ادله اثبات رجعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: رجعت،
قرآن،
عقل،
اجماع.
پرسش: ادلّه اثبات
رجعت چیست؟
برای اثبات رجعت، به چهار دلیل: قرآن، احادیث،
عقل و
اجماع، تمسّک جستهاند. مهمترین ادلّه رجعت، ادلّه قرآنی و حدیثی است. به همین سبب، این ادلّه را مقدّم میداریم.
ادلّه متعدّدی از
قرآن کریم بر وقوع، و به طریق اولی بر امکان رجعت دلالت دارند که برخی از آنها در بحث از تاریخ رجعت گذشت. البتّه برای اثبات امکان رجعت، کافی است که به ادلّه
معاد (که در قرآن فراواناند) مراجعه شود؛ زیرا ماهیت رجعت و معاد، یکی است و تنها ظرف آنها تفاوت دارد. بنابراین، قابلیت قابل، وجود دارد. حال اگر کسی بدون نشان دادن هیچ تناقضی در رجعت، امکان آن را انکار میکند، در واقع به
قدرت خدا کفر ورزیده است. (زیرا نفی امکان، یا نفی امکان ذاتی است یا نفی امکان وقوعی. اوّلی، مستلزم نشان دادن تناقض درونی است. در رجعت، هیچ تناقضی وجود ندارد. دومی، یا به دلیل ناتوانی فاعل است و یا از عدم قابلیت قابل. قابل در اینجا انسان است که پس از
مرگ، امکان احیای آن وجود دارد؛ زیرا به اتّفاق همه علمای اسلامی، انسان پس از مرگ، دوباره زنده خواهد شد. بنابراین، تنها راه نفی امکان رجعت، نفی قدرت فاعل است و این، موجب کفر به قدرت خداست، هر چند ناآگاهانه.) بنابراین، استبعادهای جمعی از مخالفان، از بیخبری است و یا از سر لجاجت.
آیاتی که به نوعی بر رجعت دلالت دارند، فراواناند و در اینجا، تنها تعدادی را که با صراحت بیشتری بر رجعت در آینده دلالت دارند و قابل تأویلِ دیگر نیستند، خواهیم آورد، هر چند مفسّران اهلسنّت، به دلیل مخالفت جدّی با رجعت، تلاشهای زیادی برای تأویل آنها کردهاند:
۱.«قَالُوا رَبَّنَا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ اِلَی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ؛
میگویند: پروردگارا! دو بار، ما را به مرگ رسانیدی و دو بار، ما را زنده گردانیدی. به گناهانمان اعتراف کردیم. پس آیا راه بیرون شدنی
[
از آتش
]
هست؟».
این آیه از دو بار مردن و زنده شدن یاد میکند. با توجّه به این که مرگ، تنها در جایی معنا دارد که پیش از آن زندگی باشد، نمیتوان برخی تفاسیر (مانند
ابن مسعود،
ابن عبّاس، ضحّاک،
قتاده و
ابو مالک؛
ابن کثیر و تعدادی دیگر از مفسّران اهلسنّت، از این تفسیر پیروی کردهاند.)
را که مرگ اوّل را مربوط به نبودن قبل از خلقت معنا کردهاند، پذیرفت. جمله «امَتَّنا»، بر این دلالت دارد که گوینده، هویّتی دارد و دو مرگ را درک کرده است، در حالی که پیش از به وجود آمدن، هویّتی برای گوینده متصوّر نیست تا بگوید «امَتَّنا». پس از بازگشت به زندگی در قیامت نیز دیگر مرگی نیست. حتّی اگر نبود قبل از خلقت را «مرگ» به حساب آوریم، امّا «میراندن» به حساب نمیآید؛ زیرا در میراندن، شرط است که فرد، قبل از مردن، زنده باشد. این آیه، از «میراندن» سخن میگوید، نه از «مرگ». پس این تفسیر نمیتواند درست باشد.
سُدّی (
اسماعیل ابن عبدالرحمن (م ۱۲۷ ه ق) یکی از مفسران قرن دوم است.) مرگ اوّل را در
دنیا و زنده شدن اوّل را در قبر میداند که در آن جا مورد خطاب قرار میگیرد، سپس میمیرد و مجدّداً در قیامت زنده میشود. ابن کثیر ضمن بیان گفته سدی، نظر ابن زید را نیز نقل میکند که بر اساس آن، یک زندگی در
عالم ذر است و یکی در عالم دنیا و دو مرگ نیز در پی هر زندگی است. وی هر دو را رد میکند و میگوید: لازمه آنها، این است که سه زندگی و مرگ داشته باشند.
البتّه استدلال وی مخدوش است؛ زیرا با این حساب، سه زندگی و دو مرگ درست میشود، نه سه مرگ؛ زیرا پس از آخرین زندگی، یعنی حیات اخروی، دیگر مرگی در کار نیست.
فخر رازی نیز از جمع زیادی از عالمان و مفسّران (مانند: سدی،
جبایی،
بلخی و کسانی که از اینها تبعیت کردهاند. تعبیر
فخر رازی، «کثیر من مفسّرین» است.) یاد میکند که معتقدند این آیه بر این دلالت دارد که پس از مرگ و قبل از
قیامت، زندگی دیگری در قبر وجود دارد که پس از آن دوباره در
قبر میمیرد.
تفسیر مرگ در قبر، پذیرفتنی نیست؛ زیرا قبر، جایگاه مرگ انسان است و با خود مرگ، در واقع، حیات برزخی آغاز میشود، نه این که ابتدا مرده باشد و سپس حیاتی دیگر پیدا کند. (حدیث معروف از
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که میفرماید: «مَن ماتَ فَقَد قامَت قِیامَتُه؛
کسی که بمیرد، قیامتش برپا شده است») البتّه خود وی، این تفسیر را نمیپذیرد؛ امّا نشان میدهد که از منظر بسیاری از مفسّران اهلسنّت، این آیه بر حیاتی دیگر قبل از قیامت دلالت دارد. این، نوعی رجعت است، هر چند با رجعت شیعه تفاوت دارد.
در مجموع باید پذیرفت که از این آیه، سه زندگی فهمیده میشود. زندگی اوّل را باید ملاک ساختِ «هویت انسان» دانست، که زمینه ساز دو مرگ و دو احیای پس از مرگ میشود. در آیه نیز ابتدا دو مرگ و پس از آن، دو احیا آمده است. بنابراین، تنها با پذیرش رجعت میتوان دو مرگ را به خوبی تفسیر کرد. این تفسیر از
امام صادق (علیهالسّلام) نیز نقل شده است. (علی بن ابراهیم در باره سخن خداوند: «رَبّنا اَمَتَّنَا اثنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ...من سبیل» میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «ذلک فی الرجعة»)
۲.«اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الاَْشْهَادُ؛
در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که گرویدهاند، در زندگی دنیا و روزی که گواهان برپای میایستند، قطعاً یاری میکنیم».
بسیاری از فرستادگان و اولیای خداوند، در زندگی دنیا یاری نشدند. آنان، یا کشته شدند و یا به اهداف متعالیشان در زندگی دنیا دست نیافتند؛ امّا از سوی دیگر، خداوند، وعده نموده که آنان را در
دنیا و
آخرت یاری کند.
مفسّران اهل سنّت در تفسیر این آیه، راههای مختلفی رفتهاند و تأویلهای گوناگونی ارائه کردهاند.
فخر رازی ناچار شده است برای این که با وجود کشته شدن و شکست ظاهری رسولان و مؤمنان، یاری شدن دنیوی آنان را درست کند، به هفت تأویل دست بزند. این هفت تأویل، عبارتاند از:
کمک شدن با حجّت و استدلال؛ یاری شدن با زنده ماندن نام آنان؛ انتقام گرفتن خون آنان؛ مدح و ستایش مردمان؛ نورانیت و یقین باطنی آنان؛ کوتاه بودن دولت باطل؛ محظورات و مشکلات پیش آمده برای آنان؛ به دلیل این که موجب افزایش مقام و مرتبت آنان میگردد.
غالب مفسّران اهلسنّت، یک یا چند تأویل از این تاویلات را انتخاب کردهاند.
(مانند:
عبد الکریم خطیب در التفسیر القرآنی للقرآن و بروسوی در
روح البیان و مراغی در
تفسیر المراغی؛ مظهری در
التفسیر المظهری؛ زحیلی در
التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ حجازی در
التفسیر الواضح؛ طنطاوی در
التفسیر الوسیط؛ سورآبادی در
تفسیر سورآبادی؛ آل سعدی در
تفسیر الکریم الرحمن؛ قرطبی در
الجامع لاحکام القرآن؛ سیوطی در
الدّرّ المنثور و دیگران.)
برخی نیز تأویلاتی دیگر افزودهاند، از جمله: نگریستن به عاقبت کار جهان،
اقتدای مردمان به سیره آنان
و کفایت نصرت غالب رسولان. (طبری در
جامع البیان:
و ابن کثیر در تفسیرش؛
نکته عجیب در این تأویل، این است که طبری و ابن کثیر ادّعا کردهاند که غالب رسولان، یاری شدهاند، در حالی که اکثر آنها در حیات دنیا منزوی، کشته، بییاور، مورد تمسخر و خلاصه شکست خورده ظاهری بودهاند و تنها عدّه کمی از رسولان یاری شدهاند و با عدّه کم نمیتوان چیزی را به همه آنها نسبت داد. کافی است نگاهی به وضعیت دینی اکثر مردم جهان بیندازیم. اغلب آموزههای موجود ادیان، به گونهای تحریف شده در اختیار مردمان است. آموزههای اصلی
عیسی مسیح (علیهالسّلام) در دست نیست و آنچه به نام
مسیحیت تبلیغ و ترویج میشود، فاصله زیادی با آموزههای اسلامی دارد.
ادیان شرقی، دچار چندگانه پرستی یا بیخدایی هستند.
یهودیت به دینی نژادپرستانه تبدیل شده است.
اسلام نیز دچار اختلافات فرقهای است و از میلیونها پیروان آن، تنها عدّهایاندک، بر طریق حق هستند. با اینحال، چگونه میتوان ادّعای موفّقیت غالب رسولان را داشت.)
چنانکه ملاحظه میشود، هیچ یک از این تأویلات، در جایی که تفسیر درست و مطابق ظاهر آیه وجود دارد، پذیرفتنی نیستند. افزون براین، هر گونه تأویلی باید مستند به دلیل و قرینه باشد و این مفسّران، هیچ دلیلی بر تأویلات یاد شده، اقامه نکردهاند.
تنها تفسیر درست بیتاویل، پذیرش رجعت آنها در
آخر الزمان است که روز نصرت حق و از بین رفتن باطل است. آیات متعدّدی با این مضمون وجود دارند که در آنها وعده یاری
خداوند داده شده یا گفته شده که
خدا و فرستادگانش پیروز خواهند بود، که البتّه تنها میتوان به عمومیت آنها استناد کرد و به عنوان شواهد تقویت کننده استدلال از آنها بهره گرفت. مانند آیه: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ• اِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ• وَ اِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ سخن ما در باره بندگان فرستاده ما سبقت یافته، که ایشان، آری تنها ایشان، یاری خواهند شد و به درستی که تنها لشکریان ما، غالباند»
و نیز آیه: «کَتَبَ اللَّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی؛
خدا چنین نوشته که: من و فرستادگانم به طور مسلّم غالبیم»
آیه مورد بحث، به صراحت، یاری رسولان و مؤمنان را در زندگی دنیا بیان کرده است و معنای اوّلیه و روشن یاری، پیروزی و غلبه آنان بر مخالفان است. در
تفسیر القمّی، حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) در توضیح آیه آمده است که همین تفسیر را میکند و پیروزی رسولان و مؤمنان را در رجعت میداند. «عن جمیل، عن ابی عبد اللَّه (علیهالسّلام) قال: قلت
[
له
]
: قول اللَّه تبارک و تعالی: «اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهادُ». قال: ذلِکَ وَ اللَّهِ فِی الرَّجعَةِ، اما عَلِمتَ انَّ انبِیاءَ کَثیرةً لَم یُنصَروا فِی الدُّنیا وَ قُتِلوا، وَ اَئِمَّةً مِن بَعدِهِم قُتِلوا وَ لَم یُنصَروا، ذلِکَ فِی الرَّجعَةِ». امام صادق (علیهالسّلام) این آیه را مربوط به رجعت دانسته و فرموده: «آیا نمیدانی که بسیاری از انبیا و امامان پس از آنها، یاری نشدند و کشته شدند؟ این کار، در رجعت اتّفاق خواهد افتاد.»
۳.«وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ؛
و آن روز که از هر امّتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردهاند، محشور میگردانیم. پس آنان نگاه داشته میشوند تا همه به هم بپیوندند».
این آیه دلالت دارد که گروهی از کافران، رجعت میکنند.
امام باقر (علیهالسّلام) در برابر مخالفان رجعت، این آیه را دلیلی بر وقوع رجعت در آینده مینماید:
قالَ لی ابو جَعفَرٍ (علیهالسّلام): یُنکِرُ اهلُ العِراقِ الرَّجعَةَ؟ قُلتُ: نَعَم. قالَ: اما یَقرَؤونَ القُرآنَ: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً»الآیة
ابو بصیر گفت: امام باقر (علیهالسّلام) پرسید: «آیا اهل
عراق، رجعت را انکار میکنند؟». گفتم: بله. فرمود: «آیا
قرآن را نخواندهاند که: (و آن روز که از هر امّتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردهاند، محشور میگردانیم).
اهلسنّت این آیه را دلیل بر
حشر در
قیامت گرفتهاند. قّمی در تفسیرش به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) به این گروه پاسخ میدهد:
«ایَحشُرُ اللَّهُ فِی القِیامَةِ مِن کُلِّ اُمَّةٍ فَوجاً وَ یَدَعُ الباقینَ؟! انَّما آیَةُ القِیامَةِ قَولُهُ: «وَ حَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ اَحَدًا»
.
یا در قیامت، گروهی از هر امّتی محشور میشوند و بقیّه رها میگردند؟
[
چنین نیست. این مربوط به رجعت است
]
آیه قیامت، این است: «و آنها را محشور میکنیم و کسی از آنها بر جای نمیماند» (در آیه بعد آمده است: «وَ عُرِضُواْ عَلَی رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا؛ و ایشان به صف، بر پروردگارت عرضه میشوند
[
و به آنها میفرماید:
]
به راستی همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم،
[
باز
]
به سوی ما آمدید؛ بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی قرار نخواهیم داد») عموم مفّسران اهلسنّت، این آیه را مربوط به حشر در قیامت دانستهاند و بدون جواب دادن به اشکال یاد شده به تفاوت میان دو حشر ذکر شده در آیه اشاره نکردهاند. (از جمله: عبدالکریم خطیب در
التفسیر القرآنی للقرآن و مراغی در
تفسیر المراغی؛ مظهری در
التفسیر المظهری؛ زحیلی در
التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ حجازی در
التفسیر الواضح؛ طنطاوی در
التفسیر الوسیط؛ سورآبادی در
تفسیر سورآبادی؛ آل سعدی در
تفسیر الکریم الرحمن؛ قرطبی در
الجامع لاحکام القرآن؛ سیوطی در
الدرّ المنثور؛ طبری در
جامع البیان؛ ابن کثیر در
تفسیر ابن کثیر؛ ابن ابیحاتم در
تفسیر القرآن العظیم؛ نیشابوری در
تفسیر غرائب القرآن و دیگران.)
برخی تفسیرها در بیان تفاوت دو
حشر گفتهاند که حشر عمومی (در آیه ۴۷
سوره کهف)
برای همه است و حشر در آیه مورد بحث، خاصّ کافران است که بعد از حشر کلّی اتفاق میافتد و برای عذاب کردن آنهاست.
اوّلاً، چنین برداشتی از آیه، هیچ دلیل و شاهدی ندارد. ثانیاً، آن دیگر حشر نیست؛ زیرا در حشر به معنای لغوی، سه قید وجود دارد: برانگیختن، جمع کردن و راندن،
در حالی که کافران، قبل از این از قبور برانگیخته شدهاند و دوباره برانگیخته نمیشوند و حشر مجدّد برایشان بی معنا است. در حشر به معنای اصطلاحی نیز لازم است که جمع کردن از قبور باشد که با تفسیر یاد شده، کافران قبلاً محشور شدهاند و حشر مجدّد آنها تحصیل حاصل و بی معناست.
در این میان،
آلوسی به نقل از
طبرسی در مجمع البیان، به نظریّه
شیعه اشاره و آن را رد میکند؛ امّا میگوید: نهایت چیزی که از این آیه فهمیده میشود، رجعت گروهی از کافران است و جزئیات عقاید شیعه در این باره به وسیله این آیه اثبات نمیشود؛ بلکه تنها اصل رجعت اثبات میگردد.
البتّه آلوسی نگفته که کدام مفسّر شیعی تلاش کرده تا جزئیات رجعت را با این آیه اثبات کند، افزون بر اینکه خود وی میگوید: طبرسی نیز تنها اصل رجعت را از آیه استفاده کرده است، نه بیشتر.
بنابراین، میتوان گفت: با این آیه اصل رجعت اثبات میشود و جزئیات آن را احادیث بیان میکنند.
۴.«وَ حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ اَهْلَکنَاهَا اَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ؛
و بر
[
مردم
]
شهری که آن را هلاک کردهایم، بازگشتشان
[
به دنیا
]
حرام است».
مضمون آیه این است که رجعت برای گروههایی از مردم جایز، امّا برای گروههایی، حرام است؛ زیرا اگر رجعت بر همه حرام باشد، گفته نمیشود که بر هلاک شدگان حرام است و آنان باز نخواهند گشت. از سوی دیگر نمیتوان گفت که این آیه مخصوص قیامت است؛ زیرا در قیامت، همه باز میگردند تا به حساب اعمالشان رسیدگی شود، چه هلاک شده و چه غیر هلاک شده. بنابراین، تنها تفسیر صحیح، این میشود که بپذیریم گروهی از غیر هلاک شدگان، باز خواهند گشت؛ امّا هلاک شدگان، بازگشت ندارند.
این تفسیر از
امیر مؤمنان (علیهالسلام)،
و از
امام باقر و
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است و این آیه بهترین دلیل بر رجعت است.
مفسّران
اهلسنّت، در تفسیر این آیه چند دسته شدهاند. برخی هلاک و رجوع را مطابق ظاهر آیه، مادّی و جسمانی میدانند و در باره این پرسش که: «اگر رجعتی برای هیچ کس واقع نمیشود، چرا
خدای متعال در این آیه حکم عدم بازگشت را به اقوام هلاک شده، اختصاص داده است؟»، سکوت کردهاند. (مانند
ابن عبّاس،
فریابی،
قتاده،
مقاتل،
ابن ابی حاتم و
بیهقی)
دسته دیگر، هلاک و رجوع را معنوی در نظر گرفتهاند و گفتهاند: مراد، آن است که خداوند، هلاک برخی را مقدّر کرده است؛ زیرا آنان از
گناه و
کفر خویش باز نمیگردند. اینان مجبور شدهاند: چند تأویل و چند تقدیر درست کنند که همه آنها خلاف ظاهر آیه است. (مانند
زجاج،
ابوعتبه،
مجاهد، حسن و
عکرمه)
دسته سوم، هر دو احتمال را دادهاند. (مانند آلوسی در
روح المعانی و
سیوطی در الدرّ المنثور؛ قرطبی در الجامع لاحکام القرآن؛
زحیلی در تفسیر الوسیط؛ و التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج و سورآبادی در تفسیر سورآبادی.)
طبری ضمن اشاره به نظر امام باقر (علیهالسّلام) و مسئله رجعت، احتمال دوم را ترجیح میدهد. استدلال وی برای ترجیح احتمال دوم، این است که خدای متعال از کار خودش در قبال کسانی خبر میدهد که از پاسخ مثبت به رسولان اجتناب کردهاند، نه از هلاک کردن کسانی که
کفر ورزیدهاند یا کار نیک نکردهاند.
این استدلال، مخدوش است؛ زیرا اشکالی ندارد که
خداوند، سرنوشت کسانی را که با رسولان مخالفت کردهاند و به آنان کفر ورزیدهاند، بیان کند و بگوید: آنان رجعت نخواهند کرد. افزون بر این، تأویل طبری (که به تبع عکرمه و دیگران است) خلاف ظاهر آیه است و دلیلی بر ضرورت و جواز این تاویل وجود ندارد.
(عجیبتر از کار طبری، ابن کثیر است که نظر امام باقر (علیهالسّلام) را در کنار نظر ابن عبّاس و قتاده و دیگران، از جمله کسانی بر میشمرد که رجوع را بازگشت به دنیا قبل از روز قیامت معنا میکنند
؛ امّا پس از این سکوت میکند و بقیّه کلام امام باقر (علیهالسّلام) را نمیآورد که این آیه را دال بر رجعت گروهی دیگر از مردمان میداند. این جاست که میزان امانتداری این مفسّران معلوم میشود.)
۵.«وَ اِذْ اَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکمْ مِنْ کتَابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ اَ اَقْرَرْتُمْ وَ اَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکمْ اِصْرِی قَالُوا اَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ اَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ؛
و
[
یاد کن
]
هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستادهای آمد که آنچه را با شماست، تصدیق کرد، البتّه به او ایمان بیاورید و حتماً یاری اش کنید.
[
آن گاه
]
فرمود: «آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟». گفتند: آری، اقرار کردیم. فرمود: «پس گواه باشید و من با شما از گواهانم».
این آیه از پیمانی جدّی و مؤکّد یاد میکند که خدا از پیامبران گذشته گرفته و بر اساس آن باید به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان بیاورند و او را یاری دهند.
خداوند، این پیمان را با انواع تأکیدها و اقرار گرفتن و شاهد گرفتن تشدید میکند. این یاری هنوز به طور روشن و کامل واقع نشده است و انتظار میرود در رجعت اتّفاق افتد و اگر اتّفاق نیفتد، با این همه تأکید و پافشاری بر این پیمان، سازگار نیست.
البتّه میتوان مصادیق ضعیفتری از یاری را در نظر گرفت که قبلاً واقع شده باشد. مثلاً به وسیله دعوت پیروانشان به پذیرش پیامبری که بعد خواهد آمد (این تأویل از سوی بسیاری از مفسّران
اهل سنّت ارائه شده است، از جمله، طبری در جامع البیان و نیسابوری در
تفسیر غرائب القرآن و آل سعدی در تفسیر الکریم الرحمن؛ ابن ابیحاتم در
تفسیر القرآن العظیم و دیگران.)
یا این که مقصود از انبیایی که از آنها پیمان گرفته شده، خود آنها نباشند، بلکه فرزندانشان باشد. (نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن
این احتمال را میدهد.)
برخی نیز مراد از رسول را پیامبر اسلام ندانستهاند و آن را تعمیم دادهاند و گفتهاند: هر پیامبر جدیدی که آمد، قبلیها باید به او ایمان بیاورند و یاری اش کنند؛ امّا این معانی با ظهور اوّلیه آیه سازگار نیست و تا مجبور، نباشیم نباید به این تأویلات دست بزنیم، افزون بر اینکه هر تاویلی محتاج قرینه و دلیل است و هیچ دلیلی برای این تاویلات ذکر نشده است.
اکثر این مفسّران، قرائتی دیگر را نقل میکنند که به کلّی معنا را تغییر میدهد. آنها به جای لفظ «میثاق النبیّین» از لفظ «میثاق اُهل الکتاب» استفاده کردهاند تا دیگر نیازی به این تاویلات نباشد؛ ولی هیچ یک آن را ترجیح ندادهاند. (تقریباً همه تفاسیر یاد شده، به این قرائت اشاره کردهاند.)
ابن کثیر از امام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) و ابن عبّاس نقل میکند که به نظر آنان این آیه میگوید که اگر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبعوث شد و آن انبیا زنده باشند، باید به او ایمان آورند و یاریاش کنند.
ظاهراً ابن کثیر نمیخواهد رجعت را بپذیرد و زنده بودن دیگر پیامبران را در زمان حیات پیامبر اسلام، امری فرضی در نظر میگیرد؛ امّا با روایتی که نقل میکند، این موضوع را روشن میکند که در نظر برخی صحابه امکان چنین هم زمانیای وجود دارد. از طرف دیگر،
خداوند متعال پیمانی بیخاصیت و بیمصداق از انبیا نمیگیرد، آن هم چنین پیمان غلیظ و مستحکمی. این پیمان باید مصداق پیدا کند و مصداق آن، تنها در رجعت است. حدیثِ یاد شده را تعدادی دیگر از مفسّران اهلسنّت نقل کردهاند. (مانند طبری در جامع البیان و ابن ابیحاتم در
تفسیر القرآن العظیم و سیوطی در
الدرّ المنثور؛ نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن و قرطبی در
الجامع لاحکام القرآن.)
در روایت تفسیر النعمانی از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) برای اثبات رجعت به چند آیه قرآن، از جمله به این آیه استناد شده است.
این آیه اگر دلیلی قاطع بر اثبات رجعت نباشد، دست کم تأیید آن است.
احادیثِ نقل شده از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اهلبیت (علیهمالسّلام) در باره رجعت، به حدّی است که برای فردی منصف و بیتعصّب، جایی برای تردید باقی نمیگذارد که از منظر اسلام، رجعت، امری حتمی و واقعی است. در کتابهای حدیثی و تاریخی و کتابهایی که در باب زیارت نوشته شدهاند، احادیث بسیاری هستند که مستقیم یا نامستقیم به رجعت، اشاره دارند. این موضوع در احادیث اهلسنّت نیز یافت میشود.
احادیث شیعه در این باب، چند دستهاند. برخی از آنها مربوط به اصل رجعت و برخی، مربوط به خصوصیات رجعتاند. در این میان، احادیث صحیح و قابل اعتماد زیادی یافت میشوند که به چند دسته از آنها اشاره میشود:
دستهای از احادیث میگویند: آنچه در امّت پیشین رخ داده است، عیناً در این امّت نیز رخ میدهد و از جمله این امور، رجعت است. (اسناد این احادیث، چندان قوی نیستند و راویان مجهول در میان راویان آنها وجود دارند. از جمله حدیثی است که
حسن بن جهم از
امام رضا (علیهالسّلام) در مجلس مأمون نقل میکند)
اگر این احادیث از معصوم (علیهالسّلام) وارد شده باشند، به این معنا نیستند که تمام جزئیات زندگی آنها در این امّت نیز پدید میآید؛ بلکه ظاهر این احادیث، به اموری اشاره دارد که به مسائل دینی مربوطاند.
عبداللَّه بن عطا از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند که در مِنا گروهی از
عراق به دیدار پدرش
امام زین العابدین (علیهالسّلام) آمدند و از جنگ مردگان با زندگان پرسیدند و پدرش از این که اعتقاد به رجعت در میان آنها زنده بود، شادمان گردید و خندید و اصل مطلب را تأیید نمود.
(راویان این حدیث، مورد تأیید رجالیان هستند. تنها در مورد
عبد اللَّه بن عطا برخی تردید کردهاند که کدام است. ثانیاً به دلیل روایات کمی که دارد، چندان شناخته شده نیست. البتّه هیچ گونه تضعیفی در باره هیچ یک از «عبد اللَّه بن عطا»ها نیامده است و این تا حدّی حدیث را قابل قبول میسازد، بهطوری که اگر با دیگر شواهد تقویت شود، پذیرفتنی میگردد.)
در حدیثی دیگر
حسن بن شاذان واسطی از امام رضا (علیهالسّلام) حکایت میکند که ایشان در پاسخ شکایت وی از ظلم اهل واسط، دستور به شکیبایی تا برپایی دولت حق دادند و از روزگاری گفتند که ستمگران در آن از قبر برمیخیزند و بر صدق وعدههای پیامبران، گواهی میدهند.
(سند این حدیث، قوی نیست؛ زیرا وثاقت محمّد بن سالم بن ابیسلمه، با وجود امامی بودن، ثابت نشده است؛ امّا در کنار دیگر روایات باب میتواند یکی از شواهد تقویت کننده این دیدگاه باشد.)
در احادیثی، برای مؤمنان، دو نوع از دنیا رفتن ترسیم شده است.در این احادیث، با استناد به آیه: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ اَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ؛
و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا محشور میگردید»، مرگ عادی از کشته شدن، متمایز شده و برای مؤمنان، هر دو نوع مرگ، بیان گردیده است. زراره در حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند: کسی که در راه خدا کشته شده، باید به دنیا باز گردد تا مرگ عادی را درک کند.
در حدیثی دیگر،
صفوان بن یحیی از امام رضا (علیهالسّلام) نقل میکند که در رجعت، هر کس از مؤمنان که در زندگی قبلی کشته شده، میمیرد و هر که قبلاً مرده، کشته میشود.(سمعته یقول فی الرجعة: «من مات من المؤمنین قتل و من قتل منهم مات»)
در احادیث، تنها برای گروههای خاصّی، امکان بازگشت در نظر گرفته شده است. در تعداد زیادی از احادیث، رجعت، مخصوص مؤمنان خالص و کافران خالص است و سایر مؤمنان و کافران، رجعت ندارند. (احادیث در این باب، بسیارند)
برخی احادیث از باخبر کردن
مؤمن در قبر از ظهور امام زمان (علیهالسّلام) و اختیار دادن به او در انتخاب بازگشت به دنیا یا ماندن در
برزخ حکایت دارند. (از جمله روایت
مفضّل بن عمر که از امام صادق (علیهالسّلام) از احوال مردگان در زمان غیبت سؤال میکند و ایشان پاسخ میدهند که هنگام ظهور از مؤمن در قبرش سؤال میکنند که: ای فلانی! صاحب تو ظهور کرده است. اگر میخواهی به او ملحق شوی، بشو و اگر میخواهی در کرامت الهی باقی بمانی، بمان»،
این روایت، قابل اعتماد نیست.)
ابو حمزه ثمالی در حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند که امیر مؤمنان (علیهالسّلام) میفرمود: «هر کس میخواهد با پیروان دجّال بجنگد، با کسانی بجنگد که بر خون عثمان میگریند یا بر اهل نهروان (خوارج) میگریند...». و اگر مرده باشند، خداوند آنها را زنده میکند تا دجّال را درک کنند. (سند این حدیث قوی و راویان آن از بزرگان اصحاباند)
در پارهای از احادیث، به نام و تعداد کسانی که از برخی مناطق رجعت میکنند، اشاره شده است. مفضّل بن عمر (که از بزرگان اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) است)، از این امام روایت کرده که ۲۵ نفر از
کوفه و هفت نفر اصحاب کهف و برخی دیگر از بزرگان مانند سلمان و تعدادی از قوم موسی (علیهالسّلام) بازگشت میکنند. به نام برخی پیامبران نیز اشاره شده است.
فیض بن ابیشیبه از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند که با قرائت آیه: «وَ اِذْ اَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ...» فرموده: همه انبیا از آدم به بعد، به پیامبر خدا ایمان میآورند و به دنیا باز میگردند و در رکاب امیر مؤمنان (علیهالسّلام) خواهند جنگید. (سند این حدیث، قوی و قابل اعتماد است. راویان آن یا از اصحاب اجماعاند یا از بزرگان اصحاب امامان (علیهالسلام).
محمّد بن سنان ظاهری نیز بر اساس تحقیق
آیة اللَّه شبیری زنجانی ثقه و قابل اعتماد است.)
این حدیث صحیح، هم به اصل رجعت اشاره دارد و هم رجعت انبیای الهی و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را بیان میکند. در برخی احادیث، بر رجعت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام علی (علیهالسلام)، تصریح خاص شده است.
(این حدیث، راویانی موثّق و بلندمرتبه دارد و
بکیر بن اعین، آن را از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده است.)
گروهی دیگر از احادیث، به زیارتهای امامان (علیهمالسّلام) مربوطاند. در بسیاری از زیارت نامهها
شهادت میدهیم که
رجعت امامان (علیهمالسلام)، حق است و از خداوند متعال درخواست میکنیم که ما را نیز در رجعت آنها شریک سازد و به دنیا باز گرداند. از جمله این احادیث،
زیارت جامعه کبیره است با این مضمون: «وَ جَعَلَنی مِمَّن یَقتَصُّ آثارَکُم، وَ یَسلُکُ سُبُلَکُم، وَ یَهتَدی بِهُداکُم وَ یُحشَرُ فی زُمرَتِکُم، وَ یَکِرُّ فی رَجعَتِکُم، وَ یُمَلَّکُ فی دَولَتِکُم، وَ یُشَرَّفُ فی عَافِیَتِکُم وَ یُمَکَّنُ فی اَیَّامِکُم، وَ تَقِرُّ عَینُهُ غَداً بِرُؤیَتِکُم؛
مرا به زمره کسانی در آورد که در پی شما گام میسپارند، و به راه شما میروند، و در پرتو هدایت شما راه میجویند، و در جمع شما محشور میشوند، و در رجعت شما برای پیکار بر ضدّ دشمنانتان باز میگردند، و در دولت شما به حکومت میرسند، و در جوّی از سلامت و عافیت شما به شرف
[
و علوّ
]
مقام نائل میشوند، و در ایّام شما عزّت
[
و ثبات
]
مییابند، و فردا چشمشان به دیدار شما روشن میگردد.»
برخی دیگر از این زیارتها عبارتاند از:
زیارت امام حسین (علیهالسلام)، زیارت امام علی (علیهالسلام)، زیارت عسکریّین، زیارتهای
امام زمان منقول در
المزار الکبیر؛
بحارالانوار؛
مصباح المتهجد و
کتاب من لا یحضره الفقیه برخی از این احادیث، اسنادی صحیح یا قوی دارند، مانند روایت کتاب من لایحضره الفقیه که در آن به امامان (علیهمالسّلام) خطاب میکنیم و از خداوند میخواهیم که در دولت امامان عدل، امکان عمل پیدا کنیم و همراه آنان به دنیا باز گردیم.
برخی احادیث، اوّلین رجعت کننده را امام حسین (علیهالسّلام) معرّفی کردهاند.
همه راویان این حدیث، از اصحاب برجسته و مورد وثوق امامان (علیهمالسّلام) هستند. احادیث متعدّدی وجود دارند که مضمون آنها مشابه این حدیث است و اوّلین رجعت کننده را امام حسین (علیهالسّلام) معرّفی کردهاند. در برخی از آنها مدّت باقی ماندن ایشان، چهل سال تعیین شده است
همچنین در پارهای از احادیثِ مربوط به بازگشت انبیا و اولیا، ترتیب آمدن آنها نیز ذکر شده است.
احادیث دیگری وجود دارند که از مضاعف بودن عمر افراد در رجعت سخن میگویند
(برخی راویان این حدیث، مجهولاند.) یا از تعجّب میان جمادی و رجب به دلیل ملاقات مردگان با زندگان.(هر دو حدیث، راویانی مجهول دارند.)
این احادیث، ضعیفاند و ما در استدلال بر رجعت نیازی به استناد به آنها نداریم.
بسیاری از علمای شیعه برای اثبات رجعت، از اجماع یاری گرفتهاند. در این مورد که اعتقاد به رجعت در میان شیعیان، بویژه در عصرهای متقدّم، اجماعی بوده، تردیدی نیست. این موضوع را مخالفان نیز قبول دارند؛ ولی اعتبار آن را نمیپذیرند.
امّا این اجماع، در صورتی
حجّیت دارد که طریقی قاطع برای اثبات نظر معصوم (علیهالسّلام) باشد. با وجود ادلّه متعدد قرآنی و حدیثی، نیازی به استناد به اجماع برای اثبات نظر معصوم (علیهالسّلام) باقی نمیماند، هر چند وجود چنین اجماعی، اطمینان به وقوع رجعت را بالا میبرد و جایی برای تردید باقی نمیگذارد.
برخی اندیشمندان (مانند مرحوم سیّد ابو الحسن رفیعی قزوینی در رسائل و مقالات فلسفی، «مسئله رجعت».) خواستهاند از آنچه در حکمتهای رجعت گفته شد، استدلالی عقلی بر ضرورت آن بیاورند. آنان سعی کردهاند که با چینش مقدّمات چهارگانه، بگویند: موانعی برای فعلیت یافتن خاصیت وجودیِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) وجود داشته که نمیتواند استمرار یابد؛ زیرا «القسر لا یدوم؛ قسر (قسر، در مقابل «طبع» و مرادف با «جبر»، است و حرکت قسری، حرکتی بر خلاف میل را گویند و حرکتی که از خارج بر اجسام تحمیل شود. محرّک اجسام، گاه میل و طبع آنهاست و گاه عامل خارجی، که شقّ دوم را
حرکت قسری گویند.)
نمی تواند دائمی باشد». بنابراین، عقلاً باید رجعت اتّفاق بیفتد.
این استدلال از چند جهت مخدوش است. میتوان پرسید: کدام دلیل عقلی اثبات کرده است که باید خاصیت وجودی هر موجودی، فعلیت پیدا کند؟ نهایت چیزی که میتوان گفت، این است که ایجاد فرصت برای تکمیل این ظرفیتهای وجودی از نظر عقلی،
استحسان دارد؛ امّا نمیتوان از آن ضرورت و الزام را نتیجه گرفت.
ثانیاً قاعده «القسر لا یدوم» اگر درست باشد، در امور طبیعی جاری میشود؛ امّا در امور انسانی که با ارادههای مردم سر و کار پیدا میکنیم، سخن گفتن از قسر، درست نیست. آنجا قسری در کار نیست، تااینکه در دائمی بودن یا نبودن آن گفتگو شود.
بله، همچنان که گفته شد، میتوان از استحسان این امور سخن گفت؛ امّا اثبات ضرورت عقلی، نیازمند استدلالی قویتر و مؤونهای بیشتر است. در اینگونه امور، نیازی به تکلّف برای اثبات عقلی نیست؛ زیرا ادله محکم قرآنی و حدیثی، بر امکان و وقوع رجعت وجود دارند. احادیث مربوط نیز فراتر از حدّ تواترند.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «ادله اثبات رجعت» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۱۴.