برتری مقام ائمه بر انبیاء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ائمه،
انبیا،
مقامات ائمه،
امام خمینی.
پرسش: آیا
مقام ائمه برتر از انبیاء است؟ چگونه چنین چیزی قابل پذیرش است؟
پاسخ: برتری مقامات علمی ائمه نسبت به انبیا در روایات بسیاری مطرح شده و دلیل اصلی آن
وحدت نورانیت باطنی ائمه(ع) با
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است و چون آن حضرت برتر از همه انبیاء هستند علوم ائمه نیز که برگرفته از همان منبع واحد است از تمام انبیا برتر خواهد بود. ضمن اینکه برتری نوع
انسان نسبت به
ملائکه از مسلمات اسلامی بوده بنابراین، اینکه
ائمه معصومین (علیهمالسلام) دارای مقامی برتر از ملائکه باشند به هیچ وجه جای استبعاد نخواهد داشت.
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در کتاب حکومت اسلامیه میگوید: همانا
مقام امامان چنان بالاست که نه ملائکه و نه
نبی مرسل میتواند به آن برسند.
این کلام امام خمینی برگرفته از
احادیث فراوانی است که در کتب روایی معتبر نقل شده است از جمله:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ وَ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ اللَّهِ مَا کَلَّفَ اللَّهُ ذَلِکَ أَحَداً غَیْرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِکَ أَحَداً غَیْرَنَا...؛
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:همانا نزد ما سری از اسرار
خداوند و علمی از
علم الاهی است که نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه
مؤمن آزموده شده به
ایمان توان دریافت آن را ندارد و خداوند کسی را بدان مکلف نکرده است و احدی غیر ما خداوند را به واسطه این
علم پرستش ننموده است.
بنابراین مسئله برتری علم و مقامات ائمه باید براساس این
روایات بررسی شود و استناد
علمای شیعه در امثال این سخنان بر این گونه روایات بوده است.
قبل از پرداختن به بحث مقامات ائمه تذکر این نکته لازم است که افضلیت نوع انسان بر
ملائکه جزو مسلمات اسلامی محسوب میشود. بنابراین اینکه ائمه معصومین دارای مقامی برتر از ملائکه باشند به هیچ وجه جای
استبعاد نخواهد داشت؛ اما برتری ائمه نسبت به
انبیای الهی نیز از جهات مختلفی قابل اثبات بوده و با هیچ یک از مبانی اسلامی منافاتی ندارد و بلکه
شناخت این مقامات ارتباط تنگانگی با حقیقت معنوی
اسلام دارد که وظیفه هر مسلمانی است که نسبت به این مقامات که خصائص
انسان کامل است، بیاطلاع نبوده و
معرفت درستی نسبت به آن داشته باشد.
چهارده معصوم حقیقت واحدی دارند، و به تعبیر دیگر؛ از نور واحدی هستند. این اتحاد نوری
اهل بیت (علیهمالسلام) به صراحت در روایات بسیاری وارد شده است، البته گاهی
پنج تن آلعبا، و زمانی دیگر، همه معصومان، مورد تصریح روایاتاند. به عنوان نمونه میتوان روایات زیر را از نوع اول و دوم دانست:
قال الله تعالی: «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ سِنْخِ نُورِی وَ عَرَضْتُ وَلَایَتَکُمْ عَلَی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْکَافِرِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ أَوْ یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ أَوْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِکُم...»
حدیث فوق از
احادیث معراجی است که حق تعالی خطاب به
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: ای
محمد! من، تو و
علی،
فاطمه،
حسن،
حسین را از نور خود آفریدم و ولایت شما را بر
اهل آسمان و زمین عرضه داشتم، پس هر کس آن را بپذیرد، در پیشگاه من از
مؤمنان بشمار میآید و هر کس آن را
انکار کند، نزد من از
کافران محسوب میگردد. ای محمد! اگر بندهای از بندگانم سر برآستان
عبودیت من بساید تا بدانجا که جسمش فرسوده و نزار شود سپس در حالتی نزد من آید که منکر
ولایت شما باشد، هرگز او را نخواهم آمرزید تا آنکه به ولایت شما تقرب جوید.
«یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ ثُمَّ لَقِیَنِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ أَدْخَلْتُهُ النَّار...»
؛ در این روایت به نور واحد بودن همه ائمه تصریح شده است.
همه
اهل بیت (علیهمالسلام) صاحب
مقام ولایت هستند(حضرت علی (علیهالسلام) در این باره میفرماید:
«وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَة»؛ ویژگیهای ولایت از آن آل محمد است.)
، به این معنا که جانشینان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علاوه بر زعامت اجتماعی و عهده داشتن پاسخگویی به
احکام دینی، انسانهای خود ساخته و معصومیاند که بر
جهان و انسان، نفوذ غیبی دارند و به اذن خدا ناظر بر ارواح و نفوس و قلوباند و بر آنها تصرف تکوینی دارند.
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در این باره میگوید: مقام
امامت یک نوع
ولایت است بر
اعمال مردم از نظر باطن که توأم با
هدایت باشد و هدایت در اینجا به معنای رساندن به مقصود است نه تنها راهنمایی و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان و بلکه عموم مومنانی است که از راه
موعظه و
نصیحت، مردم را به سوی
خدا دعوت میکنند.
به عبارت دیگر میتوان گفت که ولایت بر دو قسم است:
ولایت تشریعی و
تکوینی.
ولایت تشریعی به معنای حق
تشریع و قانونگذاری است که اختصاص به واجب تعالی دارد و حتی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز از این حق برخوردار نیست (البته گفته شده است
خداوند در حوزهای از امور شرعی، اختیار تشریع را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اعطا کرد و حضرت در آن حوزه اقدام به تشریع نمود به عنوان مثال رکعت سوم و چهارم در
نماز ظهر و
عصر از تشریعات پیامبر است که به اذن خداوند صورت گرفت. این حرف اگر درست باشد، باید گفت که چنین چیزی از اختصاصات نبی است و فقط مربوط به ایشان میباشد و حتی در مورد ائمه (علیهمالسلام) چنین مطلبی وارد نشده است.) و او تنها منذر، مبشّر، مبلّغ و مبیّن احکام است.
ولایت تکوینی به معنای توان و اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات به اذن تکوینی خدا است. به عبارت دیگر؛ صاحب ولایت تکوینی به همّت خودش چیزی را در خارج از محل همّت، خلق میکند.
بر این اساس، تمام
معجزات و کراماتی که اولیای الهی دارند، بهواسطه همین ولایت تکوینی آنهاست.
میتوان گفت که معجزه فعلی (معجزه قولی عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام) که حاوی معارف عمیق و حقی هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشتهاند. در فرق
معجزه فعلی و گفتاری باید گفت که معجزه فعلی، هم محدود به
زمان و مکان خاصی است و هم غالباً برای عوام است؛ چون آنها با محسوسات سر و کار دارند و اما
معجزه قولی، اختصاص به زمان خاصی ندارد و در تمام عصرها باقی و برای خواص است.)
همانند:
شقّ القمر (از جمله معجزات پیامبر نصف کردن ماه بوده است.) و
شقّ الشجر (
حضرت امیر(علیهالسلام) در خطبه قاصعه، معجزه شق الشجر را توضیح میدهند.)
از طرف
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) و
شقّ الارض و
شقّ البحر در داستان
قارون و
فرعون از ناحیه
حضرت موسی (علیهالسلام) و
شقّ الجبل از سوی
حضرت صالح (علیهالسلام) و شفا دادن اکمه و ابرص و احیای مردگان
توسط
حضرت عیسی (علیهالسلام) و کندن در
قلعه خیبر به اعجاز علوی (حضرت (علیهالسلام) در نامهاش به
عثمان بن حنیف به این حقیقت اشاره کرده و میفرماید: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ وَ رَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَّةٍ جَسَدِیَّةٍ وَ لَا حَرَکَةٍ غِذَائِیَّةٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَکُوتِیَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیئَة»)
جامی در این باره میگوید:
•بوده از غایت فتوت خویش
•خالی از حول خویش و قوت خویش
•قدرت و فعل حق از او زده سر
•کنده بی خویشتن در خیبر
•خود چه خیبر که چنبر گردون
•پیش آن دست و پنجه بود زبون، چیزی غیر از تصرف
انسان کامل در کائنات، به نیروی ولایت تکوینی نیست.
ولایت با قرب به خدا و فنای فی الله (فنا بر چند گونه است: اول، فنای ظاهر که فنای افعال است؛ دوم، فنای باطن که فنای
صفات است؛ سوم، فنای ذات.)
، و قرب به خدا نیز با اطاعت از خداوند و متخلق شدن به
اخلاق الهی، حاصل میشود؛ یعنی
انسان اگرچه نمیتواند خدا گردد، اما میتواند خدایی شود. او هر مقدار به منبع لایزال الهی متصل و به خدا نزدیکتر گردد و به خرق حجب ظلمانی و نورانی توفیق یابد و افعال، صفات، ذات خود را نبیند، اسماء و
صفات خدا بیشتر در او تجلی پیدا میکند (
امام مجتبی (علیهالسلام) فرمودند:«من عبدالله عبدالله له کل شیء»؛ هر کس بنده خدا شد خداوند همه چیز را تحت فرمان و بندگی او قرار می دهد.)
. خداوند قدرتش برای تصرف در کائنات نامتناهی است، انسان نیز به اندازه اتصال به قدرت بیپایان الهی، از قدرت تصرف در کائنات بهرهمند میشود و... .
در
احادیث قدسی آمده است که خدواند فرمود: بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مَثَل خودم قرار دهم(«عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی» این روایت اینگونه نیز نقل شده است:«یا عبدی! أحببنی أجعلک مثلی»)
؛ فرزند آدم من غنی هستم و فقیر نمیشوم از من اطاعت کن تا تو را بینیاز قرار دهم که فقیر نشوی و من زندهام و نمیمیرم، آنچه به تو امر میکنم اطاعت کن تا تو را زنده دایمی قرار دهم که هرگز نمیری و من به شیء میگویم باش پس میشود. از من اطاعت کن تا تو را آن چنان قرار دهم که به شیء بگویی باش پس موجود شود.(«ابن آدم أنا غنی لا أفتقر أطعنی فیما أمرتک أجعلک غنیا لا تفتقر یا ابن آدم أنا حی لا أموت أطعنی فیما أمرتک أجعلک حیا لا تموت یا ابن آدم أنا أقول للشیء کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول لشیء کن فیکون»)
مقام ولایت با
مقام نبوت فرقهای بسیاری دارد و از جهت رتبه بالاتر از مقام نبوت است.
توضیح اینکه «ولی» در مقام «فنا فی الله» به حقایق الهیه آگاه میگردد و چون از آن گلشن راز باز آمد، از آن حقایق خبر میدهد. از این آگاهی به «
نبوت عامه» و گاهی هم به «
نبوت مقامی» و زمانی به «
نبوت تعریف» در مقابل «
نبوت تشریع» تعبیر آورده میشود. «نبی» نیز از حیث «نبوت تعریف»، اخبار از ذات و صفات و افعال حق میدهد و از حیث «
نبوت تشریع»،
تبلیغ احکام و تأدیب به اخلاق و تعلیم به
حکمت و قیام
سیاست، میکند.
قرآن میفرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین»
؛ یعنی انسان واصل به منزل احسان، به مشرب موسوی یعنی به نبوت مقامی نایل میگردد هر چند منصب موسوی یعنی نبوت تشریعی برای او حاصل نشود.
بنابراین اگرچه ما نمیتوانیم به مرتبه نبوت، رسالت تشریعی برسیم، اما میتوانیم با انجام عبادات الهی و طی کردن مراحل کمال، به
قرب نوافل و بلکه به
قرب فرائض نائل شویم و صاحب نبوت مقامی و مقام ولایت گردیم.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
به هر حال میتوان تفاوتهای مقام ولایت و مقام
نبوت را در موارد زیر خلاصه کرد:
ولایت جنبه حقانی دارد و نبوت وجهه خلقی؛ به بیانی دیگر؛ نبوت جهت ظاهر ولایت و ولایت جهت باطن نبوت است.
انبیاء چون در احدیت وجود فانی شدهاند، اطلاع بر حقایق مکنون در غیب وجود دارند و به اعتبار بقاء بعد از فنا و صحو بعد المحو بعثت مییابند و از آن حقایق خبر میدهند، اما بهر حال منشاء انباء جهت حقی و ولایت آنهاست.
ولی عالم به
شریعت و
حقیقت است؛ یعنی به ظاهر و باطن آگاهی دارد، اما حوزه
بعثت انبیا و رسولان تنها
شریعت و ظاهر است.
ولی بر اعمال باطنی و باطن
انسان اشراف دارد، لذا باید بیچون و چرا از او اطاعت کرد.
پیر را بگزین که بی پیر این سفر
هست بس پر آفت و خوف خطر
نبی و رسول
علم خود را بواسطه ملک و سایر عوامل
وحی از خدا میگیرند؛ اما علم ولی مستقیماً از باطن
حقیقت محمدیه افاضه میشود.
نبوت و
رسالت محدود به مکان و زماناند؛ لذا منقطع میشوند؛ اما ولایت اینگونه نیست؛ زیرا ولی از اسماءالله است («هو الولی الحمید»)
و
اسماءالله باقی و دائماند («فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة»)
. نتیجه اینکه این اسم همیشه مظهر میخواهد، پس ولایت منقطع نمیگردد(«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»)
و
انسان کامل مظهر اتم و اکمل این اسم شریف و همچنین صاحب ولایت کلیه است، اما رسول و نبی از اسماء الله نیستند و رسالت و نبوت از صفات کونیه زمانیهاند که به انقطاع زمان منقطع میگردند.
ولایت شامل رسالت و نبوت تشریعی و
نبوت عامه غیر تشریعی است، لذا از آن به فلک محیط عام تعبیر میکنند.
معطی نبوت و رسالت، اسم ظاهر است که احکامشان متعلق به تجلیه است و معطی ولایت، اسم باطن است که مفید تحلیه است.
ولایت باطن نبوت و رسالت است و نیل به این دو مبتنی بر ولایت است.
از آنچه بیان شد به خوبی معلوم گردید که:
اولاً: ولایت رسول بالاتر از رسالتش و ولایت نبی بالاتر از نبوتش است،
ثانیاً: ممکن است ولیای را فضل نبوت نباشد، اما برحسب ولایتش اعلم و افضل از نبیای باشد. لذا
حضرت خضر میتواند با «انک لن تستطیع معی صبرا»؛ تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی!،
حضرت موسی را عتاب کند و بعد آن را با «ألم اقل انک لن تستطیع معی صبرا»؛ آیا نگفتم تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی؟!، شدیدتر کند و در نهایت بفرماید: «هذا فراق بینی و بینک»؛ اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده است،
و دقیقاً به همین جهت است که بعد از ظهور
حضرت مهدی (عجلاللهفیفرجه) حضرت عیسی (علیهالسلام) به آن حضرت
اقتدا میکند
با اینکه حضرت عیسی (علیهالسلام) از
پیامبران اولوا العزم است. خلاصه اینکه اگرچه حضرت خضر (علیهالسلام) و حضرت مهدی (عجلاللهفیفرجه) دارای فضل نبوت و منصب تشریعی نبودند، اما از لحاظ
ولایت تکوینی، حضرت خضر بر حضرت موسی و حضرت مهدی (عجاللهفیفرجه) بر حضرت عیسی تقدم دارند و افضلاند.
و ازاینروست که
حضرت امیر (علیهالسلام) میفرماید:
«أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلیاللهعلیهوآله)...»؛ روشنایی و نور
وحی و پیامبری را میدیدم و بوی
نبوّت را میشنودم. من هنگامی که وحی بر او (صلیاللهعلیهوآله) فرود آمد، آوای
شیطان را شنیدم...
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز در حقش فرموده است: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی»؛ و میبینی آنچه را من میبینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی
.
امام حسن (علیهالسلام) نیز بعد از
شهادت حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: «و الله لقد قبض فیکم اللیلة رجل ما سبقه الأولون إلا بفضل النبوة، و لایدرکه الآخرون»؛ بخدا امشب مردی از میان شما رفت که گذشتگان فقط به فضیلت پیغمبری از او برتر بودند و متاخران بدو نرسند.
یا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «إن لله عبادا لیسوا بأنبیاء یغبطهم النبیون بمقاماتهم و قربهم إلی الله تعالی»؛ برای
خداوند بندگانی است که پیامبر نیستند، اما انبیا به مقاماتشان و قرب آنان به خدا، غبطه میخورند.
در این روایت اخیر علاوه بر بیان تقدم انسانهایی که پیامبر نیستند بر پیامبران، به سرّ این تقدم نیز تصریح شده است؛ زیرا جمله «و قربهم إلی الله تعالی» بیانگر راز تقدم اینان بر پیامبران است و این نکته را نیز از مباحث گذشته دانستیم که کمال قرب چیزی جز
ولایت تکوینی نیست.
همچنین
قرآن کریم میفرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»
؛ آنها که
کافر شدند میگویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که
علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!».
در این آیه، خداوند دو شاهد و گواه معرفی میکند، یکی خود خداوند و دیگری کسی که نزد او
علم الکتاب است. گواهی خداوند با معجزات است که یکی از آن معجزات
قرآن است، اما «من عنده علم الکتاب» چه کسانیاند و از چه ویژگیای برخوردارند که گواهی آنان شاهد صدق رسالت پیامبر است؟، در یک جمله باید گفت که منظور از این عبارت حضرت علی (علیهالسلام) و
ائمه اطهار (علیهمالسلام) هستند که از مقام ولایت تکوینی بهرهمندند.
برای روشن شدن این مطلب، گفتارمان را با ذکر داستان
حضرت سلیمان و آوردن
تخت بلقیس، که در آیات ۲۰ تا ۴۱
سوره نمل آمده است، پی بگیریم:
هدهد از سرزمین «سبا» خبری به حضرت سلیمان داد که زنی بر آن سرزمین حکومت میکند که همه چیز در اختیار اوست و تخت عظیمی دارد! قومش برای غیر خدا- خورشید- سجده میکنند. حضرت نامهای برای
ملکه سبا فرستاد که بسوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید! اما او در پاسخ هدایایی فرستاد. این هدایا توسط حضرت سلیمان رد شد و... (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من میآورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» عفریتی از
جنّ گفت: «من آن را نزد تو میآورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» امّا کسی که دانشی از کتاب داشت گفت:«پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، عبارت قرآن در آیه ۴۰ این است: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی».
پس کسی که در یک چشم برهم زدن توانسته تخت بلقیس را از
یمن به
فلسطین بیاورد و در کائنات تصرف کند، کسی است که دارای مقام ولایت تکوینی و به بیان روایات صاحب
اسم اعظم الهی بوده، و به تعبیر قرآن دارای علمی از کتاب، یعنی بخشی از علم کتاب بوده است. به عبارت دیگر، بیان قرآن نشان میدهد که این شخص ازآنرو که به بخشی از علم کتاب دسترسی داشته و صاحب درجهای از مقام ولایت تکوینی بوده، توانسته است در کائنات تصرف کند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در حدیثی به ابوسعید خدری فرمود: «مراد از «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، وصی برادرم سلیمان بن داود است (آصف بن برخیا، خواهر زاده حضرت سلیمان)، و مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»، برادرم
علی بن ابی طالب است (این حدیث را گروهی از
مفسران و علمای
اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن نقل کردهاند).
بدیهی است که بین «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» و «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، تفاوت بسیاری است؛ زیرا دومی علم جزئی است و اولی علم کلی
.
در روایات نیز آمده است که،
اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد «
آصف بن برخیا» بود، و نزد امامان
اهل بیت (علیهمالسلام) هفتاد و دو حرف آن است، و یک حرف آن مخصوص به ذات پاک خدا است: (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) قَالَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّی تَنَاوَلَ السَّرِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَه.)
. از این رو
امام صادق (علیهالسلام) در ذیل آیهای که به داستان آصف بن برخیا اشاره دارد، میفرماید: «وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ»
؛ و نزد ماست به خدا همه
علم کتاب؛ یعنی اگر برای او بخشی از علم کتاب بود در نزد ما
اهل بیت همه آن است. از آنچه بیان شد معلوم گردید که بین دارندگان اسم اعظم الهی (صاحبان ولایت تکوینی) فرق است، بعضی از یک حرف بهره دارند و گروهی دیگر از ۷۲ حرف، اما آیا بین دارندگان این ۷۲ حرف نیز تفاوتی وجود دارد؟
امام صادق (علیهالسلام) در ذیل آیه ۴۳
سوره رعد فرموده است: «إِیَّانَا عَنَی وَ عَلِیٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَیْرُنَا بَعْدَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله)
؛ یعنی این آیه ما را منظور داشته است که اوّلمان و افضلمان و بهترین ما بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، علی(علیهالسلام) است.
در پایان توصیه می شود برای روشن شدن کلیه جوانب این بحث و مطالعه بیشتر در این زمینه، به کتاب "نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به شخصیت و قیام
امام حسین (علیهالسلام)"
مراجعه شود.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «برتری مقام ائمه بر انبیا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۷/۱۸.