنها را جداگانه موانع افاضه انوار هدایت الهی نیز معرفی میکند و با صراحت اعلام مینماید که افراد
ظالم،
کافر،
فاسق،
مسرف،
کاذب و
کذاب نمیتوانند از راهنماییهای خداوند بهرهمند شوند. از جمله در
سوره قصص میفرماید:
«اِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّــلِمِینَ؛
همانا خداوند ستمگران را
هدایت نمیکند.»
یعنی نور هدایت الهی، نور وحی، نور امام و نور بصیرت به دل و جان و عقل افرادی که ستمگری خوی و عادت و ملکه آنان شده است، افاضه نمیشود. چراغ هدایت الهی، تنها در کانون جان افرادی امکان روشن شدن دارد که اهل ظلم نباشند. نور با ظلمت قابل جمع نیست. هدایت الهی نور است و ظلم، ظلمت و امکان ندارد که روشنایی و تاریکی در یکجا جمع شوند.
همچنین در
سوره مائده میفرماید:
«اِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکـفِرِینَ؛
همانا خداوند، پنهان کنندگان حقیقت را رهنمون نمیگردد.»
کسانی که از روی
تعصب و لجاج، حقیقت را پنهان و
کتمان میکنند و
کفر عادت و ملکه آنان شده است نیز از راهنماییهای خداوند بیبهرهاند.
و در
سوره منافقون میفرماید:
«اِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَـسِقِینَ؛
همانا خداوند، آنان را که از مرز خویش تجاوز کردهاند، هدایت نمیکند.»
و در
سوره غافر میفرماید:
«اِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کذَّابٌ؛
همانا خداوند، اسرافکار بسیار دروغگو را رهنمون نمیشود.»
و در
سوره زمر میفرماید:
«اِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ کـذِبٌ کفَّارٌ؛
همانا
خداوند، کسی را که دروغگوست و عادت به پنهان کرن حقیقت دارد هدایت نمیکند.»
همانطور که ملاحظه میشود، در این آیات، شرط استضائه از چراغ وحی و
امام و روشن شدن چراغ
بصیرت در جان، این است که انسان اهل ظلم، کفر،
اسراف و فسق نباشد. بنابراین، نخستین شرط شناخت از نظر
قرآن، اجتناب از این امور است.
دومین شرط از شرایط روشنایی چراغ بصیرت در دل، تقواست.
پس از این که با راهنمایی وحی و امام طوفان هوس و غبارهای ظلم، کفر، اسراف و فسق مهار شد، چراغ بصیرت به تدریج در کانون جان انسان روشن میشود و دیده عقل بینا میگردد و قادر به تشخیص حقایق عقلی میشود. ولی از آنجا که انسان موجودی دو قطبی و مرکب از
عقل و
شهوت است، زمینه خیزش طوفان
هوس همیشه در وجود او وجود دارد و هر لحظه بیم آن میرود که این طوفان درگیرد و چراغ بصیرت خاموش گردد.
روشن شدن چراغ، یک مسئله و روشن ماندن آن مسئلهای دیگر است. برای این که روشنایی چراغ بصیرت تداوم پیدا کند، باید سدّی محکم جلوِ طوفان هوس کشیده شود. سد نیرومندی که میتواند طغیان هوس را در انسان مهار کند، سدّ تقواست.
تقوا از ریشه «وقایة» به معنای تحفظ و پرواست و در اثر اجتناب مستمر از
موانع شناخت، به تدریج برای انسان حاصل میشود.
وقتی که انسان در برابر هوسهای خود مقاومت میکند، تکرار این مقاومت، تدریجا خودداری در برابر هوس را عادت و ملکه انسان میسازد. بنابراین، تقوا عبارت است از عادت کردن به مقاومت در مقابل هوسها.
هوسها عبارتاند از: ظلم، کفر، اسراف و
فسق. وقتی که انسان در برابر این هوسها مقاومت کند، به تدریج بهگونهای میشود که از این امور متنفر میگردد و به
عدالت و درستی و
حقیقتخواهی و
حقگویی عادت میکند. این عادت «تقوا» نامیده میشود.
عادت به اجتناب از موانع شناخت، همچون سدی توانمند و دژی استوار، جلو طوفان هوس را میگیرد و از خاموش شدن چراغ بصیرت که با رفع موانع شناخت کانون جان را روشن کرده است، پیشگیری مینماید. بنابراین، تقوا تداوم شناخت حقایق عقلی را در انسان تضمین میکند.
از دیدگاه
قرآن کریم تقوا دو نقش اساسی در حقایق دارد: یکی اینکه موجب پیدایش نیروی تشخیص
حق و
باطل در
انسان است و دیگر این که شرط هدایت الهی است. در مورد نقش اوّل در
سوره انفال آمده است:
«یـاَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یجْعَل لَّکمْ فُرْقَانًا؛
ای مردم با ایمان! اگر تقوا پیشه کنید،
خداوند برای شما «
فرقان» قرار میدهد.»
«فرقان» چیست؟ فرقان عبارت از نیروی تشخیص حق از باطل است. فرقان نورو نورانیت و بینش و روشن بینی ویژهای است که انسان متقی به آن دست مییابد.
آیه دوم
سوره بقره بیانگر نقش دیگر تقواست:
«ذَلِک الْـکتَـبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ؛
این کتاب که شکی در آن نیست، هدایتی برای مردم باتقواست.»
یعنی شرط هدایت الهی تقواست. ممکن است این سؤال مطرح شود که انسان در نتیجه هدایت خداوند، به تقوا میرسد؛ اما چرا در این آیه هدایت الهی مشروط به تقوا شده است؟ علاوه بر این مردم با تقوا را هدایت کردن هنر نیست، که آنان، خود هدایت شدهاند؛ قرآن باید مردم بیتقوا را هدایت کند که با راهنماییهای قرآن به تقوا برسند.
پاسخ این است که هدایتی که زمینه ساز تقواست، با هدایتی که نتیجه تقواست و تقوا شرط آن است فرق میکند.
هدایت اول، راهنمایی برای رفع موانع شناخت است و هدایت دوم، راهنمایی برای شناخت حقایق هستی و راه تکامل و وصول به هدف آفرینش.
در مورد اول، راهنمایی وحی تاکیدی است بر راهنمایی عقل که با وجود مانع شناختِ حقایق، امکانپذیر نیست و برای دیدار دیده عقل، کنار رفتن حجاب هوس ضروری است. با کنار رفتن این حجاب با
اراده و انتخاب انسان، و تداوم این اراده به وسیله تقوا، زمینه بهرهگیری از هدایت الهی به معنای دوم فراهم میشود و هر چه سد تقوا محکمتر باشد، چراغ پر فروغ هدایتالهی در دل فروزانتر میگردد و با طی درجات تقوا، انسان به بالاترین مراتب شناخت نایل میآید.
زهد، در لغت، به معنای بیمیلی و بیرغبتی، بهطور مطلق است. یعنی در
زبان عربی، به هر بیمیلی، زهد گفته میشود. ولی در اصطلاح احادیث اسلامی، زهد به نوع خاصی از بیمیلی اطلاق میشود و آن، بیمیلی به اموری است که راه رشد و تکامل را بر انسان مسدود میکند و مانع شناخت حقایق میگردد، مانند بیمیلی به
ظلم.
براساس این تعریف،
تقوا و زهد از یک ریشهاند. انسان در اوج تقوا به مرتبه زهد میرسد، یعنی تا وقتی میل به کارهای ناشایسته در او هست و با قدرت تقوا از آن کارها اجتناب میکند، متقی است، ولی زاهد نیست. با تداوم تقوا، انسان تدریجا بهجایی میرسد که میل بهکارهای ناشایسته در او میمیرد.
امام علی (علیهالسّلام) در توصیف انسان کامل میفرماید: «مِیتَةٌ شَهوَتُهُ
یعنی هوس در او مرده است.» باری، انسان در اوج تقوا به مرتبه زهد میرسد. بنابراین، زهد بالاتر از تقوا است.
در تقوا میل به انحراف هست، ولی انحراف نیست، اما در زهد نه میل به انحراف هست و نه انحراف. تقوا موجب روشنایی چراغ عقل و نیز قلب است و زهد روشنایی این چراغ را تقویت میکند و تداوم نور بصیرت را تضمین مینماید. در احادیث اسلامی
زهد در کنار تقوا و بهعنوان یکی از شرایط روشنایی چراغ بصیرت در کانون جان و پیدایش علم بدون تعلم در انسان مطرح شده است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در حدیثی میفرماید:
«مَن یرغَبُ فِی الدُّنیا فَطالَ فِیهَا امَلُهُ، اعْمَی اللّهُ قَلبَهُ عَلی قَدرِ رَغبَتِهِ فِیهَا. و مَن زَهِدَ فِیها فَقَصُرَ فِیها امَلُهُ، اعطاهُ اللّهُ عِلْمَا بِغَیرِ تَعَلُّمٍ و هُدًی بِغَیرِ هِدایةٍ، فَاذهَبَ عَنهُ العَماءَ و جَعَلَهُ بَصِیرا؛
کسی که در
دنیا رغبت کند و در نتیجه آرزویش در آن دراز شود،
خداوند دلش را بهاندازه رغبتش به دنیا کور کند. و کسی که نسبت به دنیا زهد ورزد و در نتیجه آرزویش در آن کوتاه شود، خداوند به او دانشی بدون آموختن و هدایتی بدون راهنما عطا کند و کوری را از او زایل گرداند و
[
دیده عقل
]
او را بینا کند.»
در حدیث دیگری آمده است که روزی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اصحاب خود فرمود:
آیا کسی از شما هست که بخواهد خداوند، بدون آموختن به او
علم عطا کند و بدون راهنما او را هدایت نماید؟ آیا در میان شما کسی هست بخواهد خداوند، کوردلی را از او زایل سازد و دیده عقل او را بینا گرداند؟
آگاه باشید! کسی که نسبت به دنیا زهد ورزد و آرزویش را در آن کوتاه نماید. خداوند به او علمی بدون تعلم عطا کند و بینیاز از هدایتگر هدایتش نماید.
امام علی (علیهالسّلام) درباره نقش زهد در شناخت میفرماید:
«مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنیا و لَم یجزَعْ مِن ذُلِّها، و لَم ینافِسْ فی عِزّها، هَداهُ اللّهُ بِغَیرِ هِدایةٍ مِن مَخلُوقٍ، و عَلَّمَهُ بِغَیرِ تَعلِیمٍ، و اثبَتَ الحِکمَةَ فِی صَدرِهِ و اجراها عَلی لِسانِهِ؛
کسی که به دنیا بیرغبت شود و از ذلتش بیتابی نکند و به عزتش میل ننماید، خداوند بدون راهنماییِ آفریدهای هدایتش کند و بدون آموزش به او دانش دهد و حکمت را در دلش ثبت نماید و بر زبانش جاری سازد.»
نقش زهد در تقویت دیده دل و شناخت حقایق هستی تا آن جاست که در بالاترین مراتب به گفته پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انسان، فرشتگان الهی را میبیند و با آنها دست میدهد!
شخصی به نام
سلام بن مستنیر نقل میکند که خدمت
امام باقر (علیهالسّلام) بودم که
حمران بن اعین به حضور امام رسیده، مسائلی چند از آن حضرت پرسید. هنگامی که میخواست برخیزد و برود، از امام سؤال کرد که: چرا وقتی ما به خدمت شما میرسیم، مصاحبت با شما و سخنانتان چنان ما را تحت تأثیر قرار میدهد که دلهایمان نرم میشود و جانهایمان دنیا را فراموش میکند و ثروتهایی که در دست مردم ثروتمند است، نزد ما بیارزش میشود، ولی همین که از خدمت شما بیرون میرویم و همدم مردم و تجار میشویم، به دنیا علاقهمند میگردیم؟
امام (علیهالسّلام) فرمود:
این از ویژگیهای دل است که در شرایطی سخت و در شرایطی نرم میگردد.
سپس حضرت توضیح دادند که یاران پیامبر اسلام نیز نظیر این سؤال را از آن حضرت کردند و افزودند که: ای رسول خدا! میترسیم که ما
منافق باشیم! حضرت فرمود: چرا؟ گفتند: چون وقتی نزد شما هستیم، تذکر و ترغیب شما، ما را بیمناک میکند و دنیا را فراموش میکنیم و نسبت به دنیا چنان بیرغبت میگردیم که گویا
آخرت و
بهشت و
دوزخ را مشاهده میکنیم، ولی همین که از خدمت شما میرویم و بوی فرزندان به مشام ما میرسد و خانواده را میبینیم، آن حالت به تدریج از ما زایل میگردد، تا آنجا که گویا چنان حالی نداشتهایم. آیا این نشانه
نفاق است؟
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
نه، چنین نیست؛ این از گامهای
شیطان است که شما را به دنیا ترغیب میکند. به خدا سوگند، اگر حالتی را که خود را به آن وصف کردید، ادامه دهید، هر آینه فرشتگان با شما
مصافحه خواهند کرد و بر آب راه خواهید رفت!
در ابتدای دعای ندبه نیز به نقش زهد در تقویت دیده دل و شناختهای قلبی اشاره گردیده و از زهد بهعنوان شرط هبوط فرشتگان بر اولیای خدا و برخورداری آنان از دانشهای غیبی الهی، یاد شده است. «بعد ان شرطت علیهم الزهد... فشرطوا لک ذلک، و علمت منهم الوفاء به، فقبلتهم... و اهبطت علیهم ملائکتک، و کرمتهم بوحیک، و رفدتهم بعلمک»
یکی دیگر از شرایط روشنایی چراغ بصیرت و شناخت حقیقت، عمل است.
واژه عمل، در لغت، به معنای هر کاری است که با انگیزه و قصد انجام شود. بنابراین، «عمل» اخص از «فعل» است؛ زیرا فعل، گاهی در حیواناتی که بدون قصد، کاری را انجام میدهند نیز بهکار میرود.
عمل، عبارت است از حرکت کردن در راه تکامل، یعنی راهی که
عقل آن را حق و صحیح تشخیص میدهد و پیمودن آن را برای رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ضروری میداند.
ممکن است بپرسید که: بنابراین، شناخت حقیقت متوقف است برحرکت در راه تکامل و حرکت در این راه متوقف است بر شناخت؛ و به عبارت دیگر، علم متوقف بر عمل است، و عمل متوقف بر
علم است. آیا این دور و در نتیجه محال نیست؟
پاسخ آن است که: خیر. و برای این که مطلب روشن شود، مثالی میزنیم: وقتی شما شب هنگام با اتومبیل حرکت میکنید، تا راه روشن نباشد، نمیتوانید حرکت کنید و تا حرکت نکنید، راه روشن نمیشود. بنابراین، شرط حرکت اتومبیل، روشنایی راه و شرط روشنایی راه، حرکت اتومبیل است.
حرکت در راه تکامل نیز همینطور است. این راه، تا با چراغ بصیرت روشن نشود، انسان نمیتواند در آن حرکت کند و تا حرکت نکند، راه روشن نمیشود. حرکت در راه تکامل موجب روشنایی راه میشود و روشن شدن راه، زمینه را برای ادامه حرکت فراهم میسازد.
هر قدمی که انسان در راه تکامل برمیدارد، شناخت بیشتری از این راه و حقایق هستی پیدا میکند و هر شناخت جدید، زمینه را برای تکامل بیشتر فراهم میسازد. متقابلاً توقف در این راه موجب خاموش شدن چراغ بصیرت و در نتیجه گمراهی است. این معنی در لسان روایات اسلامی بدینگونه مطرح شده است که عمل موجب پیدایش علم است و علم بدون عمل دوام ندارد.
قرآن کریم در
سوره انعام میفرماید:
«اَوَ مَن کانَ مَیتًا فَاَحْیینَـهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّـلُمَـتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا؛
آیا کسی که مرده بود، آنگاه ما او را زنده گردانیدیم و نوری برای او قرار دادیم که با آن در میان مردم حرکت کند، همانند کسی است که در تاریکیها قرار دارد و از آن خارج نمیشود؟!»
مرحوم
علامه طباطبایی (رحمهالله) در
المیزان فی تفسیر القرآن در ذیل این
آیه کریمه میفرماید:
مقصود از نور در اینجا علمی است که از
ایمان زاییده میشود. همانطور که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیثی که عامه و خاصه آن را نقل کردهاند، میفرماید: «کسی که به آنچه میداند عمل کند، خداوند دانشِ آنچه را نمیداند، روزی او میکند
[
یا آنچه را نمیداند به او میآموزد
]
».
متن حدیث فوق بنابر نقل عامه چنین است:
«مَنْ تَعَلَّمَ فَعَمِلَ عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم یعلَم؛
کسی که بیاموزد و به دانسته خود عمل کند،
خداوند آنچه را نمیداند به او میآموزد.»
و مطابق نقل خاصّه، حدیث فوق از
امام باقر (علیهالسّلام) چنین روایت شده است:
«مَن عَمِلَ بِما یعلَمُ عَلَّمَهُ اللّهُ مَا لَم یعلَمْ.
کسی که به آنچه میداند عمل کند، خداوند آنچه را نمیداند به او میآموزد.»
و اما روایاتی که دلالت دارند بر اینکه چراغ بصیرت بدون حرکت در راه تکامل خاموش میشود و علم بدون عمل دوام ندارد، بسیار هستند و برای نمونه دو روایت را در اینجا ذکر میکنیم:
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«العِلْمُ مَقرُونٌ الَی العَمَلِ؛ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، و مَن عَمِلَ عَلِمَ. و العِلْمُ یهتِفُ بِالعَمَلِ؛ فَان اجَابَهُ و الّا ارتَحَلَ عَنْهُ؛
علم همراه عمل است؛ پس کسی که میداند عمل میکند و کسی که عمل میکند میداند. و علم عمل را صدا میزند، اگر عمل او را اجابت کرد میماند و گرنه میرود.»
در روایت دیگری آن حضرت میفرماید:
«... لاَ مَعرِفَةَ الّا بِعَمَلٍ، فَمَن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةُ عَلَی العَمَلِ، و مَن لَم یعمَلْ فَلَا مَعرِفَةَ لَهُ؛
شناخت جز با عمل تحقق نمییابد. پس کسی که شناخت، این شناختن او را به عمل راهنمایی میکند و کسی که عمل نمیکند، شناخت ندارد.»
رهنمود پنجم برای روشن ماندن چراغ بصیرت، جهاد است.
مقصود از جهاد (الجهاد و المجاهدة: استفراغ الوسع فی مدافعة العدو. و الجهاد ثلاثة اضرب: مجاهدة العدو الظاهر و مجاهدة الشیطان و مجاهدة النفس. و تدخل ثلاثتها فی قوله تعالی: «وَ جَـهِدُواْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ...» ؛
جهاد و مجاهده، بهکارگیری نهایت توان در دفع دشمن است. و جهاد بر سه قسم است: جهاد با دشمن آشکار و
جهاد با شیطان و
جهاد با نفس. و هر سه نوع آن در
کلام خداوند آمده است که: «و در راه خدا
جهاد کنید، چنانکه حق جهاد در راه اوست...»
بهکارگیری همه توان برای پیمودن راه تکامل است. وقتی چراغ بصیرت روشن شد و انسان راه تکامل را یافت و حرکت را آغاز کرد، تداوم این حرکت نیاز به جهاد، یعنی بهکارگیری همه توان دارد.
به عبارت دیگر، تقوا و زهد در تداوم خود نیازمند عمل، و عمل در تداوم خود نیازمند جهاد است.
از نظر
قرآن کریم، اگر انسان همه توان خود را برای راه خدا که همان راه رشد و تکامل انسان است، به کارگیرد، خداوند شناختهای مورد نیاز او را قطعا به او عنایت میکند:
«وَ الَّذِینَ جَـهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا؛
آنان که همه توان خود را در راه ما بهکارگیرند، هر آینه بهطور حتم، آنان را به راههای خود رهنمون میشویم.»
در این مورد
امام علی (علیهالسّلام) میفرماید:
«مَن کانَ مَقْصَدُهُ الحَقَّ ادرَکهُ و لَو کانَ کثِیرَ اللَّبسِ؛
کسی که مقصد او حق باشد، به آن میرسد، گرچه آن مقصد بسیار مشتبه و رسیدن به آن دشوار باشد.»
رهنمود ششم برای روشن ماندن چراغ
بصیرت،
اخلاص است.
مقصود از اخلاص این است که حرکت انسان در راه تکامل برای خدا باشد نه به انگیزههای نفسانی. با تحقق این شرط است که تداوم روشنایی چراغ بصیرت، قطعی و وصول انسان به قلّه کمال انسانی، حتمی میشود. به عبارت دیگر اجتناب از موانع شناخت، در تداوم خود نیازمند تقوا و زهد است و تقوا و زهد در تداوم نیازمند عمل است و عمل در تداوم به جهاد نیاز دارد و جهاد در صورتی میتواند نقش خود را در تداوم بصیرت و تکامل انسان ایفا نماید که توام با اخلاص باشد؛ همان شرطی که با کلمه «فینا» در آیه ۶۹ سوره عنکبوت به آن اشاره شده است؛ یعنی: جهاد و بهکارگیری همه توان در انجام آنچه انسان آن را درست میداند، در صورتی موجب هدایت قطعی او میشود که در راه خدا و برای خدا و همراه با اخلاص باشد.
در حدیثی که عامه و خاصه از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند، تصریح شده است که اگر انسان چهل روز با اخلاص عمل کند، دیده بصیرت او باز میشود و چشمههای حکمت که از منبع دیدارها و شناختهای قلبی میجوشد، بر زبان او جاری میگردد:
«ما اخلَصَ عَبدٌ للّه (عزّوجلّ) اربَعِینَ صَباحا الّا جَرَتْ ینابِیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِت عَلی لِسانِهِ؛
بندهای چهل روز برای خداوند (عزوجل) اخلاص نمیورزد، مگر این که چشمههای حکمت از قلبش بر زبان او جاری میشود.»
با دقت در رهنمودهای قرآن و احادیث اسلامی در مورد شناخت، به این نتیجه میرسیم که شناختِ حقایق هستی، درجات و مراتبی دارد که شرط وصول به کمترین مرتبه آن اجتناب از موانع شناخت و شرط وصول به بالاترین درجات آن
اخلاص است.
به عبارت دیگر، چراغ بصیرت با اجتناب از موانع شناخت، در کانون جان انسان روشن میگردد و با تقوا، عمل و جهاد (به معنای لغوی این الفاظ) این چراغ فروزانتر میشود و (به معنای شرعی الفاظ مذکور) همراه با اخلاص به نهایت درجه روشنی میرسد و انسان در پرتو آن راه رشد و تکامل را به وضوح مییابد و میپیماید و به هدف آفرینش خود نایل میشود.
چکیده سخن را در مورد شرایط شناخت از نظر اسلام، در یک آیه و یک روایت میتوان ملاحظه کرد:
آیهای که شرایط شناخت، بهطور فشرده در آن مطرح شده، در
سوره حدید است که میفرماید:
«یـاَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ یؤْتِکمْ کفْلَینِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یجْعَل لَّکمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای خدا پیشه کنید و به فرستاده او ایمان آورید تا خداوند دو بهره از
رحمت خود به شما عنایت کند و برای شما نوری قرار دهد که در پرتو آن حرکت کنید.»
در این آیه کریمه، خداوند به افرادی که
ایمان آوردهاند، دستور میدهد که تقوا پیشه کنند و به پیامبر او ایمان بیآورند؛ در صورتی که آنان به پیامبر خدا ایمان آوردهاند و گرنه بهعنوان کسانی که ایمان آوردهاند، مخاطب خداوند قرار نمیگرفتند.
در
سوره نساء نیز میخوانیم که «یـاَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ءَامِنُوا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! ایمان بیاورید.»
پرسشی که در مورد معنای این آیات مطرح میشود، آن است که ایمان آوردن کسی که ایمان آورده، بیمعنا بلکه تحصیل حاصل است. بنابراین، منظور قرآن از ایمان آوردن افراد با ایمان چیست؟
مفسران قرآن و از جمله مرحوم
علامه طباطبایی در
المیزان چنین نظر دادهاند که مقصود از ایمان دوم، اجرای کامل آثار ایمان و متابعت تام از پیامبر اسلام است.
همانطور که وقتی کسی چیزی را میداند، ولی به دانسته خود بهدرستی ترتیب اثر نمیدهد، دانستن آن چیز به او یادآوری میشود؛ مثل اینکه به کسی که میداند مشروبات الکلی برای سلامتی زیانآور است، ولی به این دانسته خود ترتیب اثر نمیدهد، گفته میشود: بدان که مشروبات الکلی مضر است، یعنی بر دانسته خود ترتیب اثر بده.
از اینرو، معنای آیه کریمه این است که: ای کسانی که ایمان آوردهاید! به ایمان خود وفادار بمانید و آثار ایمان را بهطور کامل در زندگی خود اجرا کنید؛ که وفاداری به ایمان برای شما دو نتیجه به دنبال دارد: یکی پاداش مضاعف از رحمت و عنایت حضرت حق، به تناسب ایمان مضاعف و دوم نور بصیرت و روشنبینی خاصی که انسان را در جهت تکامل هدایت مینماید.
اگر در معنای این آیه دقیق شویم، خواهیم دید که این آیه کریمه تمام آنچه را که در قسمتهای گذشته از این بحث در مورد شرایط شناخت از نظر قرآن مطرح شد، خلاصه کرده است؛ زیرا ایمان مضاعف و اجرای آثار کامل ایمان جز با تحصیل همه آن شرایط امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر،
تقوا،
زهد،
عمل،
جهاد و
اخلاص، در ایمان مضاعف خلاصه شده است و بنابراین، تعبیر ایمان مضاعف در آیه کریمه، چکیده همه شرایط شناخت از دیدگاه
قرآن است.
و اما روایتی که مباحث گذشته در مورد شرایط شناخت در آن خلاصه شده است، ادامه حدیثی است که قبلاً از شخصی به نام «
عنوان بصری» از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کردیم.
در آن جا گفتیم پس از آن که عنوان با تلاشهای بسیار برای
تحصیل علم به خدمت
امام رسید و امام به او فرمود که علم حقیقی آموختنی نیست، بلکه نوری است که از جانب خداوند متعال برکانون جان انسانهای شایسته میتابد و آن را روشن میسازد، در ادامه سخنان خود، امام صادق (علیهالسّلام) در مورد نحوه تحصیل این علم میفرماید:
«فَان ارَدْتَ العِلْمَ فَاطْلُبْ مِنْ نَفْسِک حَقِیقَةَ العُبُودِیةِ، و اطْلُبِ العِلْمَ بِاستِعمَالِهِ؛
پس اگر طالب علم
[
حقیقی
]
هستی، نخست در نفس خود، حقیقت عبودیت را جستجو کن و این علم را با بهکار بستن آن بخواه.»
کلمه «عبودیت» و جمله «و اطْلُبِ العِلْمَ بِاستِعمالِهِ» نیز جامع همه شرایط شناخت از نظر قرآن کریم است. بدین معنی که: نمیشود کسی بنده واقعی خدا باشد، ولی از موانع شناخت، به شرحی که گذشت، اجتناب نکند. نمیشود کسی به
حقیقت عبودیت برسد، ولی تقوا، زهد، جهاد و اخلاص نداشته باشد. و مقصود از تحصیل علم از راهِ به کار گرفتن و عمل به آن نیز چیزی جز حرکت در راه رشد و تکامل نیست. و حرکت در این راه، فقط با اجتناب از موانع شناخت و با اتکا به تقوا و... امکان پذیر است. و در این صورت است که از نظر امام صادق (علیهالسّلام) انسان به نور علم یا علم نور و یا علم حقیقی و کارساز میرسد؛ علمی که به همه دانستههای انسان جهت میبخشد و همه ادارکات آدمی را در جهت رشد و تکامل او قرار میدهد.
انسان در صورتی میتواند شرایط شناختهای عقلی و قلبی را بهطور کامل تحصیل نماید و برمبنای جهانبینی صحیح در مسیر تکامل حرکت کند که از موانع شناخت اجتناب ورزد و دارای تقوا، زهد، عمل، جهاد و اخلاص باشد.
قرآن کریم،
ظلم،
کفر،
اسراف و
فسق را حجابهای دیده عقل و موانع افاضه انوار هدایت الهی میداند و با صراحت اعلام میکند که افراد ظالم، کافر، فاسق، مسرف و
دروغگو نمیتوانند از راهنماییهای خداوند بهره مند شوند.
تقوا از ریشه «وقایه» و در لغت به معنای تحفظ و پرواست.
تقوایی که شرط روشنایی چراغ بصیرت است، در نتیجه مقاومت مستمر در برابر هوسها برای انسان حاصل میشود و این تقوا به معنای عادت به مقاومت در برابر هوسهاست.
تقوا چون سدی نیرومند جلو طغیان هوسها را میگیرد و مانع خاموش شدن چراغ بصیرت میشود.
از دیدگاه قرآن، تقوا دو نقش اساسی در شناخت ایفا میکند: یکی آن که موجب پیدایش نیروی تشخیص حق و باطل در انسان است، دیگر این که شرط هدایت الهی است.
زهد، در لغت، ضد رغبت و بهمعنای بیمیلی است. و مقصود از آن در احادیث اسلامی، بیمیلی نسبت به اموری است که مانع شناخت و سد راه تکامل است.
تقوا و زهد از یک ریشهاند و انسان در اوج تقوا به زهد میرسد.
تقوا موجب روشنایی چراغ بصیرت و در نتیجه شناخت حقایق عقلی، و زهد موجب تقویت و تداوم روشنایی این چراغ است.
هر قدمی که انسان در راه تکامل برمیدارد، شناخت بیشتری از این راه و حقایق هستی پیدا میکند و هر شناخت جدید، زمینه را برای حرکت و تکامل بیشتر فراهم میسازد. و توقف در این راه موجب خاموش شدن چراغ بصیرت و گمراهی است. این معنی در لسان روایات اسلامی بدین گونه مطرح شده است که عمل موجب علم و معرفت است و علم و معرفت بدون عمل قابل دوام نیست.
جهاد بهمعنای بهکارگیری همه توان برای پیمودن راه تکامل، یکی دیگر از شرایط روشنایی چراغ بصیرت و شناخت حقیقت است.
تقوا و زهد در تداوم خود نیازمند
عمل و عمل نیازمند
جهاد است.
شرط نهایی برای تداوم روشنایی چراغ بصیرت،
اخلاص است.
مقصود از اخلاص این است که حرکت انسان در راه تکامل برای خدا باشد نه برای انگیزههای نفسانی.
تقوا، زهد، عمل و جهاد بدون اخلاص نمیتوانند نقش خود را در تکامل انسان و شناخت حقایق هستی ایفا نمایند.
از نظر قرآن، اگر انسان همه توان خود را در پیمودن راه تکامل برای خدا بهکار گیرد، خداوند شناختهای مورد نیاز او را قطعا به او عنایت میکند.
شناخت حقایق هستی مراتبی دارد که شرط وصول به کمترین مرتبه آن اجتناب از موانع شناخت و شرط وصول به بالاترین درجات آن اخلاص است.
چکیده کلام در مورد شرایط شناخت در قرآن «ایمان مضاعف» و در حدیث «عبودیت» و «
تحصیل علم از راه بهکارگیری آن» است.
زنده شدن عقل،
مردن نفس و
تهذیب اخلاق، ویژگیهای افرادی است که با استضائه از نور وحی و امام، چراغ بصیرت در کانون جانشان به نهایت درجه روشنی رسیده است و منازل سلوک را پیموده به اوج قلّه کمال رسیدهاند.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «راههای تحصیل شرایط معرفت» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۴/۱.