اصالت جامعه یا فرد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اصالت فرد، اصالت اجتماع، اصالت فرد و اجتماع.
پرسش: آیا از نظر
جامعه شناسان اسلامی جامعه اصالت دارد یا فرد؟ و یا نسبی است؟ دلیل هر کدام که باشد چیست؟
پاسخ: اصیل بودن و اصالت داشتن هر پدیده در اصطلاح رایج فلسفی، به معنای حقیقت خارجی است که در مقابل
وجود اعتباری استفاده میشود. کاربرد این اصطلاح، به این معنا است که آیا حقیقت وجود، به جامعه تعلّق دارد یا فرد. اگر وجود حقیقی برای جامعه باشد، پس وجود فرد، اعتباری است؛ ولی اگر حقیقت وجود برای فرد باشد وجود جامعه اعتباری خواهد بود. در این بخش، سه دیدگاه وجود دارد: ۱. اصالت فرد ۲. اصالت جامعه ۳. اصالت فرد و جامعه. هر یک از این دیدگاهها، پیروانی از علما و بزرگان اسلامی دارد که گفتار و ادله برخی از آنها در پاسخ تفصیلی ذکر شده است.
اصالت که از کلمات کلیدی این بحث است، قابلیت معانی مختلف را دارد که به تبع آن بحث نیز کاملاً از یکدیگر متفاوت شدهاند. در اینجا دو معنا از اصالت را بیان میکنیم که بر اساس هر یک دو بحث جداگانه شکل گرفته است:
الف. یکی از معانی واژه «اصالت» مفهوم حقوقی آن است که مراد از آن تقدّم و اولویت است؛ یعنی در صورت تعارض حقوق و مصالح فرد با جامعه، حق فرد مقدّم است یا مصالح جامعه؟ در این بخش باید نظرات فقها و حقوقدانان را بررسی کرد تا به وسیله آن به نتیجهای رسید. اما اجمالاً باید گفت به ظاهر هیچ کدام برتری کامل بر دیگری ندارند؛ یعنی گاه مصلحت و حق شخص بر جامعه مقدم میشود و گاه حقوق جامعه بر تک تک افراد مقدم بوده و اصل بودن به جامعه بر میگردد.
ب. اصیل بودن و اصالت داشتن هر پدیده در اصطلاح رایج فلسفی، به معنای
حقیقت خارجی است که در مقابل وجود اعتباری استفاده میشود. کاربرد این اصطلاح، به این معنا است که آیا حقیقت وجود، به جامعه تعلّق دارد یا فرد. اگر وجود حقیقی برای جامعه باشد، پس وجود فرد، اعتباری است؛ ولی اگر حقیقت وجود برای فرد باشد وجود جامعه اعتباری خواهد بود. در این بخش، سه دیدگاه وجود دارد: ۱. اصالت فرد ۲. اصالت جامعه ۳. اصالت فرد و جامعه. هر یک از این دیدگاهها، پیروانی از علما و بزرگان اسلامی دارد که گفتار و ادله برخی از آنها در پاسخ تفصیلی ذکر شده است.
بحث در مورد اصالت فرد یا جامعه، از جمله مباحثی است که علمای مختلف، در علوم مختلف به بحث پیرامون آن پرداختهاند. این بحث از زمان قدیم شروع شده و امروزه نیز بحثهایی در مورد آن وجود دارد. علمای اسلامی واندیشمندان غربی، از جمله کسانی هستند که این مباحث را به طور جدی مطرح کردهاند. این بحث دامنه بسیار وسیعی دارد که در این مختصر بیان تمام آن نمیگنجد. در اینجا تلاش میکنیم موضوع و مفردات بحث را بیان کنیم و با بیان اجمالی اقوال و برخی از ادله نقشهای کلی از این بحث در اختیار مخاطب قرار دهیم.
اصالت که از کلمات کلیدی این بحث است، قابلیت معانی مختلفی را دارد که به تبع آن، بحث نیز کاملاً متفاوت میشود. در اینجا دو معنا از اصالت را بیان میکنیم که بر اساس هر یک دو بحث جداگانه شکل گرفته و به بررسی هر یک میپردازیم:
یکی از معانی واژه «اصالت» مفهوم حقوقی آن است که مراد از آن
تقدم و
اولویت است؛ یعنی در صورت تعارض حقوق و مصالح فرد با جامعه، حق فرد مقدّم است یا مصالح جامعه اولویت دارد؟
در این بخش باید نظرات فقها و حقوقدانان را بررسی کرد تا به وسیله آن به نتیجهای رسید. اما اجمالاً باید گفت در ظاهر امر هیچکدام برتری کامل بر دیگری ندارند؛ یعنی گاه مصلحت و حق شخص بر جامعه مقدم میشود و گاه حقوق جامعه بر تک تک افراد مقدم بوده و اصل بودن به جامعه بر میگردد. بحث پیرامون این معنا، جنبه عملی بیشتری داشته و برخلاف معنای دوم که خواهد آمد، جنبه نظری آن بر جنبه عملی چیرگی ندارد و بر زندگی اجتماعی اثرگذار است.
اصیل بودن و اصالت داشتن هر پدیده در اصطلاح رایج فلسفی، به معنای حقیقت خارجی است که در مقابل وجود اعتباری استفاده میشود. کاربرد این اصطلاح، به این معنا است که آیا حقیقت وجود، به جامعه تعلّق دارد یا به فرد. اگر وجود حقیقی برای جامعه باشد، پس وجود فرد اعتباری است؛ ولی اگر حقیقت وجود برای فرد باشد وجود جامعه اعتباری خواهد بود.
بحث اصلی در میان علما در این معنا بوده و گفتارها و بحثهای بسیاری در کتابها از آن صورت گرفته است. اقوال در این معنا به سه بخش تقسیم میشود:
شاید بتوان به طور خلاصه، این تفکر را اینگونه بیان کرد: «دیدگاه اصالت فرد معتقد است فقط فردها هستند که میاندیشند و عمل میکنند و جامعه به خودی خود هیچ واقعیتی ندارد و چیزی جزء مجموعه افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد نیست. جامعه حاصل جمع همه افراد آن است نه چیزی ورای آن و مقصود از تاثیر جامعه بر فرد، چیزی جز تاثیر دیگر افراد جامعه بر فرد خاص نیست. مقصود از حقوق و تکالیف فرد در برابر جامعه نیز چیزی جز حقوق و تکالیف فرد در برابر سایر افراد جامعه نیست».
شهید صدر از قائلان به اصالت فرد میگوید:
«برای ما شایسته نیست مانند برخی ازاندیشمندان و فلاسفه اروپا فکر کنیم که جامعه دارای یک وجود مستقل و ریشهدار است و حدود و اعضایی جدای از افراد دارد. این طرز تفکر
هگل و گروهی از فلاسفه اروپا است که فکر کردهاند عمل اجتماعی مجزّا و مستقل از عمل فرد است. اینان میخواهند میان کار اجتماعی و فردی فرق گذاشته، بگویند ما یک موجود اصیل و ریشهداری به نام «جامعه» داریم که دارای اعضایی است و در حقیقت، همه افراد در بطن جامعه و در کیان او فشردهاند؛ هر فرد در جامعه، سلولی را در این واحد اصیل تشکیل میدهد و برای خود، روزنهای از داخل جامعه به خارج جامعه باز میکند. ما نیازی به غرق شدن در این خیالپردازیها نداریم. ما برای جامعه ورای افراد مثل تقی و حسن و رضا هیچ مفهومی قائل نیستیم. ما هیچ اصالتی ورای این افراد برای جامعه نمیشناسیم».
البته در میان قائلان به این اصل نیز اختلافات بسیاری وجود دارد و نمیتوان همه آنها را از یک دریچه نگریست برای نمونه برخی از پیروان این اصل اعتقاد به محوریت
انسان پیدا کردهاند که از آنها تعبیر به
اگزیستانسیالیسم میشود که برخی دیگر کاملاً مخالف آن هستند.
پیروان اصالت جامعه تلاش میکنند که جامعه را پاشنه آشیل جهان فرض کرده و آنرا حقیقت اصیل بدانند؛ جامعهای که متمایز از افراد تشکیل دهنده آن است و آثار و خواص ویژهای دارد که در افراد انسانی دیده نمیشود.
هگل به عنوان بزرگترین فیلسوف غربی این مکتب قائل است:
«فقط یک مقوله واحد و یک واقعیت وجود دارد و آن روابط است. بنابر این جوهرها مانند افراد انسان، به وسیله روابطشان تعیّن مییابند. آنها فقط به اعتبار این روابط است که آنچه هستند، هستند».
از مسلمانان نیز
اقبال لاهوری بر این مبنا معتقد است: «فرد جزو لاینفک جامعه است و هویت شخص در فرهنگ جامعه محو میشود. خودی فقط در جمع خودیهای دیگر و اجتماع رشد میکند، نه دور از جمع خودیها؛ زیرا افراد به تنهایی قادر نیستند حاجات خود را برآورده سازند. انسان به صورت جمعی شناخته میشود. در این نگرش، جامعه پدیدهای عینی تلقّی میشود. هر فرد باید به جامعه بپیوندد تا هویت خود را در نظام اجتماعی محو سازد و همه عظمت گذشته و آینده امّت را در خود جمع کند. از اینرو، رشد و تکامل فردی ممکن نیست، مگر از طریق فرهنگ اجتماعی که او بدان تعلّق دارد».
پیروان این قول بیشتر از غربیها میباشند و تعداد علمای مسلمانی که به این اصل اعتقاد داشته باشند، بسیار اندک است.
نظر سوم این است که در عین اینکه جامعه واقعاً مرکّب است، ولی این ترکیب با ترکیبهای دیگر فرق میکند.اینچنین نیست که شخصیت فرد به کلی نابود شده باشد، آن چنان که در مرکّبات طبیعی، شخصیت عناصر اولیه دیگر هیچ نقشی ندارد، بلکه در عین اینکه جامعه یک شیء مرکّب است، عناصر تشکیل دهنده جامعه از نوعی شخصیت و آزادی و استقلال بهرهمندند که این میشود اصالت فرد در عین اصالت جامعه و اصالت جامعه در عین اصالت فرد؛ نه اینکه آیا فرد اصیل است و جامعه انتزاعی، یا جامعه اصیل است و فرد انتزاعی؟!
این دیدگاه بر این باور است که هر دو دیدگاه پیشین به بهرههایی از حقیقت رسیده بودند؛ ولی هر دو از تفسیر برخی از مسائل انسانی ناتواناند. این قول بر خلاف اصالت اجتماع قائل است؛ قدرت جامعه به حدی نیست که فردیت فرد را کاملاً منحل کند و فرد را همواره منفصل محض در مقابل جامعه قرار دهد؛ بلکه فرد دارای
عقل و
اراده است و به او این امکان را میدهد که در مقابل جریان جامعه مقاومت کند. همچنین در مقابل پیروان اصالت فرد معتقد است که جامعه صرفاً جمع جبری رفتارها و ارادههای افراد نیست؛ بلکه جامعه نیز شخصیت واحدی دارد که دارای حیات و ممات است؛ چرا که سرنوشت انسانها در جامعه با هم چنان گره میخورند که به روشنی میتوان از سرنوشت مشترک و اراده جمعی سخن گفت.
یکی از کسانی که دیدگاه سوم را مطرح و معتقد به آن شده،
علامه طباطبایی است که در اینجا بخشی از استدلالات نقلی و عقلی ایشان در تایید این قول را بیان میکنیم:
«
پیامبر اسلام از جمله کسانی بود که بشر را به امر اجتماع دعوت نمود و آن را موضوعی مستقل و قابل بحث حساب کرد، او مردم را دعوت کرد به اینکه آیاتی را که از ناحیه پروردگارش به منظور سعادت زندگی اجتماعی و پاکی آنان نازل شده پیروی کنند: «اِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیءٍ؛
مسلماً کسانی که دینشان را بخش بخش کردند، وگروه گروه شدند، تو را هیچ پیوندی با آنان نیست.»
این معنا در سراپای عالم صنع به چشم میخورد که خداوند نخست اجزایی ابتدایی خلق میکند که آن اجزا هر یک برای خود آثار و خواص خود را دارد و سپس چند جزء از آن اجزا را با هم ترکیب نموده (با همه تفاوتها و جداییها که در آنها هست هماهنگ و هم آغوششان میسازد و از آن هم آغوش شده، فوائدی نو اضافه بر فوائدی که در تک تک اجزا بود به دست میآورد مثلاً انسان که یکی از موجودات عالم است اجزایی و اجزایش ابعاضی دارد و اعضایی و اعضایش قوایی دارد که برای هر یک از آنها فوائدی مادی و روحی جداگانه است که اگر همه دست به دست هم دهند قوی و عظیم میشوند، همانطور که تک تک آنها وزن کمتری و روی همشان وزن بیشتری دارد، آثار و فوائد تک تک و مجموعشان نیز همین اختلاف را دارد. اینها اگر هماهنگی نداشته باشند، هر یک تنها کار خودش را میکند، گوش میشنود و چشم میبیند و ذائقه میچشد و اراده عضوی را که بخواهد به کار میاندازد و به حرکت در میآورد، ولی روی هم آنها از جهت وحدتی که در ترکیب پیدا میکنند، تحت فرمان و سیطره یک حاکم در میآیند که همان
انسان است و در این هنگام است که فوائدی از آن اعضا و قوا به دست میآید که از تک تک آنها و از اجزای یک یک آنها بدست نمیآمد.
بر همین سیاق، جامعه نیز حقیقتی واقعی است، اگر چه در درون خود اجزایی دارد که آنها نیز آثار و فوائد خود را دارا هستند.
اسلام هم افراد نوع بشر را در تربیت و هدایت به سوی سعادت حقیقیاش این معنای حقیقی را در نظر گرفته، معنایی که چارهای از اعتبارش نیست. و به همین جهت
قرآن کریم غیر از آنچه که برای افراد هست، وجودی و عمری و کتابی و حتی شعوری و فهمی و عملی و اطاعتی و معصیتی برای اجتماع قائل است، مثلاً درباره عمر و اجل امتها میفرماید: «وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ؛
برای هر امتی زمانی
[
معین و اجلی محدود
]
است، هنگامی که اجلشان سرآید، نه ساعتی پس میمانند و نه ساعتی پیش میافتند»
درباره کتاب خاص هر امتی میفرماید: «کُلُّ اُمَّةٍ تُدْعی اِلی کِتابِهَا؛
هر امتی به سوی نامه اعمالش خوانده میشود.»
درباره درک و شعور هر امتی میفرماید: «زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ؛
این گونه برای هر امتی اعمالشان را آراستیم.»
درباره عمل بعضی از امتها فرموده: «مِنْهُمْ اُمَّةٌ، مُقْتَصِدَةٌ؛
از آنان گروهی میانه رو و معتدلاند.»
درباره طاعت
امت فرموده: «اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ؛
طایفهای از آنها معتدل و به راه راستاند.»
و درباره
معصیت امتها فرموده: «وَ هَمَّتْ کُلُّ اُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ، لِیَاْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَاَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ؛
هر امتی همّت گماشت که
پیغمبر خود را دستگیر
[
و هلاک
]
گرداند و
جدل و گفتار باطل به کار گرفت تا برهان حق را پایمال سازد، من هم آنها را
[
به
کیفر کفر]
گرفتم و چگونه عقوبت سخت کردم.»
به همین جهت است که
اسلام مهمترین احکام و شرایع خود از قبیل
حج و
جهاد و
نماز و
انفاق را و خلاصه تقوای دینی را بر اساس اجتماع قرار داد و علاوه بر اینکه قوای حکومت اسلامی را حافظ و مراقب تمامی شعائر دینی و حدود آن کرده و علاوه بر اینکه
فریضه دعوت به خیر و
امر به معروف و نهی از تمامی منکرات را بر عموم
واجب نموده، برای حفظ
وحدت اجتماعی هدف مشترکی برای جامعه اعلام نموده، و معلوم است که کل جامعه هیچ وقت بینیاز از هدف مشترک نیست، و آن هدف مشترک عبارت است از
سعادت حقیقی، (نه خیالی) و رسیدن به
قرب و منزلت نزد خدا».
علامه علاوه بر تقریر اعتقاد خود و استدلال به آیات مختلف قرآنی، استدلالی عقلی نیز بر این مطلب میآورد: فرد و جامعه هر دو دارای قوا، خواص و ویژگیهایی هستند. در صورتی که امیال آن دو متعارض شود، فرد مغلوب و مقهور جامعه خواهد شد. این را تجربه هم ثابت میکند. برای مثال، در انقلابها و شورشهای اجتماعی، هیچگاه اراده یک فرد، قدرت مقابله با اراده عمومی اجتماع را نداشته و برای فرد، که جزئی از اجتماع است، چارهای جز پیروی کامل از کل، که جامعه باشد، نیست. فرد همیشه تابع سیر اجتماع است و اصولاً جامعه قدرت هرگونه فکر و شعوری را از بیشتر افراد خود سلب میکند و به همینصورت است
ترس و وحشتهای اجتماعی، آداب و رسوم قومی و مانند آن. به همین دلیل،
اسلام به مسائل اجتماعی اهمیت زیادی داده است.
البته این گفتار جنبه عمومیت داشته و در بیان اصل بودن اجتماع است؛ لذا قطعاً افرادی بودهاند که بر جامعه تاثیر داشتهاند و این لازمه اصالت فرد است که مورد قبول علامه نیز میباشد.
البته این نظریه مخالفانی نیز دارد که برخی از شاگردان علامه نیز در زمره آنها هستند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «اصالت جامعه یا فرد از منظر جامعه شناسان اسلامی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۵/۲۱.