• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عهد میان معاویه و امام حسین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام حسن علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام، معاویه، عهد، وفاداری.
پرسش: با توجه به اینکه شیعیان بعد از شهادت امام حسن ـ علیه‌السلام ـ می‌خواستند با امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بیعت کنند، ایشان امتناع کردند؛ فرمودند: عهدی میان معاویه داریم؛ اولاً آن عهد چیست؟ ثانیاً آن عهد با امام حسن ـ علیه‌السلام ـ بود نه ایشان، ثالثاً آن عهد را معاویه خود نقض کرده بود، چه لزومی به پایبندی آن حضرت بود؟
پاسخ: این سؤال از سه بخش تشکیل شده است: اول اینکه عهدی که بین معاویه و امام حسین بن علی ـ علیه‌السلام ـ بود چه بود؟



آن عهد همان عهد برادر گرامیشان امام حسن ـ علیه‌السلام ـ بود که بین آن حضرت و معاویه منعقد شده بود و کیفیت آن این‌گونه است که بعد از شهادت حضرت امیرالمؤمنین امام حسن ـ علیه‌السلام ـ خلافت را بر عهده گرفتند و از مردم در یک خطبه غرایی بیعت گرفتند و این را هم «شرط کردند که با هرکه من صلح کردم، شما هم صلح کنید...»
[۱] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۲۳.


۱.۱ - روایتی از شیخ مفید و محدثین دیگر

و موافق روایت شیخ مفید و دیگران از محدثین عظام چون خبر شهادت حضرت امیر‌المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ و بیعت کردن مردم با امام حسن به معاویه رسید و جاسوس فرستاد که اخبار را به او برسانند که امام با خبر شدند دستور به قتل آنها دادند و نامه‌ای به معاویه نوشتند و در آن نامه درج فرمودند که جواسیس می‌فرستی و مکرها و حیله‌ها برمی‌انگیزی، گمان دارم که اراده جنگ داری؛ اگر چنین است، من نیز مهیای آن هستم.
[۲] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۲۳.


۱.۲ - ایجاد تفرقه بین سپاه به‌وسیله معاویه

چون که نامه به معاویه رسید، جواب‌های ناملایم نوشت و به خدمت آن حضرت فرستاد.... کار به جایی رسید که معاویه لشکر عظیمی برداشت و به‌سوی عراق روانه شد و جاسوسانی فرستاد به نزد جمعی از منافقان و خارجیان که در میان اصحاب امام بودند و از ترس شمشیر حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ مجبوراً اطاعت می‌کردند، و به هریک از ایشان نوشت که اگر امام حسن ـ علیه‌السلام ـ را به قتل رسانی، چندین هزار درهم به تو می‌دهم و یک دختر خود را به تو تزویج می‌نمایم و لشکری از لشکر شام را تابع تو می‌کنم و با این حیله‌ها اکثر منافقان را به جانب خود مایل گردانیده و از آن حضرت منحرف ساخت تا آنکه کار به جایی رسید که آن حضرت زرهی در زیر جامه‌های خود می‌پوشید، برای حفاظت خود از شر ایشان و به نماز حاضر می‌شد. پس خبر حرکت کردن معاویه به جانب عراق به امام حسن ـ علیه‌السلام ـ رسید. حضرت بر منبر رفته و بعد از حمد و ثنای الهی مردم را به جنگ با معاویه دعوت نمود، هیچ‌یک از اصحاب آن حضرت را جواب نگفتند.
خلاصه پس از گله و عتاب و سرزنش و نکوهش عدی بن حاتم و امثال آن جماعت در ظاهر حاضر آماده به جهاد شدند و بعد در نخیله جمع شدند، معاویه که این جریان را شنید، باز جاسوسان خود را فعال نمود و شروع به تفرقه میان لشکر امام ـ علیه‌السلام ـ کرد و در پایان آن بی‌وفایان امام را تنها گذاشته و کار به جایی رسید که معاویه ‌توانست حتی عبیدالله بن عباس که یکی از امیران لشکر امام و عموزاده او بود را هم بخرد و تطمیع کند.

۱.۳ - عدم وجود یاران باوفا در سپاه امام

پس ضمیر و قلوب لشکریان و بی‌وفایی آنها بر امام حسن ـ علیه‌السلام ـ ظاهر شد و دانست که مردم در دلشان نفاق دارند و جمعی که شیعه خاص و مؤمنند، کم هستند و نمی‌توانند در مقابل لشکر معاویه مقاومت کنند.

۱.۴ - صلح امام حسن از روی اجبار

در این حین معاویه هم نامه صلح به‌سوی امام روانه داشت و نوشت که اصحاب تو با پدرت موافقت نکردند، پس با تو هم موافقت نمی‌کنند و اسامی و نامه‌هایی که اصحاب امام به معاویه نوشته بودند (برای اطاعت از معاویه) را هم همراه نامه صلح به‌سوی امام فرستاد
[۵] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، نشر هجرت، ص ۴۲۸.
و امام هم چون این ماجرا را دید، مجبوراً تن به مصالحه داد، با شروط بسیاری که معاویه بر علیه خود قرار داده بود و اگرچه امام حسن ـ علیه‌السلام ـ می‌دانست که سخنان او جز کذب و دروغ چیزی نیست، لکن چاره نداشت؛ زیرا مردم بی‌وفا و منافق‌صفت دور امام جمع شده بودند و اگر کار به جنگ می‌کشید، آن اندک اصحاب واقعی را هم که داشت می‌کشتند و شجره اسلام ضعیف‌تر هم می‌شد. متن صلح‌نامه در کتب تاریخ آمده است.
[۶] منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، مؤسسه نشر هجرت، ص ۴۲۹.

این بود عهد امام حسن ـ علیه‌السلام ـ که بعد از ایشان امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بنابر وصیت برادرشان به آن عهد وفادار ماندند.


دوماً اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به عهد و پیمان امام حسن ـ علیه‌السلام ـ پای‌بند بود، برای اینکه ائمه همه نور واحد هستند؛ یعنی امام حسن ـ علیه‌السلام ـ وقتی صلح فرمود، عین این است که امام حسین ـ علیه‌السلام ـ صلح کرده‌اند؛ یعنی اگر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ هم در جایگاه برادرشان با آن شرایط زمانی و مکانی که بودند، صلح می‌کردند و چاره‌ای جز این راه برای بقای اسلام نبود.


و بخش سوم سؤال شما برادر گرامی اینکه آن عهد را معاویه نقض کرده بود، چه لزومی به پایبندی آن حضرت بود؟

۳.۱ - اولا:

در جواب این بخش باید عرض کنیم که درست است که معاویه به مفادی که در صلح‌نامه آمده بود (همچون عدم معرفی کسی به جانشینی، در امان بودن شیعیان علی بن ابی‌طالب هرجا که هستند، اینکه امام حسن ـ علیه‌السلام ـ و برادرشان امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و سایر اهل‌بیت، معاویه علیه آنها مکری نیندیشد و اینکه حضرت امیر‌المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ را سب نکند) عمل نکرد و آن قرارداد را چندین‌و‌چند‌بار نقض نمود (مانند کشتن یاران امیرالمؤمنین، مانند حُجر بن عدی، و توطئه معرفی یزید به‌عنوان جانشین و به شهادت رساندن امام حسن علیه‌السلام)
[۷] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۳۳.
[۸] مقاتل الطالبین، ص ۷۳
و اگرچه امام حسن ـ علیه‌السلام ـ قبل از عهد بستن نیز می‌دانست که نقض می‌کند؛ ولی امامان باید صفات عالیه را در حد اکمل آنها دارا باشند و وفا به عهد هم یکی از آن صفات است و امام حسین ـ علیه‌السلام ـ هم نهایت درجه وفاداری خود را به عهد برادرشان با معاویه ثابت نمودند؛

۳.۲ - ثانیاً:

در زمان معاویه اگر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ دست به قیام می‌زدند، اصلاً در نطفه خفه می‌شد؛ چون که زمینه قیام نبود و مردم بی‌وفایی خود را نشان داده بودند.

۳.۳ - روایتی درباره مطلب فوق

حال نظر شما را به روایتی در این‌باره جلب می‌کنم: روزی نقل می‌کنند که سلیمان بن صرد محضر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ آمد و از او خواست که قیام کند، امام در جواب فرمودند: (لیکن کلُّ رجل منکم جلساً من اجلاس بیته مادام معاویه حیاً فانّها بیعةٌ کنتُ و الله لها کارهاً فان هلک معاویه نظرنا و نظرتم و رأینا و رأیتم)
[۱۲] خاندان ولی، علی‌اکبر قرشی، ص ۲۸۶.
اينكه امام می‌فرمايد: من از بيعت معاويه اکراه داشتم، برادرش نيز اكراه داشت؛ ولی هر دو برادر به اجبار و برای مصلحت اسلام و مسلمین به آن راضی شدند؛ پس هر دو برادر عقیده داشتند كه با وجود معاويه و با آن وضع قيام هلاکت است نه شهادت، نتيجه‌اش فنای اسلام است نه بقای آن.


۱. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۲۳.
۲. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۲۳.
۳. الارشاد، شیخ مفید، مؤسسه آل‌البیت، ج ۲، ص ۱۰.    
۴. شیخ مفید، الارشاد، مؤسسه آل‌البیت، ج ۲، ص ۱۳.    
۵. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، نشر هجرت، ص ۴۲۸.
۶. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، مؤسسه نشر هجرت، ص ۴۲۹.
۷. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، مؤسسه انتشارات هجرت، ص ۴۳۳.
۸. مقاتل الطالبین، ص ۷۳
۹. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶، ص ۴۹.    
۱۰. علامه مجلسی، بحار‌الانوار، ج ۴۴، ص ۱۵۵.    
۱۱. ابوقتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۶۵.    
۱۲. خاندان ولی، علی‌اکبر قرشی، ص ۲۸۶.



سایت اندیشه قم    






جعبه ابزار