• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعوت ابومسلم خراسانی و امام صادق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام جعفر صادق، ابومسلم خراسانی، خلافت.

پرسش: ‌ابومسلم خراسانی و ابوسلمه داماد بکیر بن ماهان که خلافت عباسیان را پذیرفته بودند‌اندکی بعد از عباسیان رویگردان شدند و در صدد بر آمدند که یکی از بزرگان آل علی از جمله امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) را به خلافت فرا خوانند، امام ششم این دعوت را نپذیرفت و دیگر خاندان خود را نیز از قبول این تکلیف منع کرد. چرا امام نپذیرفت و خاندان خود را نیز از قبول آن منع نمود؟

پاسخ اجمالی: ابوسلمه پس از مرگ ابراهیم امام، دو نامه به یک مضمون پیش امام صادق (علیه‌السّلام) و عبدالله بن حسن فرستاد و هر دو را دعوت به پذیرش رهبری قیام نمود که در صورت قبول، از مردم خراسان بیعت بگیرد؛ اما امام نپذیرفت. دلایلی که میتوان در عدم پذیرش رهبری قیام توسط امام (علیه‌السّلام) ذکر نمود به این شرح می‌باشد: عدم وحدت نظر و اطاعت از امام، عدم شرایط مناسب فرهنگی، عدم شرایط مناسب سیاسی، عدم وجود یاران باوفا. چون برای قیام و یا قبول نامه شرایطی لازم بود که وجود نداشت و امام از عاقبت این کار نیز آگاهی کامل داشت از اینرو خودش امتناع و خاندان خود را نیز منع فرمود تا در این فتنه گرفتار نشوند.



ابو سلمه پس از مرگ ابراهیم امام، دو نامه به یک مضمون، پیش ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیه‌السّلام) و ابومحمد عبدالله بن حسن فرستاد و هر دو را دعوت به پذیرش رهبری قیام نمود که در صورت قبول، از مردم خراسان بیعت بگیرد. قاصد (محمد بن عبدالرحمان بن اسلم) شبانگاه خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) رسید و نامه را به ایشان داد. امام (علیه‌السّلام) فرمودند: «من با ابوسلمه چه کار دارم، ابوسلمه که شیعه دیگران است»، قاصد گفت: «من قاصدم نامه را بخوان و هر چه می‌خواهی جواب بده». امام (علیه‌السّلام) چراغی خواست و نامه را برداشت و روی چراغ گرفت تا سوخت و به قاصد فرمود: «آنچه را دیدی به رفیق خود بگو»؛ سپس شعر کمیت بن زید را به تمثیل خواند: «ای که آتشی می‌افروزی و روشنایی آن برای دیگری است و‌ای هیزم چینی که هیزم دیگران را فراهم می‌کنی.»
قاصد نامه دیگر را پیش عبدالله بن حسن برد سپس عبدالله برای گرفتن مشورت نزد امام (علیه‌السّلام) آمد و گفت: «این نامه ابوسلمه است. مرا دعوت می‌کند که پیش او بروم و شیعیان خراسانی ما نیز پیش وی آمده‌اند. امام (علیه‌السّلام) فرمودند: «ای ابومحمد از چه وقت خراسانی‌ها شیعه تو بوده‌اند؟ مگر تو ابومسلم را سوی خراسان فرستاده‌ای؟ مگر تو گفته بودی سیاه بپوشند؟ اینها که سوی عراق آمده‌اند تو سبب آمدنشان بوده‌ای یا کسی را پیش آنها فرستاده‌ای؟ آیا کسی از آنها را می‌شناسی؟»
[۱] مسعودی، ابی‌الحسن بن علی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۵۸، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۷۴.
اما عبدالله به سخنان امام (علیه‌السّلام) گوش نداد و به قاصد پاسخ مثبت داد. سرانجام قیام عبدالله سرکوب و وی کشته شد.


اما دلایلی که می‌توان در عدم پذیرش رهبری قیام توسط امام (علیه‌السّلام) و ممانعت عبدالله از این کار ذکر نمود به شرح ذیل است.


شیعیان امام صادق (علیه‌السّلام) در آن دوران در اطاعت از رهبری از وحدت نظر و هماهنگی لازم برخوردار نبودند. چون به فرقه‌های گوناگون مذهبی تقسیم شده بودند: ۱. کیسانیه (گروه افراطی)، ۲. زیدیه (گروه میانه)، ۳. شیعیانی که پیرو شخص امام (علیه‌السّلام) بودند.
[۲] جعفری، سید حسین‌محمد، تشیع در مسیر تاریخ، محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، ۸۰، ص۳۱۲.
در نتیجه اگر در مقابل نهضت عباسیان قیام می‌کردند و رهبری را عهده دار می‌شدند و بر امویان غلبه می‌نمودند، دچار شکست می‌گشتند. لازم به یاد آوری است که از ارکان مهم پیروزی یک انقلاب، وحدت و انسجام نیروها و اطاعت از رهبری می‌باشد.


یکی از دلایل مهم ایشان را می‌توان وضع فکری و فرهنگی جامعه اسلامی در آن روزگار دانست. واضح است که قبل از ایجاد و پیدایش هر انقلاب و نهضتی، آگاهی و تحول فکری و فرهنگی مردم امر ضروری محسوب می‌شود. بحث‌های کلامی تند، ورود آثار فکری و فرهنگی از راه ترجمه، عقاید برخی فقهاء به «ارجاء» و حمایت حکام و خلفای اموی، اعتقادات و بدعت‌های خوارج از جمله موارد بازار آشفته فکری و سیاسی آن ایام بود و بدون هماهنگی و انسجام فکری جامعه اقدام به قیام میسر نبود. از این رو امام (علیه‌السّلام) مانند پدرانش در مرکز حدیث، مدینه، مکتب فکری و فرهنگی اصیل اسلامی را بنیان نهاد و به تربیت شاگردان ماهر با تخصص‌های مختلف پرداخت. شریعت اسلام و آئین محمدی در قالب مذهب تشیع تشکل و انسجام فکری محکم‌تری یافت و پیروان آنان به نام شیعه دوازده امامی یا جعفری شهرت یافتند و این کار با استفاده از اغتنام فرصت توسط امام (علیه‌السّلام) که درگیری میان امویان و عباسیان بر سر حکومت بود، تحقق پذیرفت.
[۳] خواجویان، محمدکاظم، تاریخ تشیع، ص۷۷، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ چهارم، ۷۶.



امام (علیه‌السّلام) با درک وضعیت سیاسی و اوضاع و احوال اجتماعی می‌دانستند که طراحان و هدایت‌گران قیام، عباسیان هستند و ابومسلم و ابوسلمه وسیله قدرت‌گیری آنها می‌باشند؛ عباسیان پس از استفاده کامل از طرفدارانشان آنها را کنار گذاشته یا نابود خواهند کرد؛ و اینکه ابومسلم و ابوسلمه دنبال چهره روشنی از اهل بیت (علیهم‌السّلام)می‌گردند تا از وجهه و محبوبیت او در راه رسیدن به اهداف خود بهره برداری نمایند و به امامت آن حضرت اعتقاد ندارند وگرنه نباید نامه‌هایی با یک مضمون به شخصیت‌هایی از خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بنویسند!
نکته قابل توجه این که، پیش از دریافت پاسخ نامه امام به ابوسلمه، سرداران ابومسلم در کوفه و در خانه ولید بن سعد ازدی با عبدالله سفاح بیعت کرده بودند.
[۵] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۹، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۷۴.
لذا پیش بینی‌های امام کاملاً منطقی و استوار بود و بر این اساس قبول نکرد اساساً قیام نکردن بهتر است از اینکه اقدام به قیامی کند که شکست آن معلوم است.


یکی دیگر از دلایل امام (علیه‌السّلام) عدم وجود یاران با وفا و قوی بود. لذا اگر امام (علیه‌السّلام) دست به قیام می‌زد، یاران مبارز در حد یک قیام وجود نداشت. چنانچه سهل بن حسن خراسانی به امام (علیه‌السّلام) اعتراض کردند که با وجود صدهزار نفر شیعه چرا قیام نمی‌فرمائید؟ حضرت فرمود: ‌ای حنیفه تنور را گرم کن. وقتی تنور گرم شد و مانند آتش سرخ گردید، امام (علیه‌السّلام) فرمودند: ‌ای خراسانی برخیز و به درون تنور برو! مرد خراسانی امتناع کرد. در این حال‌ هارون مکّی یکی از یاران بااخلاص امام وارد شد و امام همین دستور را به او فرمود او بلافاصله از دستور امام اطاعت کرد و وارد تنور شد. سپس امام (علیه‌السّلام) با سهل به گفتگو ادامه داد. پس از مدتی‌ هارون بدون اینکه صدمه ببیند از تنور به دستور امام خارج شد؛ در حالیکه مرد خراسانی نگران حال و سلامتی او بود با تعجب دید که او از تنور به سلامت در آمد. این روایت با کمی تغییر در چند منبع معتبر موجود است.


چون برای قیام و یا قبول نامه شرایطی لازم بود که وجود نداشت و امام از عاقبت این کار نیز آگاهی کامل داشت از اینرو، خودش امتناع و خاندان خود را نیز منع فرمود، تا در این فتنه گرفتار نشوند. شاهد درک درست امام از اوضاع زمان، آن است که عبدالله بن حسن به توصیه امام توجه نکرد و دعوت ابوسلمه را قبول کرد؛ ولی عاقبت شکست خورده و کشته شد.


۱. محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان.
۲. سیدمحمدتقی مدرسی، زندگانی امام صادق.


۱. مسعودی، ابی‌الحسن بن علی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۵۸، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۷۴.
۲. جعفری، سید حسین‌محمد، تشیع در مسیر تاریخ، محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، ۸۰، ص۳۱۲.
۳. خواجویان، محمدکاظم، تاریخ تشیع، ص۷۷، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ چهارم، ۷۶.
۴. پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۹۵، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ هفتم، ۷۷.    
۵. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۹، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۷۴.
۶. قمی، عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۸۵، قم، هجرت، چاپ هشتم، ۷۴.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله "دعوت ابومسلم خراسانی و ابوسلمه داماد بکیر بن ماهان از امام جعفر صادق و عدم پذیرش امام"، تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۰/۲۸.    






جعبه ابزار