• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تهدید امام علی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: تهدید، بازرسی، زن سیاه‌پوست، حضرت علی علیه‌السلام، عریان.
پرسش: آیا حقیقت دارد امام علی ـ علیه‌السلام ـ زنی را برای باز پس‌گیری نامه‌ محرمانه‌ای، به عریان و برهنه کردن، تهدید نموده است؟
پاسخ: وقتی لشکر اسلام آماده حمله به مکه می‌شد، حاطب بن أبی‌بلتعة نامه‌ای نوشت و آن را به زنی داد تا آن را به اهالی مکه برساند و آنها را از حمله مسلمانان با خبر کند. وحی الهی خبر را به پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ رساند و ایشان امام علی ـ علیه‌السلام ـ را برای گرفتن نامه فرستاد. علی ـ علیه‌السلام ـ وقتی با انکار آن زن مواجه شد به او گفت: «أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُخْرِجِی الْکِتَابَ لَأَکْشِفَنَّکِ ثُمَّ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَک‌»؛ «آگاه باش! به خدا سوگند اگر نامه را بیرون نیاوری تو را بازرسی می‌کنم، سپس گردنت را می‌زنم؟». در این روایت باید دقت شود که، امام علی ـ علیه‌السلام ـ در مقام تهدید به آن زن گفت: «لَأَکْشِفَنَّکِ»؛ این کلمه ـ همان‌طور که برخی از مترجمان در مقام ترجمه بیان داشته‌اند ـ می‌تواند غیر مستقیم به معنای گشتن و بازرسی باشد که با داستان نیز هم‌خوانی دارد.



اصل این روایت چنین است:

۱.۱ - درخواست پیامبر از خداوند

زمانی که پیامبر گرامی اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ تصمیم به فتح مکه گرفت، از خداوند خواست که جریان کار او را (از حرکت و تجهیز لشکر و دیگر کارها) از قریش پوشیده دارد، تا به‌صورت ناگهانی بر آن شهر حمله کند؛ از‌این‌رو همه کارهای مربوط به این حرکت و حمله را پنهانی انجام می‌داد.

۱.۲ - نامه حاطب به اهل مکه

ولی (با همه احوال) یکی از یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به نام حاطب بن أبی‌بلتعة نامه‌ای به اهل مکه نوشت و خواست تا آنان را از تصمیم رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ برای فتح مکه، به‌وسیله این نامه آگاه سازد. او قبلاً در مکه می‌زیست و پس از آن اسلام اختیار کرد و به مدینه هجرت کرده بود. او چون آب و ملکی در مکه نداشت و برخی خاندان او نیز هنوز در مکه بودند، ناچار بود که با بزرگان مکه در تماس باشد، و راه دوستی خود را با آنها نبندد؛ البته از آن مسلمان‌های محکم و پابرجایی نیز نبود که به خاطر اسلام از همه چیز در این راه بگذرد.

۱.۳ - آیه ۱ سوره ممتحنه

در تفاسیر نقل شده که آیه «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهْم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُواْ بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقّ‌ِ یخُرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُم...»؛ «ای اهل ایمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید، شما با آنان اظهار دوستی می‌کنید؛ در‌حالی‌که آنان به‌طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند، و پیامبر و شما را به خاطر ایمانتان به خدا که پروردگار شماست (از وطن‌) بیرون می‌کنند، (پس آنان را دوستان خود مگیرید»، در مورد همین داستان و رفتار حاطب بن أبی‌بلتعة نازل شده است.

۱.۴ - سپردن نامه به زنی سیاه‌پوست

به‌هر‌حال او این نامه را به زنی سیاه‌پوست ـ که در مدینه از راه گدایی روزگار خود را می‌گذرانید و امرار معاش می‌کرد ـ سپرد که آن‌ را به سران قریش برساند و برای این کار دستمزد خوبی به او داد.
حاطب به آن زن دستور داد که از بی‌راهه برود (مبادا گرفتار شود و نامه به دست مسلمانان بیفتد).

۱.۵ - سخنان پیامبر به امام علی

از آن‌سو، بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وحی رسید و جبرئیل جریان نامه‌نگاری به اهل مکه را به پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ خبر داد، پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، امام علی ـ علیه‌السلام ـ را طلبید و به او فرمود: «همانا برخی پیروان من نامه به مردم مکه نگاشته، خواسته تا در آن نامه از جریان کار و تصمیم ما آنان را آگاه ساخته، در‌صورتی‌که من از خدا خواسته بودم که جریان کار ما را بر آنها پوشیده دارد. آن نامه همراه زن سیاه‌پوستی است که از بی‌راهه به‌سوی مکه روان شده، پس شمشیرت را بردار و وقتی به او رسیدی، نامه را از او گرفته نزد من بیاور»، سپس پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ زبیر را خواست و به او فرمود: «در این راه همراه علی برو و با او باش».

۱.۶ - برخورد امام با زن سیاه‌پوست

امام علی ـ علیه‌السلام ـ با زبیر به راه افتاد و از بی‌راهه به‌سوی مکه رهسپار شدند تا به آن زن رسیدند، ابتدا زبیر پیش آن زن رفت و از او راجع به نامه‌ای که نزدش بود پرسید، آن زن وجود چنین نامه‌ای را نزد خود انکار کرد و سوگند یاد نمود که چنین چیزی نزد او نیست و گریه کرد، پس زبیر به علی علیه‌السلام گفت: من گمان ندارم نامه همراه این زن باشد بیا تا نزد رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بازگردیم و از بی‌گناهی این زن، آن حضرت را آگاه کنیم، امام علی ـ علیه‌السلام ـ (خشمناک شد و) فرمود: «رسول خدا‌ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به من خبر داده که نامه همراه این زن است و به من دستور داده که نامه را از او بگیرم و تو می‌گویی نامه همراه او نیست؟»؛ یعنی رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله ـ نعوذ باللَّه ـ دروغ گفته و این زن راست می‌گوید؟ سپس حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ شمشیر را از نیام کشید و پیش آن زن رفته فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُخْرِجِی الْکِتَابَ لَأَکْشِفَنَّکِ ثُمَّ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَک‌»؛ آگاه باش! به خدا سوگند! اگر نامه را بیرون نیاوری تو را بازرسی می‌کنم، سپس گردنت را (با این شمشیر) می‌زنم؟ زن (که آثار خشم را در چهره علی دید و می‌دانست که آنچه گفته است انجام می‌دهد) گفت: حال که چنین است ای پسر ابوطالب! رو از من باز گردان (تا نامه را بیرون آورم و به تو بدهم)، امام علی علیه‌السلام روی از آن زن برگردانید و آن زن مقنعه و روسری خود را باز کرد و نامه را که در گیسوی خود پنهان کرده بود بیرون آورد و به آن حضرت داد، علی ـ علیه‌السلام ـ نامه را گرفت و نزد پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ آورد.

۱.۷ - سخنان پیامبر در مسجد

رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ دستور داد مردم را به مسجد دعوت کنند، جارچی آن حضرت جار کشید و مردم به مسجد آمدند، رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به منبر رفت و آن نامه را به دست گرفت و فرمود: «ای مردم! من از خدا خواسته بودم که جریان کار ما را از قریش مکه پنهان دارد؛ ولی مردی از شما به مردم مکه نامه نوشته و آنها را از جریان کار ما آگاه کرده، پس نویسنده آن نامه (هر که هست) برخیزد؛ وگرنه وحی خداوند او را رسوا خواهد کرد (یعنی اگر خود او برنخیزد، جبرئیل او را به من معرفی کرده و من می‌گویم او که بوده؟)».
کسی برنخاست، دوباره رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ همان سخن را بازگو کرد، و فرمود: «نویسنده نامه برخیزد و گرنه وحی او را رسوا سازد».

۱.۸ - گفت‌و‌گوی پیامبر و حاطب

پس حاطب بن أبی بلتعة برخاست و گفت: ای رسول خدا! نویسنده نامه من بودم، و (نوشتن این نامه) نه از روی نفاق من بوده، و نه این‌که پس از یقین به نبوت شما و اسلام شکی در دل من پدیدار گشته باشد.
پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ فرمود: «پس چه چیز تو را واداشت که این نامه را بنویسی؟»، حاطب گفت: ای رسول خدا! خانواده من در مکه هستند و من در آنجا فامیلی ندارم که از آنها نگهبانی کند، ترسیدم در این جریان که در پیش است آنها پیروز گردند، خواستم بدین‌ وسیله منتی بر آنها داشته باشم و این کار سبب شود که هنگام پیروزی، آنها به خاندان من که در مکه هستند آزاری نرسانند، و این کار از روی شک و شبهه من در این دین نبوده است.

۱.۹ - سخن عمر

عمر بن خطاب گفت: ای رسول خدا! دستور دهید تا من او را بکشم؛ چون او با این عمل، منافق گشته است؟

۱.۱۰ - بخشیده شدن حاطب توسط پیامبر

رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ فرمود: «(نه، او را نکش) او از کسانی است که در جنگ بدر بوده، و شاید خدای تعالی بدان‌ها نظر مرحمتی فرموده و آنان را آمرزیده باشد، او را از مسجد بیرون کنید. در این هنگام او را با کتک از مسجد بیرون انداختند و او نگاهش به‌سوی پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بود که شاید دل مهربان آن حضرت به حال او رقت کند، که رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ دستور باز گرداندن او را به مسجد داد و به او فرمود: «من از تو و گناهت درگذشتم، و تو نیز از پروردگار خویش آمرزش‌ بخواه و به‌سوی چنین گناهانی بازگشت مکن».
[۶] رسولی محلاتی، سید هاشم، ترجمه الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۴۹ ـ ۵۲، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، بی‌تا.



این داستان با اندکی تفاوت در منابع شیعه و سنی ذکر شده است. البته برخی منابع اهل سنت نیز اصل این داستان را نقل کرده‌اند؛ ولی به جزئیات به‌خصوص فرستادن امام علی ـ علیه‌السلام ـ و گرفتن نامه از آن زن اشاره‌ای نکرده‌اند.


در این‌جا باید دقت شود که امام علی ـ علیه‌السلام ـ در مقام تهدید به آن زن گفت: «لَأَکْشِفَنَّکِ»:

۳.۱ - اول

این کلمه ـ همان‌طور که برخی مترجمان در مقام ترجمه بیان داشته‌اند ـ می‌تواند غیر مستقیم به معنای گشتن و بازرسی باشد که با داستان نیز هم‌خوانی دارد و اشکالی بر آن وارد نمی‌شود؛ زیرا در عملیاتی بسیار حساس و کلیدی مانند فتح مکه که می‌تواند جان بسیاری از مسلمان‌ها را به خطر بیندازد، بازرسی زن نامحرم اشکالی نداشته است، علاوه بر این‌که شاید امام می‌دانست با تهدیدی این‌گونه او خود نامه را تحویل خواهد داد.

۳.۲ - دوم

هم‌چنین اگر این کلمه به معنای ظاهر خود باشد، می‌تواند به معنای کشف جزئی از بدن مانند برداشتن روسری و مقنعه باشد. درعین‌حال دلیلی بر این‌که کلمه «لَأَکْشِفَنَّکِ» بر عریان کردن کامل دلالت کند، وجود ندارد و قرائن نیز برخلاف آن است؛ زیرا قطعاً این چنین برخوردی موجب مخالفت دیگران می‌شده است.


۱. ممتحنه (۶۰)، آیه ۱.    
۲. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، تحقیق:قمحاوی، محمدصادق، ج ‌۵، ص ۳۲۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ق.    
۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق:موسوی جزایری، سید طیب، ج ‌۲، ص ۳۶۱، دارالکتاب، قم، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.    
۴. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‌۲۹، ص ۵۱۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۱۹، ص ۲۲۶، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۶. رسولی محلاتی، سید هاشم، ترجمه الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۴۹ ـ ۵۲، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، بی‌تا.
۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‌۱، ص ۵۶ ۵۹، ‌کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.    
۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق:موسوی جزایری، سید طیب، ج ‌۲، ص ۳۶۱ ۳۶۲، دارالکتاب، قم، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.    
۹. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‌۲۹، ص ۵۱۵ ۵۱۶، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.    
۱۰. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق:شمس‌الدین، محمدحسین، ج ‌۴، ص ۳۶، دارالکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.    



پایگاه اسلام کوئست.    






جعبه ابزار