أصحاب رقیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اصحاب رقیم، اصحاب کهف، غار،
آیه ۹
سوره کهف.
پرسش: آیا اصحاب رقیم، همان اصحاب کهف بودند و یا گروهی بودند که در غاری گرفتار شده و با یادآوری
اعمال نیکشان نجات یافتند؟
پاسخ:
درباره اینکه «اصحاب رقیم»، چه افرادی بودند، نقلهای مختلفی وجود دارد:
از آنجا که در
قرآن کریم، در بیان داستان
اصحاب کهف، واژه «رقیم» به «کهف»
عطف شده است، («أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»؛ آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!)
میان مفسران بحث و گفتوگو شده است که آیا اصحاب کهف و رقیم یک گروه هستند، یا اینکه دو گروه مختلف؟ بیشتر
مفسران، معتقدند
اصحاب رقیم همان اصحاب کهف هستند که با دو ویژگی در
قرآن ذکر شدهاند.
اما برخی نیز با توجه به برخی قرائن، از جمله
روایت ذیل، این دو گروه را از یکدیگر جدا دانستهاند.
شیخ صدوق (م۳۸۱ ق) روایتی از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را اینگونه نقل میکند:
«سه نفر از پیشینیان با هم راه میپیمودند که ناگهان باران درگرفت و آنان به غاری پناهنده شدند تصادفاً درِ
غار (بهواسطه ریزش سنگ) بسته شد.
یکی از آنان گفت: دوستان! به
خدا سوگند! بهجز صدق و راستی هیچ چیزی باعث نجات شما از این گرفتاری نخواهد شد، پس هر یک از شما خدا را بخواند به آنچه خدای عزوجل میداند که او در گفتارش راستگو است.
یکی از آنان گفت: خدایا! من کارگری گرفتم که در مقابل یک پیمانه برنج عملی برای من انجام داد. پس از پایان کار، کارگر رفت و مُزدش نزد من ماند من آن برنج را کاشتم و از برداشت آن گاوی خریدم و پس از مدتی آن کارگر بازگشت و مزد خود را از من مطالبه نمود، گفتم: این
گاو را بگیر و با خود ببر، گفت: من فقط یک پیمانه برنج نزد تو دارم گفتم: این گاو را برگیر و با خود ببر که این از همان یک پیمانه برنج است. او نیز گاو را برد. خدایا! اگر آگاهی که من این
کار را از
ترس تو انجام دادم گشایشی به کار ما بده. در این هنگام، بخشی از سنگهای درِ غار فرو ریخت.
دیگری گفت: خدایا! مرا پدر و مادر پیری بود و من هر شب از شیر گوسفندانم برایشان میآوردم، شبی دیر وقت رسیدم و دیدم آنان به خواب رفته بودند، و همسر و فرزندانم از گرسنگی نالان بودند؛ ولی تا پدر و مادرم شیر نمیآشامیدند من برای خانواده خودم شیر نمیبردم و خوش نداشتم که پدر و مادرم را نیز از
خواب بیدار کنم و خوش نداشتم که باز گردم.... لذا تا سپیده دم در بالینشان منتظر ماندم. اگر آگاهی که این کار را به خاطر ترس از تو انجام دادم گشایشی به ما مرحمت فرما. در این حال؛ سنگ آنقدر شکافت که روشنایی
آسمان را دیدند.
دیگری گفت: خدایا! آگاهی که مرا دختر عمویی بود که بسیار دوستش میداشتم و من از او کام دل خواستم او نپذیرفت، مگر آنکه صد دینار به او بدهم. به دنبال صد دینار آنقدر تکاپو کردم تا بهدست آوردم، پولها را آورده و در دامنش ریختم. او با دریافت این مبلغ (که ظاهراً به شدت نیازمند آن بود) خود را در
اختیار من گذاشت... و گفت: از خدا بترس و بکارتم را به ناحق از بین مبر! من برخاستم و صد دینار را نیز به او واگذاشتم؛ اگر آگاهی که من این کار را از ترس تو انجام دادم، گشایشی در کار ما ایجاد بفرما. پس
خداوند گشایش به آنان داد و (از آن غار) بیرون شدند».
درباره سند این روایت باید گفت که بیشتر راویان آن مجهولاند و برخی از آنها نیز وثاقتشان ثابت نشده است؛ ازاینرو این نقل از جهت سندی ضعیف است.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «أصحاب رقیم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۶