• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امام علی و خلفا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: خلفا، امام علی علیه‌السلام.

پرسش: امام علی ـ علیه‌السلام ـ در قبال لشکرکشی خلفا به سایر کشورها چه موضعی داشتند؟

پاسخ: در پاره‌ای از جنگ‌ها، مانند جنگ با ایران و روم و فتح بیت‌المقدس امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ مورد مشورت قرار ‌گرفت؛ ولی خود حضرت در جنگ حضور نداشتند. حضرت علی علیه‌السلام در چنین مواردی نه‌تنها براساس مصلحت اسلام و مسلمین که بر‌اساس مصلحت و منافع همه جامعه بشریت ـ مخصوصاً مستضعفان و مظلومان ـ نظر خود را اعلام می‌فرمودند. در جنگ با ایران، حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ به‌عنوان امام معصوم که ولی، دلسوز و خیرخواه همه مردم جهان (حتی غیر مسلمانان و کافران) است با ابراز نظر مشورتی خود کاری کرد که این جنگ‌ها با کم‌ترین خطر و کم‌ترین تلفات به پایان برسد و چنین هم شد.

فهرست مندرجات

۱ - مشورت خلفا با امام علی
       ۱.۱ - جنگ اسلام با ایران
              ۱.۱.۱ - یاری خداوند در جنگ‌ها
              ۱.۱.۲ - تدابیر امام علی در جنگ
              ۱.۱.۳ - نتیجه جنگ با ایران
       ۱.۲ - جنگ اسلام با روم
              ۱.۲.۱ - اعزام سپاهی به‌سوی تبوک
              ۱.۲.۲ - سپاه اسامه مأمور مبارزه با رومیان
              ۱.۲.۳ - مژده پیروزی به ابوبکر
       ۱.۳ - جنگ اسلام با بیت‌المقدس
۲ - تدابیر امام درباره مصالح نسل آینده
۳ - بیان چند نکته
       ۳.۱ - هدف اسلام از جهاد و دفاع
              ۳.۱.۱ - نابودی آثار شرک و بت‌پرستی
              ۳.۱.۲ - نابودی نقشه‌های دشمنان
              ۳.۱.۳ - آزادی در تبلیغ
       ۳.۲ - نظر اسلام درباره فتوحات خلفا
۴ - نمونه‌هایی از انحراف‌ در اسلام
       ۴.۱ - پیدایش طبقه معتقد به اسلام
       ۴.۲ - فاصله گرفتن از عدالت اسلامی
              ۴.۲.۱ - واگذاری کارها به غیر عرب‌ها
              ۴.۲.۲ - برخورد نادرست با عجمان
              ۴.۲.۳ - سخنی از ابن جریح
              ۴.۲.۴ - سخنی از حجاج
       ۴.۳ - وقوع شورش در سرزمین‌های فتح‌شده
۵ - هدف اصلی امام علی
۶ - علت سقوط حکومت ساسانی
       ۶.۱ - دیدگاه زرین‌کوب
       ۶.۲ - دیدگاه شهید مطهری
۷ - پانویس
۸ - منبع


خلفای وقت، حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ را کنار زدند و آن حضرت در زمان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان خانه‌نشین بود. منتهی وقتی که آنان احتیاج پیدا می‌کردند، از آن حضرت هم، نظر و مشورت می‌خواستند. امام علی علیه‌السلام نیز در چنین مواردی نه‌تنها براساس مصلحت اسلام و مسلمین که براساس مصلحت و منافع همه جامعه بشریت ـ مخصوصاً مستضعفان و مظلومان ـ نظر خود را اعلام می‌فرمودند.

۱.۱ - جنگ اسلام با ایران

در پاره‌ای از جنگ‌ها، مانند جنگ با ایران و روم، امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ مورد مشورت قرار ‌گرفت؛ البته خود حضرت در جنگ حضور نداشتند.
مثلاً درباره نقش حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در فتح ایران و جنگ با ایران آورده‌اند که وقتی عمر بن خطاب فهمید که نیروهای ایرانی آماده حمله بزرگی می‌شوند، به مسجد آمد و همه را دعوت کرد و از آنان نظر خواست. طلحه گفت: تو خودت به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو قوی‌تر شوند و خوب بجنگند. عثمان گفت: همه مردم شام، همه مردم یمن، مردم مدینه و مردم مکه را حرکت بده و به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو و این‌همه نیرو خوب بجنگند، عثمان نشست و دیگر کسی بلند نشد. عمر بن خطاب دوباره گفت: ای مسلمانان نظر بدهید. حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: این درست نیست که مردم شام را روانه جبهه جنگ بکنی؛ چون در این صورت رومیان حمله می‌کنند و زن و بچه آنان را می‌کشند. مردم یمن را هم حرکت نده؛ چون حبشه حمله می‌کند و یمن را قتل و غارت می‌کند. اگر مردم مدینه و مکه را بیرون ببری، اعراب اطراف حمله می‌کنند و این دو شهر را غارت می‌کنند. تو خودت هم نرو؛ بلکه به بصره‌ نامه بنویس و تعدادی از آنان را به کمک مسلمانان بفرست. این نظر را عمر بن خطاب پسندید و گفت: نظر درست همین است و باید مطابق آن عمل کنم.
[۲] نهج البلاغه عبده، خطبه ۱۴۴.
[۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ‌۴، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
[۵] ابن اثیر، ابوالحسن، تاریخ کامل، ج ۳، ص ‌۳.
[۶] تاریخ ابن کثیر، ج ‌۷، ص ‌۱۰۷.
[۷] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ‌۹، ص ۵۰۱، ط کمپانی.


۱.۱.۱ - یاری خداوند در جنگ‌ها

حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در همین سخنان خود به این نکته هم اشاره کردند که ما در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، با عدد و کثرت نیرو نمی‌جنگیدیم؛ بلکه به یاری خدا می‌جنگیدیم و تو از کمی نیروهای مسلمان هراس نداشته باش.

۱.۱.۲ - تدابیر امام علی در جنگ

آن حضرت با این تدبیر، هم مسلمانان شام، یمن، مکه و مدینه را از خطر، و هم مردم ایران را از کشته شدن نجات دادند؛ زیرا اگر روم حمله می‌کرد، زن و بچه مسلمانان کشته می‌شدند. اگر حبشه حمله می‌کرد، زن و بچه یمنی‌ها کشته می‌شدند و اگر اعراب اطراف مدینه و مکه به این دو شهر حمله می‌کردند، باقی‌مانده مردم آنجا هم کشته می‌شدند. از سوی دیگر، اگر این همه نیروی جنگی به طرف ایران حمله‌ور می‌شدند، خدا می‌داند چه بلایی بر سر مردم ایران می‌آمد؛ به جهت این‌که در آن زمان (زمان یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی) حکومت ایران بسیار ضعیف و در حال فروپاشی بود
[۸] نولد، تئودور، «تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان»، ترجمه دکتر عباس زریاب، ص ۴۱۸.
و تعداد کمی از نیروهای مسلمان می‌توانستند آن را از بین ببرند و اگر به‌جای نیروهای مستقر در جبهه ایران، ده برابر آن نیرو می‌آمد، تلفات ایرانیان چند برابر می‌شد.

۱.۱.۳ - نتیجه جنگ با ایران

بنابراین حضرت علی علیه‌السلام به‌عنوان امام معصوم که ولی، دلسوز و خیرخواه همه مردم جهان (حتی غیر مسلمانان و کافران) است، کاری کرد که این جنگ با کم‌ترین خطر و کم‌ترین تلفات به پایان برسد و چنین هم شد.
از آن‌چه گذشت معلوم شد که در زمان حمله مسلمانان به ایران، تمدن ایران به حقیقت در حال ویرانی و نابودی بود و با آمدن اسلام، این تمدن جان تازه گرفت و به حیات خود ادامه داد و این امر امکان‌پذیر نبود، مگر با حسن تدبیر و مشورت‌های مشفقانه امام علی علیه‌السلام.

۱.۲ - جنگ اسلام با روم

در جنگ اسلام با امپراطوری روم، از آن‌جا که امپراطوری روم یکی از دشمنان مهم اسلام به‌ شمار می‌رفت، در زمان پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ همواره فکر ایشان متوجه آن بود. به همین جهت در سال ۷ ه.ق پیامبر گروهی را به فرمان‌دهی جعفر بن ابی‌طالب برای جنگ با رومیان اعزام نمود که به شهادت جعفر و جمعی دیگر انجامید.

۱.۲.۱ - اعزام سپاهی به‌سوی تبوک

در سال ۹ ه.ق رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله با سپاهی مجهز به سمت "تبوک" حرکت کرد؛ ولی بدون درگیری با سپاه روم به مدینه بازگشت.

۱.۲.۲ - سپاه اسامه مأمور مبارزه با رومیان

آن حضرت در آخرین روزهای عمرشان سپاه "اسامه" را مأمور مبارزه با رومیان کرد که قبل از حرکت سپاه اسلام، پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ رحلت کردند و این مأموریت انجام نشد.

۱.۲.۳ - مژده پیروزی به ابوبکر

بعد از تثبیت حکومت ابوبکر در مدینه، ابابکر در این زمینه با اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به مشورت پرداخت و هر کدام نظری دادند که مورد قبول خلیفه واقع نشد. سرانجام با حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در این زمینه مشورت کرد. حضرت وی را به اجرای دستور پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ تشویق نمود و بشارت داد که در جنگ با رومیان پیروز می‌شود، خلیفه از تشویق حضرت خوشحال شد و گفت: «فال نیک زدی و به ما مژده نیک دادی».
[۹] یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۲.
[۱۰] میرجلیلی، علی‌محمد، امام علی ـ علیه‌السلام ـ و زمام‌داران، ص ۱۶۸.


۱.۳ - جنگ اسلام با بیت‌المقدس

در مورد فتح بیت‌المقدس نیز وقتی خلیفه دوم با امام مشورت کرد، حضرت وی را به این جنگ تشویق کرد.
[۱۱] سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص ۲۸۵.



در سایر جنگ‌ها و لشکرکشی‌ها نیز اگر با آن حضرت مشورتی می‌شد، ایشان با فهم و درایت کامل تمام جوانب کار را بررسی کرده و با در نظر گرفتن مصالح اسلام و مسلمین و همه مردم اظهارنظر می‌فرمودند ـ حتی با در نظر گرفتن مصلحت نسل آینده ـ مثلاً بعد از پیش‌روی نیروهای اسلام به سرزمین عراق، عده‌ای از عمر خواستند که آن زمین‌ها‌ی حاصل‌خیز را بین مسلمین تقسیم نماید و ملک شخصی افراد قرار دهد. عمر پیرامون تقسیم سرزمین عراق از امام ـ علیه‌السلام ـ مشورت خواست، امام فرمود: تقسیم این زمین‌ها بین نسل کنونی مسلمانان، برای نسل‌های آینده سودی ندارد... .
[۱۲] یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۱.
[۱۳] میرجلیلی، علی‌محمد، امام علی ـ علیه‌السلام ـ و زمام‌داران، ص ۱۷۰.



تذکر نکاتی در این‌جا سودمند است:

۳.۱ - هدف اسلام از جهاد و دفاع

به مقتضای ضوابط و ایدئولوژی اسلام، یعنی با توجه به محتوای دین اسلام ـ که مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهی از منکر، دادخواهی و کمک به مظلومان و استضعاف‌زدایی و... است ـ و سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان علیهم‌السلام می‌توان به این نتیجه رسید که جهاد و دفاع برای زدودن موانعی که در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودی، آن هم با وجود یک سری ضوابط و شرایط پذیرفته شده است. جنگ‌هایی که مورد تأیید اسلام است، جنگ‌های کشورگشایی و فتوحات پادشاهان نیست؛ بلکه مبارزات رهایی‌بخش است.
شعار پیامبر اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ شعار رستگاری، آزادی و آزادگی بشریت بود (قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا) و می‌کوشید با اقدامات فرهنگی مردم را به راه رستگاری رهنمون سازد. جنگ‌های پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ تنها برای رفع موانع بود، چون که دشمنان در مسیر فعالیت‌های سازنده آن حضرت موانع ایجاد می‌کردند، حال اگر پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ موانع را از مسیر راه بر نمی‌داشت، نمی‌توانست به هدف‌های والای خویش که همان هدایت و رستگاری بشر بوده نایل گردد؛ به ناچار از استراتژی جهاد و دفاع بهره می‌گرفت تا مانع‌های مسیر رشد زدوده و راه، برای سعادت و رستگاری هموار گردد. در واقع اسلام استفاده از قدرت نظامی را تنها در سه مورد روا می‌داند:

۳.۱.۱ - نابودی آثار شرک و بت‌پرستی

چون از نظر اسلام شرک و بت‌پرستی، انحراف و بیماری و خرافه است؛ از‌این‌رو پیامبر اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ اول بت‌پرستان را از راه تبلیغ به‌سوی توحید دعوت می‌کرد، آن‌گاه که مقاومت کردند، به زور متوسل شد.

۳.۱.۲ - نابودی نقشه‌های دشمنان

کسانی که نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را می‌کشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامی را بر ضد اینان صادر کرده است.

۳.۱.۳ - آزادی در تبلیغ

زیرا هر آیینی حق دارد آزادانه و به‌صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع این کار شوند، می‌توان با توسل به زور این حق را به دست آورد.
البته می‌توان همه این موارد سه‌گانه را در دایره دفاع از رشد و تعالی و کمال انسان‌ها قرار داد. (البته لازم به یادآوری است که مشروعیت جهاد ابتدایی منوط به اذن امام معصوم ـ علیه‌السلام ـ می‌باشد).

۳.۲ - نظر اسلام درباره فتوحات خلفا

از آنچه درباره نظر مشورتی حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ بیان شد، به دست نمی‌آید که فتوحات انجام‌شده در زمان خلفا به‌طور مطلق مورد تأیید قوانین اسلام بوده و حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ با همه کارهای انجام‌شده توسط خلفا در این فتوحات موافق بوده است؛ یعنی اگر پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ زنده بود یا حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ پس از پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ به خلافت می‌رسید، یقیناً فتوحات به آن صورتی‌ که اتفاق افتاد، انجام نمی‌گرفت.
به عبارت دیگر، توسعه‌ بی‌برنامه‌ قلمرو اسلامی، و فقدان حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در رأس حکومت، انحرافاتی را موجب گشت که یقیناً با برنامه‌های حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ تطابق نداشت. ما در این‌جا به نمونه‌ای از این انحراف‌ها اشاره می‌کنیم و بحث مفصل آن را به وقت دیگر موکول می‌کنیم:


توسعه‌ بی‌برنامه‌ قلمرو اسلامی، و فقدان حضرت علی علیه‌السلام در رأس حکومت، انحرافاتی را موجب گشت که یقیناً با برنامه‌های حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ تطابق نداشت. ما در این‌جا به نمونه‌ای از این انحراف‌ها اشاره می‌کنیم و بحث مفصل آن را به وقت دیگر موکول می‌کنیم:

۴.۱ - پیدایش طبقه معتقد به اسلام

طبقه‌ای در اجتماع اسلامی پیدا شده که به اسلام علاقه‌مند بود، به اسلام مؤمن و معتقد بود؛ اما فقط ظاهر اسلام را می‌شناخت، با روح اسلام آشنا نبود؛ طبقه‌ای که هر چه فشار می‌آورد، فقط روی مثلاً نماز خواندن بود نه روی معرفت، نه روی شناسایی اهداف اسلامی.

۴.۲ - فاصله گرفتن از عدالت اسلامی

در این باره به برخی نمونه‌ها توجه کنید:

۴.۲.۱ - واگذاری کارها به غیر عرب‌ها

مثلاً، موالی ـ غیر عرب‌ها ـ در عراق به‌عنوان شهروند درجه دوم شناخته می‌شدند و به همین دلیل از همان آغاز، به کارهای پرمشقتی همچون اقامة السوق و عمارة الطریق، یعنی چرخاندن و بر پای داشتن بازار و راه‌سازی به آنها واگذاری می‌شد».

۴.۲.۲ - برخورد نادرست با عجمان

«در زمان خلیفه دوم عجمان را به مدینة الرسول راه نمی‌دادند و این در ظاهر به دلیل عدم آمیختگی آنها با عرب‌ها و نفوذ ایرانیان در مرکز اسلام صورت می‌گرفت. خلیفه وقتی دید که مردم در داشتن بردگان عجم دستشان باز است، سزاوار نمی‌دید که با وجود آنها برده عرب وجود داشته باشد».

۴.۲.۳ - سخنی از ابن جریح

ابن جریح می‌نویسد: «... وقتی خلیفه ثانی در طواف مشاهده کرد که دو نفر به زبان فارسی تکلم می‌کنند. بدان‌ها گفت: به عربی سخن بگویند که اگر کسی به دنبال زبان فارسی رفته و آن را فرا بگیرد مروت او از میان خواهد رفت. و بنا به سنتی که خلیفه دوم نهاده بود، عربان اجازه داشتند تا از عجمان زن بگیرند؛ اما بدان‌ها زن عرب نمی‌دادند.

۴.۲.۴ - سخنی از حجاج

به دنبال آن رویه، در زمان امویان فرزندان زنان عجم خلفا، استحقاق خلافت نداشتند. حجاج، خلیفه وقت در عراق گفته بود: هیچ عجمی در کوفه نباید امام جماعت باشد. او حتی موالی را به زور به میدان جنگ می‌برد و یا اینکه موالی معمولاً در جنگ‌ها مشارکت می‌کردند، هنگام تقسیم غنایم از اعراب سهم کم‌تری می‌گرفتند. ناگوارتر این‌که از آنچه به نام عطاء از بیت‌المال به مردم داده می‌شد، به موالی سهمی داده نمی‌شد.
[۱۴] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۱۱۱ به بعد.

و البته این امر موجب شد که مسلمانان از اسلام حقیقی، فاصله گرفته و گمان ‌کنند که اسلام، همان است که آنها دیده و شنیده‌اند.

۴.۳ - وقوع شورش در سرزمین‌های فتح‌شده

و همین هم باعث شده بود که پس از فتوحات، شورش‌هایی در سرزمین‌های فتح‌شده پدید آید و از این جهت حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ ناگزیر شد سپاهی را به قزوین و دو سپاه به خراسان اعزام کند و شهرهای خراسان از جمله نیشابور را دوباره فتح کند.
[۱۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، حوادث سال ۳۸ هجری.



نکته پایانی اینکه هدف حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در حکومت کوتاه خودش، همانا تصحیح انحرافاتی بود که بعد از پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ در امت محمدی پدید آمده بود.


درباره علت سقوط حکومت ساسانی، دو دیدگاه را بیان‌ می‌کنیم:

۶.۱ - دیدگاه زرین‌کوب

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در این باره می‌گوید: سقوط دولت ساسانی به دست عرب انجام شد؛ ولی نه به‌خاطر قدرت عرب، بلکه ضعف و فساد بر دولت ساسانی غلبه کرده بود. اصلاً مقارن هجوم عرب، ایران از پای درآمده بود. دولت ساسانی در آن روزگار مانند مرده حضرت سلیمان علیه‌السلام بود که بر عصایی تکیه داشت و موریانه عصا را خورد و آن پیامبر به زمین افتاد. ضعف و فساد در همه ارکان کشور راه یافته و دولت ساسانی روی به نکبت و ذلت نهاده بود.‌
[۱۶] زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص ۵۷.


۶.۲ - دیدگاه شهید مطهری

متفکر و فیلسوف بزرگ مرحوم مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به تحلیل موشکافانه‌ای از شکست و هزیمت ایرانیان می‌پردازد. وی می‌نویسد:
«ایران آن روز با همه اغتشاشات و از هم پاشیدگی‌هایی که داشت از نظر نظامی، بسیار نیرومند بود. در آن روز دو قدرت درجه اول بر جهان حکومت می‌کرد، ایران و روم. جمعیت آن روز ایران در حدود یکصد و چهل میلیون نفر تخمین زده شده که گروه بی‌شماری از آنان سرباز بودند و سربازان مسلمان در جنگ با ایرانیان به شصت هزار نفر نمی‌رسیدند و اگر ایرانیان عقب‌نشینی می‌کردند، این جمعیت در میان مردم ایران گم می‌شدند؛ ولی با این همه، حکومت ساسانی به دست همین عده برای همیشه محو و نابود شد».
شهید مطهری در ادامه می‌افزاید: «حقیقت این است که مهم‌ترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف‌آمیز آن زمان دانست. این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به‌قدری فاسد بود که تقریباً همه مردم از آن ناراضی بودند. دین زردتشت در ایران به‌قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچ‌گاه نمی‌توانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و اگر اسلام هم در آن روز به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجاً ایران را مسخر می‌کرد و زرتشتی‌گری را از میان می‌برد».
بنابراین اوضاع نابهنجار اجتماعی و دینی در ایران باعث نارضایتی مردم شده و ایرانیان را به سمتی که باعث نجات ایشان شود سوق می‌داد.


۱. شیخ مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، ص ۲۰۷ و ۲۰۸، عربی، چاپ مؤسسه آل‌البیت، ۱۴۱۳.    
۲. نهج البلاغه عبده، خطبه ۱۴۴.
۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغة ت الحسون، شریف رضی، ص ۳۰۹، خطبه ۱۴۴.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ‌۴، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
۵. ابن اثیر، ابوالحسن، تاریخ کامل، ج ۳، ص ‌۳.
۶. تاریخ ابن کثیر، ج ‌۷، ص ‌۱۰۷.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ‌۹، ص ۵۰۱، ط کمپانی.
۸. نولد، تئودور، «تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان»، ترجمه دکتر عباس زریاب، ص ۴۱۸.
۹. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۲.
۱۰. میرجلیلی، علی‌محمد، امام علی ـ علیه‌السلام ـ و زمام‌داران، ص ۱۶۸.
۱۱. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص ۲۸۵.
۱۲. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۱.
۱۳. میرجلیلی، علی‌محمد، امام علی ـ علیه‌السلام ـ و زمام‌داران، ص ۱۷۰.
۱۴. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۱۱۱ به بعد.
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، حوادث سال ۳۸ هجری.
۱۶. زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص ۵۷.
۱۷. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپ هشتم، بهمن ۵۹، ص ۷۷ به بعد.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «امام علی و خلفا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۱۹.    


رده‌های این صفحه : تاریخ خلفاء | فتوحات




جعبه ابزار