امام خمینی و تصوف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: دین،
عرفان.
پرسش: تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (رحمةاللهعلیه) یک صوفی بودند؟
پاسخ: "تصوف" که از ریشه "
صوف" به معنای "
پشم" است، مکتبی است که از سوی "
صوفیه" و یا پشمینه پوشانی که ادعای خودسازی معنوی و دوری از ظواهر دنیوی را داشتهاند، بنیان گذاشته شده و در طول تاریخ و از سوی فرقههای مختلف این طرز تفکر، شاخ و برگهای فراوان دیگری نیز بدان افزوده شد. تعالیم "تصوف" را نمیتوان به صورت کامل پذیرفته و یا صد در صد رد نمود؛ زیرا آموزههای آنان ترکیبی از "رفتارهای صحیح دینی" و "بدعتهای نادرست ذوقی" است. این ترکیب نادرست، منجر به آن شده که متاسفانه افراد خودساختهای که قصد عمل به بخش اول مطابق با
قرآن و
سنت را دارند، از جانب برخی قشریون و ظاهربینان، به تصوف و درویش مآبی متهم شوند که امام خمینی (رحمةاللهعلیه) نیز از جمله این بزرگواران است. اما با بررسی سخنان و موضع گیریهای ایشان، به این نکته پی خواهیم برد که به همان اندازه که امام (رحمةاللهعلیه) بر خودسازی معنوی تاکید مینمودند، ظاهرسازیهای صوفیانه و تفکرات بدعت آمیز آنان را مورد انتقاد شدید قرار میدادند. براین اساس، هرچند امام خمینی (رحمةاللهعلیه) عارف وارسته و برجستهای به شمار میآید، اما به هیچ وجه نمیتوان وی را فردی صوفی، به معنای معروف و مشهور آن دانست.
در ابتدای پاسخ، باید بدانیم که
دین اسلام، مکتبی است که خواهان سعادت و خوشبختی انسانها، چه در
دنیا و چه در
آخرت، است و آنها میتوانند با استفاده از آموزههای اسلامی، نیازهای مادی و معنوی خود را برطرف نمایند.
با مطالعهای در
قرآن کریم، به سادگی میتوان دریافت که خداوند، همان گونه که بندگان خویش را به گریز از
دنیاپرستی و توجه به معنویات و جهان آخرت فراخوانده است،
اما این نکته را نیز خاطرنشان نموده است که نباید توجه به آخرت را بهانهای برای گوشهگیری و انزوا و تعطیل نمودن تمام فعالیتهای مرتبط با دنیای مادی نمود، بلکه باید از برکات و نعمتهای دنیوی نیز استفاده کرده و با توجه به موازین شرعی، به فعالیتهای روزمره و معمول ادامه داده و در همان حال، خدا را از یاد نبرد.
براین اساس،
مسلمان واقعی آن است که
دنیاپرست نباشد، اما از نعمتهای پروردگار در دنیا استفاده نموده و آنها را ره توشهای برای آخرت خود قرار دهد و خیر هر دو جهان را از خداوند خواستار شود. «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار».
در این میان، اشخاصی وجود داشته و دارند که راه
افراط و تفریط را پیموده و تنها جنبهای از دین را مورد توجه قرار داده و از دیگر تعالیم آن غافل میمانند.
گروهی از آنان، تنها به جنبههای دنیوی دین، از قبیل برقراری نظم عمومی، تشکیل حکومت، فعالیتهای کشاورزی و تجاری، پیشرفت دانش و... اندیشیده و ناخود آگاه، گاهی از آن غافل میشوند که تمام اینها، تنها پیش زمینهای برای زندگی جاوید و از آن برتر، جلب رضایت خداوند بوده و به خودی خود، ارزشی نخواهد داشت.
گروهی دیگر نیز توجه خود را تنها به جنبههای معنوی و دنیاگریزی
دین اسلام ، معطوف داشته و با رها نمودن بیشتر فعالیتهایی که لازمه یک زندگی اجتماعی است، خود را سربار دیگران مینمایند و جالب است بدانید که برخی از این افراد، تظاهر به دنیاگریزی را وسیلهای برای اقناع تمایلات دنیاپرستانه خود مینمایند!
با توجه به آنچه گفته شد، به اصل پرسش برگشته و دو محور زیر را مورد بررسی قرار میدهیم:
با توجه به این که لباس پشمینه، از کم ارزشترین لباسهای موجود در سدههای اول
اسلام بود، به طور معمول، افراد کم بضاعت از این نوع لباس استفاده میکردند. پوشیدن چنین لباسی، اگر برای مبارزه با نفس و حقیر شمردن واقعی دنیا بود، ایراد و اشکالی نداشت. در این راستا،
ابوذر غفاری این بزرگ مرد زاهد چنین میفرماید: با داشتن دو قرص نان که یکی را نهار و دیگری را شام خود قرار دهم و نیز دو پارچه پشمی که یکی را لنگ خود قرار داده و دیگری را بر دوش خود گذارم، مرا با دنیا چه کار؟!
او با این سخنان، این نکته مهم را به
مسلمانان گوشزد مینمود که در صورت لزوم، میتوان به حداقلها کفایت نمود، اما
دین خود را با
دنیا مبادله نکرد و این بدان معنا نبود که او، استفاده از نعمتهای الاهی را
حرام به شمار میآورد؛ چون میدانیم که حتی در زمان زندگی در حالت
تبعید ابوذر، او از سرمایهای، هر چند اندک برخوردار بود که او و خانوادهاش از آن ارتزاق مینمودند.
بعدها، گروهی از مسلمانان، با نگاهی افراطی به موضوع
زهد و
دنیاگریزی، تا حدی پیش رفتند که پشمینه پوشی را به عنوان مظهر مسلمانی ارزیابی نموده و حتی ائمه و بزرگان
دین را به دلیل رعایت ننمودن چنین الگویی، مورد انتقاد قرار دادند.
به عبارتی دیگر، زهد واقعی توصیه شده از سوی اسلام را به دکان زهدفروشی و مرید یابی تبدیل نموده و دانسته یا نادانسته به دام دنیایی افتادند که به ظاهر از آن گریزان بودند!
با توجه به این که
تصوف واژهای است که ریشه آن از صوف به معنای پشم گرفته شده، به تدریج، این گروه پشمینه پوش با نام
صوفیه و یامتصوفه شناخته شده و مکتب فکری آنان تصوف نام گرفت. در سدههای اخیر، نامهایی؛ مانند
درویش،
خراباتی و... نیز برای معرفی این افراد به کار گرفته شده است و اصطلاحاتی؛ چون خانقاه، می، پیر، قلندر و... نیز در مکتب آنان از جایگاه خاصی برخوردار شده است.
از طرفی باید بدانیم که در تعالیم "تصوف"، تنها به پشمینه پوشی اکتفا نشده، بلکه در طول زمان، معیارهای رفتاری دیگری نیز از طرف مشایخ این مکتب فکری، به هواداران آن اعلام شد که برخی از آنها، بدعتهایی فاقد مستند شرعی و دینی بوده، اما اعمالی نیز وجود داشتهاند که در راستای قواعد قرآنی و شرعی ارزیابی میشدند. در این راستا، گاه اعمالی که ریشههای شرعی نیز داشتند، با دخل و تصرفاتی، تبدیل به یک
بدعت میشدند! مانند توصیه به اخلاص عمل در چهل روز که در روایات بیان شده
و نتایج درخشانی را نیز به دنبال خواهد داشت، اما صوفیان رسمی، آن را به
چله نشینی به همراه آداب خاصی نمودهاند که برخی از آنها مطابق با شرع مقدس نیست. در نتیجه "تصوف" به ترکیب و معجونی از "رفتار صحیح شرعی" و "بدعت نادرست ذوقی" تبدیل شد. همین امر، به این نتیجه انجامید که آن دسته از مسلمانانی که تنها در صدد عمل به بخش اول و خودسازی از طریق دستورات توصیه شده از جانب خداوند و معصومان بودند، نیز از جانب برخی ظاهربینان و کژاندیشان با انگهایی چون "صوفی گرایی" و "درویش مآبی" مورد حمله قرار گرفتند.
با توجه به مطالب فوق، از طرفی، هر چند برخی آموزههای تصوف؛ مانند شکل و شمایل ظاهری، مستند به منابع دینی معتبر نبوده، اما نباید تمام تعالیم "تصوف" را به صورت یک پارچه، رد و یا تایید کرد، بلکه هر بخش از آن را باید جداگانه بررسی نموده و انطباق آن را با
شرع مورد ارزیابی قرار داد و از طرف دیگر، سزاوار نیست که هر مسلمانی که به جنبههای معنوی و روشهای خودسازی، توجه بیشتری دارد را به صوفیگری متهم سازیم.
میدانیم که امام خمینی (رحمةاللهعلیه) فردی بودند که از ابتدای جوانی، در راه خودسازی معنوی گام برداشته و این شیوه را تا پایان عمر حفظ نمودهاند. از این رو در سخنان و اشعار ایشان گاه میتوان به مطالب و تعابیری مشابه با اعتقادات و اصطلاحات صوفیان برخورد نمود که در نگاه اول، تمایل ایشان را به مکتب "تصوف" برداشت کرد؛ مانند این شعر:
کشکول فقر شد سبب افتخار ما ••• ای یار دلفریب بیفزای افتخار
ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم ••• با غمزهای نواز دل پیر جیره خوار
و یا:
ای پیر مرا به خانقاهی برسان ••• یاران همه رفتند براهی برسان
و نیز:
صوفی! ز ره عشق صفا باید کرد ••• عهدی که نمودهای وفا باید کرد
هر چند از این اشعار و تعابیری که در آن به کار برده شده، نوعی تمایل به "تصوف" برداشت میشود، اما نباید به سرعت و یک جانبه قضاوت نمود، بلکه باید از طرفی، توجه داشت که اصطلاحات به کار رفته در این سخنان، اشاره به واقعیاتی است که شاید نتوان آنها را صریحا مطرح نمود، و گر نه میدانیم که امام خمینی، در عمر طولانی خود، نه کشکولی بر دوش گذاشته و نه به خانقاهی سرکشی نمود و از طرف دیگر باید به دیگر سخنانشان نیز توجه کرد و نتیجه نهایی را به دست آورد. در این راستا اشعار دیگری وجود دارد که مخالفت ایشان را با صوفیگری اصطلاحی بیان میدارد؛ چون:
صوفی از وصل دوست بی خبر است ••• صوفی بی صفا نمیخواهم
و یا:
عشقت از مدرسه و حلقه صوفی راندم ••• بنده حلقه بگوش در خمارم کرد
و نیز:
با صوفی و با عارف و درویش بجنگیم ••• پرخاشگر فلسفه و علم کلامیم
اکنون با این اشعار به ظاهر متضاد، چه باید کرد؟! و در نهایت، آیا ایشان "تصوف" را قبول داشته و یا از آن گریزان بودند؟
در پاسخ باید گفت: چنانچه در بخش اول نیز بیان شد، آن دسته از تعالیم "تصوف" که در راستای
شرع مقدس بوده و یک مسلمان واقعی باید برای خودسازی معنوی از آنها استفاده نماید، مورد تایید امام (رحمةاللهعلیه) بوده و توصیه مینمودند که: "
مؤمن به این بشویم که
مناجات خدا با انسان چی هست. مناجات را مؤمن بشویم به آن، انکار نکنیم، نگوییم اینها حرفهای درویشی است. همه این مسائل در
قرآن هست به نحو لطیف و در کتب ادعیه مبارکه ما که از ناحیه ائمه هدی وارد شده است، همه این مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لکن به نحو لطیف... و همه اشخاصی که بعدها این اصطلاحات را به کار بردهاند فهمیده و نفهمیده از قرآن و حدیث گرفتند، و ممکن است که اصل مسندش (را) هم درست ندانند".
بر این اساس، در دیدگاه امام، نباید از انگ صوفی و درویش بودن هراسید و خودسازی معنوی را به کناری گذاشت، اما این بدان معنا نیست که ایشان، تمام رفتار و کردار صوفیان را مورد تایید خود قرار دهند.
در نامهای از امام که دهها سال قبل از انقلاب و در عنفوان جوانی (سال ۱۳۱۷ شمسی) نگاشتهاند، چنین سفارشی را مییابیم که:
"به خوش سخنی ارباب
تصوف و
عرفان رسمی خشنود مباش؛ و به دعاوی و طامات پر سر و صدای اهل خرقه راه مسپار".
و دهها سال بعد (سال ۱۳۶۳)، بعد از آن که توصیههای اکیدی به فرزندشان حجت الاسلام و المسلمین سید احمد جهت خودسازی بیان مینمایند، اما همزمان سفارش میکنند که: "آنچه گفتم بدان معنا نیست که خود را از خدمت به جامعه کنارکشی و گوشهگیر و کل بر خلق الله باشی که این از صفات جاهلان متنسک است یا درویشان دکان دار".
(کل بر خلق خدا به معنای سربار جامعه و "جاهلان متنسک" به معنای افرادی هستند که بدون دانش کافی، تظاهر به
زهد و
تقوا مینمایند.)
و در توصیهای دیگر به عروس خود (همسر سید احمد) چنین ابراز میدارند: "من نمیخواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. میخواهم اصل معنا و معنویت را انکار نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنت نیز از آن یاد کردهاند و مخالفان آن، یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداختهاند".
امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، نظریههای افراطی و تفریطی را مورد انتقاد قرار داده و میزان در پذیرش اعمال را نیات و انگیزههای باطنی افراد قلمداد مینمایند، نه رفتارهای خاص و شکل و شمایل ظاهری، با این تعبیر که: "پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه، دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههای آنها است. چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام
ابلیس است".
این گونه است که اگر سخنی از ایشان را مشاهده نماییم که بویی از تصوف و درویش مآبی دارد، نباید آن را تایید کننده صوفیان و درویشان رسمی و نام و نشان دار به شمار آوریم، بلکه باید آن را در راستای دستورات
قرآن و
سنت ارزیابی کنیم.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله « امام خمینی و تصوف »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۸.