• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حدیث سلسله طلایی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: نیشابور، اهل سنت، بخاری، شیعیان، اهل بیت (علیهم‌السلام).

پرسش: در مورد حدیث طلایی (سلسلة الذهب) توضیح دهید.

پاسخ:



در آن زمان نیشابور از مراکز حدیثی اهل سنت به شمار می‌رفت. دانشمندان و محدثان بسیاری همچون اسحاق بن راهویه، استاد بُخاری (نویسنده مهمترین کتاب حدیثی اهل سنت، در این شهر حضور داشتند.
بیشتر مردم این شهر اهل سنت بودند. البته در گوشه و کنار شماری از شیعیان نیز زندگی می‌کردند.


امام در طول سفر تبعیدی خویش، مدتی در نیشابور سکونت گزید و از موقعیت این شهر برای برپایی چند جلسه بهره برد. مهمترین جلسه امام در نیشابور به درخواست بزرگترین دانشمندان سُنّی برگزار شد.

۲.۱ - شرح واقعه اجلاس

یکی از حاضران این جلسه را این‌گونه گزارش کرده است:
علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السّلام) هنگامی که وارد نیشابور شد، در کجاوه‌ای قرار گرفته بود که سازوبرگ آن از طلا و نقره بود.
در این هنگام چند نفر از حافظان بزرگ حدیث و دانشمندان، در شلوغ‌ترین مکان یعنی مرکز شهر (وسط بازار) جلو مرکب آن حضرت را گرفتند و گفتند: تو را به حق پدرانت و دودمان بزرگوارت، چهره مبارکت را برای ما باز کن و از پدرانت برای ما حدیثی نقل کن!
در این هنگام مرکب آن حضرت متوقف شد و سایبان برطرف گردید و دیدگان مسلمانان از جمال مبارک و نورانی ایشان روشن شد. مردم یک‌باره از جای خود برخاسته و به احترام آن جناب ایستاده بودند.
گروهی از مردم گریه می‌کردند و جماعتی فریاد هلهله و شادی برآورده بودند، و... بعضی افسار استرش را می‌بوسیدند، و تعدادی سرهای خود را بلند کرده، به جای آن جناب می‌نگریستند.
ازدحام و غوغا تا هنگام ظهر به طول انجامید، و اشک از دیدگان مردم جاری بود. فریادها خاموش شد.
در این وقت که سکوت همه‌جا را فرا گرفت، علما و اهل فضل فریاد برآوردند: ‌ای گروه مردم! بشنوید و گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را اذیت نکنید.
در حدود بیست و چهار هزار نفر قلم در دست گرفته، منتظر بودند تا امام حدیث را املاء کند.

۲.۲ - املای حدیث مهم

آنگاه حضرت رضا (علیه‌السّلام) فرمود: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر، و او گفت: شنیدم از پدرم جعفر بن محمد، و او گفت: شنیدم از پدرم محمد بن علی، و او گفت: شنیدم از پدرم علی بن الحسین، و او گفت: شنیدم از پدرم حسین بن علی، و او گفت: شنیدم از پدرم علی بن ابی‌طالب و او گفت: شنیدم از برادرم و پسر عمویم حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و او فرمود: شنیدم از جبرئیل و او گفت: شنیدم از حضرت رب العزة جل جلاله که فرمود: کلمه «لا اله الا اللَّه» ـیعنی اعتقاد به توحید‌- قلعه محکم و دژ من است؛ هر کس در این دژ داخل گردد، از عذاب من در آسایش است.


یکی از دانشمندان همان دوران می‌گوید: این حدیث را با همین سند برای یکی از پادشاهان سامانی خواندند. او دستور داد حدیث مزبور را با طلا نوشتند، و سپس وصیت کرد هنگامی که درگذشت، این حدیث را در کفن او بگذارند. یکی دیگر از دانشمندان نیز گفته بود: اگر این روایت را با این سند بسیار محکم بر دیوانه‌ای بخوانند و او عاقل شود نباید تعجب کرد. به همین علت چه بسا این روایت را دارای سند طلایی (سلسلة الذهب) می‌گویند.
[۲] مهدی غلامعلی و علی‌نقی نگران، ماه هشتم، ص۶۵-۶۷.




۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۲۶، ح۳، به نقل از کشف الغمّه از تاریخ نیشابور.    
۲. مهدی غلامعلی و علی‌نقی نگران، ماه هشتم، ص۶۵-۶۷.



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «حدیث سلسله طلایی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۲/۲۶.    


رده‌های این صفحه : حدیث سلسلة‌الذهب




جعبه ابزار