• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جوهر صفت و حالت در فلسفه اسپینوزا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: فلسفه، اسپینوزا، جوهر، حالت، صفت.

پرسش: منظور از جوهر، صفت و حالت در فلسفه اسپینوزا چیست؟

پاسخ: اسپینوزا در باب مسائل فلسفی نظریات و اصطلاحات جدیدی ابداع کرده است؛ توضیح برخی از این اصطلاحات را در پاسخ تفصیلی اشاره می‌کنیم. البته تحلیل اصطلاحاتی که او مورد استفاده قرار داده کمی دشوار است. به تعبیر برخی از نویسندگان هشت نسل درباره معنای این اصطلاحات به شدت با هم مبارزه کرده‌اند.



«باروخ اسپینوزا» فیلسوف عقل‌گرای هلندی و یهودی الاصل است. او را از اتباع «دکارت» می‌خوانند. اسپینوزا در باب مسائل فلسفی نظریات و اصطلاحات جدیدی ابداع کرده است که به تعبیر برخی از نویسندگان: هشت نسل درباره معنای این اصطلاحات به شدت با هم مبارزه کرده‌اند. بنابر این اگر ما نتوانستیم این موضوع را در یک بند حلاجّی کنیم نباید دلسرد شویم.


در فلسفه اسپینوزا سه اصطلاح عمده وجود دارد: «ذات یا جوهر»، «محمول یا صفت» و «حالت».

۲.۱ - تعریف جوهر

وی در تعریف‌ «جوهر» می‌گوید: مقصود من از جوهر آن شی‌ء است که‌ در خود است و به واسطه خود به تصور درمی‌آید؛ یعنی برای تشکیل تصورش به تصور شی‌ء دیگری نیازمند نیست، و گرنه محدود و عرضی‌ خواهد بود. آن شی‌ء که نمی‌تواند بدون کمک شی‌ء دیگری مفهومی داشته باشد، مستقل نیست، بلکه‌ وابسته به آن شی‌ء دیگر است.
[۱] سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.


۲.۲ - تعریف صفت

اصطلاح دوم یعنی «صفت» در فلسفه اسپینوزا عبارت از آن شی‌ء است که عقل آن‌را به مثابه مقوم‌ ذات جوهر ادراک می‌کند. در نظر اسپینوزا صفت (بر خلاف حالت) یک تعین و مفهوم حقیقی است؛ زیرا به جوهر تعلق دارد و نسبت به جوهر از درجه دوم اهمیت برخوردار است. اسپینوزا نیز مانند دکارت‌ فقط دو صفت را می‌پذیرد، «فکر» و «بُعد».
[۲] سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.


۲.۳ - تعریف حالت

سومین اصطلاح در فلسفه اسپینوزا مربوط به چیزی می‌شود که نسبت به جوهر در درجه سوم است؛ یعنی‌ «حالت». وی در تعریف حالت می‌گوید: «مقصود من از حالت احوال جوهر است، یا شیئی که در شی‌ء دیگر است و به کمک آن به‌ تصور درمی‌آید». بدین ترتیب جوهر به نفس خود به‌ تصور درمی‌آید، و صفت به نفسه به تصور درنمی‌آید، اما با عقل از آن حیث که واقعیت را تصور می‌کند نسبتی دارد، و بالاخره حالت آن شی‌ء است که به عنوان واقعیت به تصور درنمی‌آید، بلکه‌ به واسطه شی‌ء دیگر و در آن به تصور درمی‌آید.
[۳] سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.


۲.۴ - وحدت وجودی بودن اسپینوزا

پژوهشگران اسپینوزا را وحدت وجودی دانسته‌اند؛ زیرا وی تنها به یک جوهر نامحدود واجب قائل بود. او اعتقاد داشت جوهر واحد است. اسپینوزا جوهر واحد را خدا و طبیعت نیز خوانده است. مراد او از طبیعت در این‌جا صرفاً طبیعت مادی نیست، بلکه همه چیز را شامل می‌شود.
در فلسفه اسپینوزا همه کثرات به جوهری یگانه باز می‌گردند و اوصاف یا حالات اویند. اسپینوزا با یگانه گرفتن جوهر، ثنویت دکارتی بین جوهر فکر و امتداد را حل می‌کند. او بر آن است که این دو جنبه‌هایی از یک شیء واحدند. بدین سان نفس تصور بدن است و خودآگاهی که منشاء جسمانی دارد تصور نفس می‌باشد.
به بیان دیگر، اسپینوزا در پاسخ به این سؤال که «چه‌ چیزی وجود دارد؟»، می‌گوید: جوهر، صفات و حالات. اسپینوزا برخلاف دکارت،‌ اندیشه خود را با «من» آغاز نمی‌کند و اصلا «من» را جوهر نمی‌شمارد. آغاز و بنیاد فلسفه او، آغاز و بنیاد همه چیز، یعنی خدا است و فقط خدا است که می‌تواند جوهر نامیده شود؛ زیرا «جوهر شیئی است که در خودش است و به نفس خودش به تصور می‌آید».

۲.۴.۱ - نظر دکارت

دکارت نیز در کتاب «اصول فلسفه» گفته بود که جوهر در معنای حقیقی، تنها باید برای خدا به کار رود، و به کار بردن جوهر برای‌ خدا و هم برای نفس و جسم به یک معنا نیست: «می‌توان گفت جوهر آن است که برای هستی داشتن نیازی به هیچ ‌چیز نداشته باشد. در این معنا، فقط یک جوهر به‌اندیشه می‌آید که برای هستی داشتن‌ مطلقاً به هیچ ‌چیز نیازمند نیست و آن خدا است. از این‌رو به کار بردن‌ واژه جوهر برای خدا و نفس و جسم (اگر به زبان اسکولاستیکی سخن‌ بگوییم) به اشتراک معنوی نیست».

۲.۵ - اجزاء جوهر

تعریفی که اسپینوزا از جوهر می‌دهد دارای دو جزء است:
۱.«قائم به ذات بودن»؛ یعنی وجودش‌ به وجود دیگری وابسته نیست.
۲.«متصور به ذات بودن»؛ یعنی‌ تصورش هم به تصور دیگری وابسته نیست.
از نظر اسپینوزا، اگر جوهر موجودی است قائم به ذات، منطقا یکی بیشتر نیست. موجود قائم به‌ ذات یعنی موجود کامل و یکی از شرایط کمال و در واقع مهم‌ترین‌ شرط آن «عدم تناهی» است. جوهر نامتناهی باید صفات نامتناهی‌ داشته باشد. «هر قدر شئ از واقعیت و وجود بیشتری برخوردار باشد، صفات بیشتری خواهد داشت». این جوهر نامتناهی دارای صفات‌ نامتناهی را اسپینوزا «خدا» می‌نامد: «مقصود من از خدا موجود مطلقاً نامتناهی است؛ یعنی جوهری دارای صفات نامتناهی که هریک از صفات مبین ذاتی سرمدی و نامتناهی است». اسپینوزا «جوهر الهی نامتناهی را غیر قابل تقسیم واحد و سرمدی دانسته و می‌گوید وجود و ماهیت در او یکی است».
[۴] فضلی، قاسم، خدا یا طبیعت؟ توحید فلسفی در‌اندیشه اسپینوزا



۱. سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.
۲. سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.
۳. سیف، سید مسعود، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «کیهان فرهنگی»، ص۱۶-۱۹، آبان ۱۳۷۷، شماره ۱۴۷.
۴. فضلی، قاسم، خدا یا طبیعت؟ توحید فلسفی در‌اندیشه اسپینوزا



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «جوهر صفت و حالت در فلسفه اسپینوزا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۵/۱۴.    



جعبه ابزار