ارتباط ولایت اهلبیت با خداشناسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: توحید،
سلوک،
اهلبیت،
معرفت شهودی،
ولایت.
پرسش: ولایت اهلبیت چگونه
انسان را به
خداشناسی رهنمون میکند؟
راه توحید و سلوک به سوی معرفت شهودی و
کمال مطلق، راهی است بس دشوار و در آن، راهزنانِ بسیار در کمیناند. پیمودن این راه، بدون راهنمایی و دستگیری رهبرانِ به مقصد رسیده و مصون از خطا (که همان
پیامبرخدا و خاندان او هستند) خطرناک، بلکه غیر ممکن است. در اینباره، توجّه به سه نکته حائز اهمّیت است:
بر پایه احادیث، اهلبیت، ابواب
معرفت خدا و راه رسیدن به رضوان الهی هستند و این، بدان معناست که تنها آنها با معارف اسلام ناب آشنایند و بر اساس آموزههای
وحی، میتوانند آفریدگار حقیقیِ جهان را به مردم معرّفی کنند و آنان را تا رسیدن به بالاترین مراتب توحید، هدایت نمایند. در «
زیارت جامعه کبیره» که از
امامهادی (علیهالسّلام) روایت شده، خطاب به آنان میگوییم:
«بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دینِنا؛
به ولایت شما، خداوند، معارف دینمان را به ما آموخت.»
بررسی دقیق متون دینی اسلام در زمینه
امامت و
رهبری، نشان میدهد که امامان اهلبیت و بهطور کلّی، انسان کامل در هر عصری (که امام آن عصرنامیده میشود) در هدایت انسانها، نقشی فراتر از نمایاندنِ راه کمال مطلق دارند؛ بلکه امام، افزون بر هدایت عام، افراد مستعد را در پیمودن راه و رساندن به مقصد نیز همراهی میکند؛ بدین معنا که روح انسانهای مستعد، بهطور تکوینی در پرتو انوار باطنی امام پرورش مییابد و به سوی کمال مطلق ره میسپارد.
کلینی (رحمهالله)، در کتاب ارجمند الکافی، در بابی که آن را «امامان، نور خدایند» نامیده، شش روایت آورده است که در آنها کلمه «نور» در شماری از آیات
قرآن کریم، به امامان اهلبیت (علیهمالسّلام) تفسیر شده است. از جمله، روایتی را از
ابوخالد کابلی نقل کرده که میگوید: از
امام باقر (علیهالسّلام) درباره این آیه شریف پرسیدم که میفرماید:
«فَـامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اَنزَلْنَا؛
به خدا و فرستادهاش و نوری که فرو فرستادیم،
ایمان بیاورید».
امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«النّورُ وَ اللّهِ الاَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلی یَومِ القِیامَةِ، و هُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ الَّذی اُنزِلَ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ فِی السَّماواتِ و فِی الاَرضِ، وَ اللّهِ یا ابا خالِدٍ! لَنورُ الاِمامِ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ انوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضیئَةِ بِالنَّهارِ؛ و هُم وَ اللّهِ یُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنینَ، و یَحجُبُ اللّهُ (عزّوجلّ) نورَهُم عَمَّن یَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم؛ وَ اللّهِ یا ابا خالِدٍ! لا یُحِبُّنا عَبدٌ و یَتَوَلّانا حَتّی یُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ؛
به خدا سوگند که تا
روز قیامت، نور، امامان از خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. به خدا سوگند، آنان، همان نورِ فرو فرستاده شدهاند. به خدا سوگند، آنان، نور آسمانها و زمیناند. ای
ابو خالد! به خدا سوگند، نور امام در دلهای
مؤمنان، از
خورشید فروزانِ روز، تابناکتر است. به خدا سوگند، آنان، دلهای مؤمنان را روشن میدارند و خدا، نورِ آنان را از هر کس که بخواهد، باز میدارد تا دلهایشان تاریک شود. ای ابو خالد! به خدا سوگند، هیچ بندهای با ما دوستی نمیورزد و ولایت ما را نمیپذیرد، جز آنکه خداوند، دلش را پاک میسازد».
بر پایه این سخن، امام به سانِ مهری تابان است که فروزندهتر از خورشیدِ محسوس، بر باطنِ نامحسوس جهان، نورافشانی میکند و به ملکوت
آسمانها و
زمین و ضمیر انسانهای باایمان، روشنایی میبخشد. این نور، نه تنها راه
سیر و سلوک را به آنان مینمایانَد، بلکه تا رسیدن به مقصد، سالک را همراهی میکند.
به سخن دیگر، چنانکه خورشید محسوس، افزون بر روشنایی، تکوینا در تکامل مادّی انسان مؤثّر است، خورشید معنوی امام نیز علاوه بر راهنمایی تشریعی، تکوینا در تکامل معنوی انسان، تأثیر دارد.
قرآن کریم، واژه «امام» را بر کسی اطلاق میکند که به درجات قرب رسیده و سالار کاروان ولایت مداران شده و ارتباط انسان را با این حقیقت، نگاه داشته است.امام، کسی) است که خدای سبحان، او را برای پیش گامی در طریق ولایت برگزیده و هموست که مهار هدایت معنوی را در دست گرفته است. همه پرتوهای تابناک ولایت (که بر دل بندگان میتابد بارقههای برخاسته از منبع نور امام و هدیههای پراکنده و عطیههای متّصل به دریای بیکران او هستند.
علّامه سیّد
محمّد حسین طباطبایی (رحمهالله) در این باره میگوید: بهطور خلاصه، امام، هدایتگری است که با نور هدایت ملکوتیای که همراه دارد، ره مینماید. پس حقیقت امامت، گونهای ولایت بر اَعمال مردم است و هدایت او، به معنای رساندن ایشان به مقصود و با فرمان الهی است، نه فقط ارائه طریق که شأن پیامبر و فرستادگان الهی و هر مؤمنی است که با نصیحت و اندرز نیکو، به سوی خدا هدایت میکند.
به بیان دیگر، هدایت باطنی و نورانیتی که بر اثر انجام دادن تکالیف الهی، برای انسان فراهم میآید، از طریق انسان کامل و امام، به او افاضه میشود.
از اینرو، بدون ارتباط معنوی با او، اعمال صالح نمیتوانند نقش خود را در تکامل انسان ایفا کنند و بدین جهت، ولایت اهلبیت (علیهمالسلام)، شرط قبولیِ اعمال شمرده شده است، چنانکه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«وَ الَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبِیّا لَو اَنَّ رَجُلاً لَقِیَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعینَ نَبِیّا ثُمَّ لَم یَاتِ بِوَلایَةِ اُولِی الاَمرِ مِنّا اهلَ البَیتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا و لا عَدلاً؛
سوگند به خدایی که مرا به حق به
نبوّت بر انگیخت، اگر مردی با عمل هفتاد پیامبر، از خدا پروا بدارد، امّا در ولایت صاحبان امر (که از ما اهلبیتاند) در نیاید، خداوند از اوهیچ
[
عمل واجب و یا مستحبّی را
]
نمیپذیرد».
همچنین، در
زیارت جامعه، میخوانیم:
«و بِمُوالاتِکُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ، و لَکُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ؛
و به موالات شما، اعمال
واجب پذیرفته میشوند، و مودّت شما
واجب است».
باری! به برکت
ولایت اهلبیت (علیهمالسّلام) و اطاعت آنان، سالک میتواند به بالاترین مراتب
توحید و
معرفت شهودی دست یابد؛ چنانکه
امام رضا (علیهالسّلام) میفرماید:
«مَن سَرَّهُ اَن یَنظُرَ اِلَی اللّهِ بِغَیرِ حِجابٍ، و یَنظُرَ اللّهُ الَیهِ بِغَیرِ حِجابٍ فَلیَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ لیَتَبَرّا مِن عَدُوِّهِم؛
آنکه او را خوش آید که بدون پرده به
خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد، باید ولایت خاندان محمّد را بپذیرد و از دشمنان ایشان، بیزاری جوید».
درباره نقش اهلبیت (علیهمالسّلام) در
خداشناسی، این نکته نیز قابل توجّه است که در شماری از روایات تاکید شده که معرفت خداوند (عزّوجلّ) جز از طریق شناخت اهلبیت (علیهمالسّلام) ممکن نیست و از سوی دیگر، در برخی احادیث آمده که شناخت اهلبیت (علیهمالسلام)، متأخّر از شناخت خداست. در دعایی که
امام صادق (علیهالسّلام) به
زراره آموخت، میخوانیم:
«اللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی نَفسَکَ لَم اعرِف نَبِیَّکَ، اللّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی رَسولَکَ لَم اعرِف حُجَّتَکَ، اللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ ان لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دینی؛
بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. بار خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی، حجّت تو را نخواهم شناخت. بار خدایا! حجّت خود را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد».
از این روشنتر، سخن
امیر مؤمنان است که وقتی رئیس نصارا از ایشان پرسید: «خدا را به محمّد شناختی و یا محمّد را به خدا؟»، امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله)، ولکنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِاللّهِ....؛
خدا را به
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشناختم؛ بلکه محمّد را به خدا شناختم...».
بنا براین، چگونه میتوان بین این دو دسته روایت، جمع کرد؟
پاسخ، این است که این احادیث، حاکی از نقش متقابل خداشناسی و شناخت اهلبیت (علیهمالسّلام) است. از یک سو، شناخت پیامبر خدا و خاندان او (چنان که در حدیث اخیر آمده) از فروع خداشناسی است؛ زیرا تا وجود خدا اثبات نشود، نبوّت معنا پیدا نمیکند، و از سوی دیگر، تا پیامبران، مردم را به خداشناسی دعوت نکنند و زمینه تفکّر در براهین
توحید را در جامعه فراهم نسازند، کسی در صدد شناخت
خداوند (عزوجل) بر نخواهد آمد. وانگهی (چنان که توضیح دادیم) دستیابی به درجات بالای خداشناسی، جز از طریق رهنمودهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واهلبیت (علیهمالسّلام) امکان پذیر نیست.
بر این اساس، تعارضی میان دو دسته روایتی که اشاره شد، وجود ندارد: بدین ترتیب که نخست پیامبران و اوصیای آنان، مردم را به خداشناسی برپایه برهان دعوت میکنند. پس از این که مردم با خدا آشنا شدند، عقل، آنان را به پیروی از فرستادگان خدا و رهبران الهی فرا میخوانَد و پیشوایان دینی، زمینه را برای رشد و تعالی انسان و رسیدن او به بالاترین مراتب خداشناسی فراهم میسازند.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «ارتباط ولایت اهلبیت با خداشناسی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۲۷.