تکرار قصهها در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تکرار قصهها،
قرآن مجید، حضرت موسی (علیهالسلام).
پرسش: چرا بعضی از موضوعات و
قصص قرآن مانند قصههای مربوط به حضرت موسی (علیهالسلام) تکرار شده است؟
پاسخ: قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین، از مثل و
قصه استفاده کرده است؛ و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی، و با بهترین شیوهها، با هدف اصلی درس و عبرتگیری، بیان کرده است؛ و هر قصهای را که درس و
عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است؛ ازاینرو قصههای
حضرت موسی (علیهالسلام) بیشتر تکرار شده است.
خدا حکیم است
و
قرآن را هم حکیم معرفی میکند.
بنابراین قرآن از بیهودهگویی به دور بوده،
و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن
انسان است
تا در سایه آن به هدف نهایی خود (
هدایت انسان)،
دست یابد؛ و برای رسیدن به آن، از شیوههای مختلف مثل تکرار و ... استفاده کرده است.
تکرار، یکی از فنون
فصاحت است.
غرض عمده از آن تأکید است؛
چنانکه مرحوم
مغینه مینویسد: «
مفسران اتفاق دارند که غرض از تکرار، تأکید است. گوستاولین در کتاب «آراء و معتقدات» میگوید: هر کس لفط یا ساختاری را پیوسته تکرار کند، آن را تبدیل به عقیده میکند.» و برای دستیابی به این نتیجه، قرآن، یک معنی را به شیوه دیگر به مقتضای
حکمت تکرار میکند».
فراء یکی از بزرگان
ادبیات عرب در این باره میگوید: «قرآن به لغت
عرب و به شیوه محاورهای آنان نازل شده است
و از عادت عرب تکرار
کلام، برای تأکید و فهماندن مطلب میباشد.به عنوان مثال در تأیید مطلب دیگران میگویند: «بله! بله!» و در رد آن میگویند: «نه! نه!»
و از آنجایی که قرآن
کتاب هدایت است، نه کتاب قانون یا...و هدایت عمومی جز با تکرار مطالب با بیانات متفاوت امکان ندارد، در آن تکرار وجود دارد.
چنانکه
آیتالله جوادی آملی میفرمایند: «تکرار در
قرآن کریم ازآنروست که قرآن کتاب
نور و هدایت است و در
مقام هدایت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبت، با زبانی خاص ادا شود، تا ویژگی موعظه داشته باشد؛ برخلاف کتب علمی که هر مطلب، تنها در یکجا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سر لزوم تکرار در کتاب هدایت، آن است که
شیطان و نفس امّاره که عامل
ضلالت و عذاباند، پیوسته به
اضلال (گمراه کردن آدمی مشغولاند و کار آنها گرچه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود؛ ازاینرو تکرار
ارشاد و هدایت نیز ضروری است».
نتیجه تکرار و تأکید،
تلقین است که اثر آن بر روان
انسان غیر قابل انکار است و شاید به همین جهت بر تکرار
عبادات و دعاها و ... در
اسلام تأکید شده است.
نکتهای در خصوص قصهها:
قصههای قرآن، چون آیینه، زشتی و زیباییها را نشان میدهد؛ مانند علائم راهنمایی و رانندگی انسان را از خطرات آگاه کرده، نحوه حرکتش را به او
تذکر میدهد و همانند مناظر زیبا لذتبخش است. بنابراین تکرارشان برحسب نیاز، ضروری است.
تکرار در قرآن به سبب تعدد غرضها میباشد؛ مطالب و قصههای قرآن در هر جا به خاطر عرضی خاص، تکرار شده است.
به عنوان مثال، آیه مبارکه «
فبای آلاء ربکما تکذبان» در سوره الرحمن، به طور بینظیری، ۳۱ بار ذکر شده است و این به جهت تعداد اسباب (نعمتهای مورد سؤال) میباشد، که پرداختن به یکایک آنها خارج از حد این پاسخ است؛ بنابراین یک دستهبندی کلی ارائه میگردد:
این
آیه به دنبال عجایب
خلقت و مبدأ و
معاد، هشت بار آمده است.
بعد، به دنبال
آیات آتش و
عذاب و سختی آنها هفت مرتبه (به تعداد
درهای جهنم)،
ذکر شده است.
آنگاه به دنبال توصیف باغهای بهشتی و نعمتهای آن هشت مرتبه (به تعداد
درهای بهشت) (
امام علی (علیهالسلام) فرمود: «همانا که از برای
بهشت، هشت در است از یک درش پیغمبران و
صدیقان داخل شوند و از یک در
شهیدان و افراد شایسته داخل شوند و از پنج درش
شیعیان و دوستان ما داخل شوند و...».)
تکرار شده است.
سپس هشت دفعه دیگر، بعد از
ذکر دو
باغ بهشتی و
نعمتهای آن تکرار گشته است.
و به نظر مرحوم مغنیه این تکرارها مانند این است که به کسی که خدمات زیادی کردهای، بگویی: «تو را از دست دشمن نجات دادم و
اموال زیادی به تو دادم؛ پس کدامشان را انکار میکنی؟! فرزندانت را
تربیت کردم و برایت خانه ساختم؛ پس کدامشان را انکار میکنی؟! و ... که این در واقع تأکید و تکرار یک چیز نیست، بلکه هر یک پیام تازهای دارد.
قرآن برای آسان شدن
فهم معارف سنگین،
از مثل و قصه استفاده کرده است؛
و قصههای حقیقی
را به صورت گزینشی،
و با بهترین شیوهها،
با هدف اصلی درس و عبرتگیری،
بیان کرده است؛ و هر قصهای را که درس و عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است؛ ازاینرو قصههای
حضرت موسی (علیهالسلام) بیشتر تکرار شده است.
و اینجا فقط به سه موضوع کلی آنها اشاره میشود:
آن دو در طرف نقیض همدیگر بودند؛ یکی
حق محض، و دیگری باطل محض بود؛
موسی (علیهالسلام) دارای مقام «کلیم اللهی»
، اما
فرعون در نهایت
کفر بود و «انا ربکم الاعلی»
را سر میداد؛ در حالی که
کفار عصر سایر
پیامبران، در گردنکشی، مثل او نبودند.
ولی پیروزی نهایی از آن موسی (علیهالسلام) شد؛ که تکرار آن درس صبر برای
مؤمنان و
عبرت برای
کافران است.
به
اعتقاد علامه طباطبایی (رحمه الله علیه)، ویژگی بنیاسرائیل، دشمنی،
لجبازی، مادیگرایی و حسگرایی بوده است؛ و این خصیصه درد کفار زمان
پیامبر و جوامع امروزی است؛ و قرآن قصههای آنها را تکرار کرده است، تا مردم عبرت گیرند و دچار این نوع بدبختی نشوند.
داستان ساختن گوساله طلایی، توسط
سامری منافق،
و پرستش آن توسط
بنیاسرائیل و بیاعتنایی آنان به منعهارون (علیهالسلام) (وصی حضرت موسی (علیهالسلام)) در چهار
سوره تکرار شده است.
تا شاید
مسلمانان بیدار شوند و گرفتار
فتنه منافقان نشوند؛ اما افسوس که آنان با سوء استفاده از بیتفاوتی مسلمانان، فتنه
سقیفه را به پا کردند؛ تا اینکه
علی (علیهالسلام) سخن
هارون (علیهالسلام) به موسی (علیهالسلام) را خطاب به پیامبر ادا کرد:
«
ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْاَعْداءَ»؛
«فرزند مادرم! این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کاری نکن که
دشمن مرا شماتت کند».
و شاید انتخاب این
آیه اشارهای به شباهت
فتنه سقیفه با فتنه سامری باشد.
و نتیجه اینکه دقت در هر بخش از
قصههای قرآن نشان میدهد، در هر مورد دارای
حکم ت و
فلسفه جدیدی است که در حقیقت تکرار نشده و درصدد بیان مطلب جدید خواهد بود.
۱. آیتالله جوادی آملی تفسیر موضوعی: قرآن در قرآن (قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۸)، ص۲۸۶ - ۲۴۵.
۲. (سوره اعراف، آیه ۱۵۰)؛ آیتالله محمدهادی معرفت، علوم قرآن، (قم و تهران، التمهید و سمت، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص۲۷۶ - ۲۷۰.
۳. محمد محمدی اشتهاردی، قصههای قرآن به قلم روان، (تهران، نبوی، چاپ اول، ۱۳۷۸).
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تکرار قصهها در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۰۷.