• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انفسنا در آیه مباهله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: آیه مباهله، پیامبر، خلافت، امام علی (علیه‌السّلام).

پرسش: آیه مباهله چگونه بر خلافت بلافصل امام علی (علیه‌السّلام) دلالت دارد؟



«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ اَبْنَاءَنَا وَ اَبْنَاءَکمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکمْ وَ اَنْفُسَنَا وَ اَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجّه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»


برخی از مفسّران اهل سنّت، گرفتار تعصّب و پیش داوری گردیده، در تفسیر آیه، مطالب تعجّب برانگیزی گفته‌اند. بر اساس گفتار آنان، کلمه «انفسنا» بر علی (علیه‌السّلام) دلالت نمی‌کند؛ بلکه مراد از آن، خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استو علی (علیه‌السّلام) جزء کلمه «ابناءنا» به حساب آمده و به مباهله فرا خوانده شده است.

۲.۱ - ادعای عجیب آلوسی

آلوسی با این ادّعای عجیب می‌نویسد: در عرف عرب، داماد، پسر شمرده می‌شود. از این‌رو، استعمال نوه دختری و داماد در «ابناء» یا مجاز است یا عموم المجاز.... پس (ندعوا انفسنا)، یعنی احضار خود.

۲.۲ - پاسخ به آلوسی

در پاسخ باید گفت که بر اساس آیه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مأمور شد که عدّه‌ای را برای مباهله فرا بخواند و با خود، همراه سازد. دعوت کردن انسان از خودش چه مفهومی دارد و چگونه می‌تواند سخنی فصیح و ادیبانه باشد؟ آیا در کتابی که سراسر فصاحت و بلاغت است، چنین سخن غیر فصیحی جای دارد؟ (در کتاب حقائق التأویل، شاهد ارائه این جواب از سوی امام رضا (علیه‌السّلام) به مأمون هستیم. گفتنی است آلوسی در جواب گفته است: در عرب به فراوانی این تعبیر وجود دارد که «دعَته نفسُه الی کذا، و دعوتُ نفسی الی کذا، نفسش او را به امری فرا خواند و خود را به فلان کار دعوت کردم». این، در حالی است که دعوت در تمام این استعمالات، مجازی است و قرینه‌اش این است که در چنین دعوتی هیچ ندایی وجود ندارد و داعی و مدعو، یک نفر است. به همین جهت نیز دعوت در این نمونه‌ها به معنای ترغیب کردن یا وادار کردن است، امّا در آیه به سبب وحدت سیاق باید به معنای حقیقی اکتفا کرد، چرا که دو متعلّق ابتدایی دعوت (ابناء و نساء) غیر از داعی است. گفتنی است که این اشکال به استدلال شیعه قبل از آلوسی توسّط ابو‌بکر رازی معروف به جصّاص (صاحب احکام القرآن) مطرح شده است.) ضمن آن‌که اگر قرار به انضمام بود، سزاوارتر بود که فاطمه زهرا (ضمن «ابناء» ذکر گردد؛ چرا که او فرزند رسول خدا بود و در ادبیّات عرب، زنان را در ضمن مردان به‌طور یک‌جا با لفظ مذکّر می‌آورند و از «ابناء»، هم پسران و هم مجموع پسران و دختران را اراده می‌کنند؛ ولی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین نکرده و نشان داده است که قصدش تفکیک شئون مختلف بوده است، وگر‌نه به‌طور یک‌جا می‌فرمود: شما و ما خانوادگی برای مباهله بیاییم.
علاوه بر این، پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌بایست از تعابیری استفاده می‌نمود که شامل زنان، فرزندان و خودی‌ها و افراد بسیار نزدیک نجرانیان نیز می‌گردید. بر این اساس، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا ابد به همه جهانیان نشان داد که: من یک خودی (که چون جان من است) بیشتر ندارم. پس به جای «انفسنا»، یک نفْس را به میدان می‌آورم و یا خواست بفرماید: از میان همه خودی‌ها، یعنی سلمان و ابو‌ذر و مقداد و عمّار و اصحاب برجسته، بهترین و بافضیلت‌ترین آنان را همراه می‌آورم تا بر مردم، اتمام حجّت گردد که پس از من، چه کسی نزدیک‌ترین شخصیت به من است و در این مسئله سنّ بیشتر و سایر ملاک‌های فرعی مطرح نیست.

۲.۳ - شواهد دیگر

البتّه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چندین بار دیگر نیز این مسئله را به اثبات رساند، هم‌چون: مسدود نمودن همه درها به مسجد النبی، جز درِ خانه خود و علی (علیه‌السّلام) و یا برادر نمودن علی (علیه‌السّلام) با خود ضمن خواندن عقد اخوّت میان مؤمنانِ کفو با یکدیگر و اقدامات دیگری از این دست تا با ترجیح دادن علی (علیه‌السّلام) در همه مواقف ویژه و کلیدی، گزینش او برای امر مهم و کلیدی خلافت و امامت نیز آشکار گردد و پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، مردم بر سرِ آن اختلاف ننموده، کسی جز علی (علیه‌السّلام) را بر مسند حاکمیت ننشانند.

۲.۴ - پیشینه

شایان ذکر است که تطبیق «انفس» بر امام علی (علیه‌السّلام) از سده اوّل هجری سابقه دارد. برای نمونه، عامر شعبی (م ۱۰۳ق) از فقها و دانشمندان کوفی در سده اوّل، مراد از «انفسنا» را علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) می‌داند.
این، در حالی است که تفسیر «انفس» به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، نادر و در میان متقدّمان، کم سابقه است. ابن جوزی (ق۶ ق) در تفسیر خود در این مسئله پنج قول، از جمله سخن شعبی را بیان می‌کند؛ ولی چنین رأیی را گزارش نمی‌کند؛ یعنی چنین سخنی مطرح و معقول نبوده، وگر‌نه آن را نیز می‌افزود، خصوصاً برای این‌که قول اوّل را (که مراد از «انفس» را علی بن‌ابی‌طالب می‌داند)، با تکثیر احتمالات، تضعیف کند.
از سوی دیگر، اطلاق «نفْس (جان پیامبر)» بر علی (علیه‌السّلام) در احادیث دیگر، نمونه و کاربرد داشته است.بیهقی در کتاب المحاسن و المساوی، از مردی از بنی‌هاشم روایت می‌کند:
در بصره در مجلس محمّد بن عایشه حاضر بودم. از میان جمع، مردی برخاست و گفت: ‌ای ابو عبد‌الرحمان! از بین یاران پیامبر خدا، کدام برترین بودند؟ وی پاسخ داد: ابو‌بکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، سعید، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبیده جرّاح. مرد پرسید: پس علی بن ابی‌طالب کجا رفت؟ ابو عبد الرحمان جواب گفت: ‌ای مرد! آیا از من در باره یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌پرسی، یا خود او؟ گفت: بلکه از یاران او. ابو عبد الرحمان گفت: خداوند متعال می‌فرماید: (بیایید پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانیم...). چگونه یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم‌چون نفس وی خواهند بود؟

۲.۴.۱ - روایات پیامبر

در حدیث دیگری رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید:
«عَلِیٌّ مِنّی کَنَفْسی، طاعَتُهُ طاعَتی، وَ مَعصِیتُهُ مَعصِیَتی؛ علی نسبت به من، چون جان من است. پیروی از او، پیروی از من و نافرمانی از او، نافرمانی از من است.»
و در حدیث دیگری می‌فرماید:
«عَلِیٌّ کَنَفْسی، لا فَرقَ بَینی وَ بَینَهُ الَّا النُّبُوَّة؛ علی به مانند جان من است. بین من و او جز پیامبری، فرقی نیست.»
و باز می‌فرماید:
«فَاَمّا عَلِیٌّ فَاَنَا هُوَ وَ هُوَ اَنَا؛ امّا علی، من اویم و او، من است.»

۲.۵ - نظر فخر رازی

در باره این پیام، فخر رازی در تفسیر خود، نکته قابل تامّلی آورده است. او می‌نویسد:
در ری مردی به نام محمّد بن حسن حمصی می‌زیست که معلّم اثنا عشریّه (امامیّه) بود. او عقیده داشت مقام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) از همه پیامبران بالاتر است، به استثنای خاتم الانبیا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). دلیل سخنش آیه مباهله بود که به صراحت می‌گوید: علی (علیه‌السّلام) جان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و چون حقیقت انسان جان اوست، پس علی باید در همه فضائل و کمالات با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یکسان باشد، مگر مقام نبوّت که علی (علیه‌السّلام) حائز آن نیست؛ امّا برتری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر همه انسان‌ها امری است که دلیل قاطع، آن را اثبات می‌کند. آن‌گاه به حدیثی استشهاد می‌کرد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «مَن ارادَ ان یَریٰ آدمَ فی عِلمِهِ، وَ نوحاً فی طاعَتِهِ وَ ابراهیمَ فی خُلَّتِه، وَ موسیٰ فی هَیبَتِهِ، وَ عیسیٰ فی صَفوَتِهِ، فَلْیَنْظُرْ الیٰ عَلیِّ بنِ ابی طالبٍ؛ کسی که می‌خواهد به دانش آدم و بندگی نوح و خلیل بودن ابراهیم و هیبت موسی و برگزیدگی عیسی بنگرد، به علی بن ابی‌طالب نگاه کند.»
فخر رازی، پس از نقل این سخن و شاهد آن، عقیده معلّم اثنا عشریّه را خطا دانسته، می‌نویسد:
اجماع داریم که پیامبر بر غیر پیامبر، مقدّم و از او برتر است و علی (علیه‌السّلام) پیامبر نیست. پس سایر انبیا از علی (علیه‌السّلام) برتر هستند.

۲.۶ - پاسخ به فخر رازی

در پاسخ به فخر رازی باید گفت:
اوّلاً بر تقدّم پیامبر بر غیر پیامبر، اجماع نداریم.
ثانیاً اجماع علمای یک مذهب برای سایر مذاهب، حجّیت ندارد، بویژه اجماعی که در مقابل قرآن و حدیث قرار بگیرد.
ثالثاً آیه ۱۲۴ از سوره بقره به روشنی دلالت دارد که مقام امامت، بالاتر از نبوّت است؛ زیرا تنها برخی از پیامبران مانند ابراهیم (علیه‌السّلام) و محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از احراز مقام پیامبری، حائز مقام امامت هم شده‌اند.


۱. آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.    
۲. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی، ج۲، ص۱۸۱.    
۳. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۶۸.    
۴. ابو‌حیان‌، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۱۸۸.    
۵. آلوسی، شهاب‌الدین، تفسیر الآلوسی، ج۲، ص۱۸۱.    
۶. ابو‌حیان‌، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۱۹۰.    
۷. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۲۸۹.    
۸. ر. ک:ابو‌حیان‌، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۱۸۸.    
۹. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۲۸۹.    
۱۰. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیر المؤمنین، ج۸، ص۶۷ (جان من).    
۱۱. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوی، ص۱۸.    
۱۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیر المؤمنین، ج۷، ص۵۰۵، ح۳۰۶۲.    
۱۳. صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص۴۹۶، ح۵.    
۱۴. صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۱۴۹.    
۱۵. طبری، عماد الدین، بشارة المصطفی، ص۴۴.    
۱۶. عاملی، علی بن یوسف، الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۲.    
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۳۱۹، ح۵۰۲.    
۱۸. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیر المؤمنین، ج۸، ص۹۸.    
۱۹. صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین و تمام النّعمه، ص۲۵.    
۲۰. حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۱۰۰.    
۲۱. حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۱۰۳.    
۲۲. ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۱۳.    
۲۳. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۹.    



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «انفسنا در آیه مباهله» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۶/۶.    



جعبه ابزار