استفاده معصومین از استدلال های فلسفی و منطق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:عقل کامل، معصوم، پیامبر، امام، استدلال های عقلی، فلسفه، منطق.
پرسش :با توجه به اینکه پیامبران و امامان(علیهم السلام)
عقل کامل بودند، آیا از
استدلالهای فلسفی و
منطق استفاده میبردند؟
پاسخ :
اگر چه پیامبران و امامان(علیهم السلام) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت
استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب
استدلال و
برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل
سخنان خداوند بودند و
پیامهای الهی را به مردم ابلاغ میکردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث میکردند:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ»؛
ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم.
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛
ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن میگوییم. و این به جهت تفاوتهایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکری او صحبت کرد.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) مسئلهای را تبیین نمیکرد، مگر اینکه دلیل و برهانش همراهش باشد.
اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه
شعار اسلام این است:«قُل هاتوا بُرهانکم»؛
بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد می کند. و از پیامبر می خواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روشها به سوی
خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛
به راه پروردگارت با
حکمت ، و
موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است
مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به
راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در
راه هدایت و
تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوههای گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهتری به دست آید. یکی از این روشها برهان و حکمت است که با استدلالهای عقلی همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام دارای بیّنه بودند، آن هم بیّنههای آشکار. منظور از
بینه همان
حجت و برهان است که برای اثبات مطالب خود اقامه میکردند. پیامبران این بینات را از جانب
خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی تسلیم میشدند و در موارد بیشتری عناد میکردند و سربازمیزدند. اما به هر حال پیامبران بینات را میآوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛
و رسولان ما، دلایل روشن برای
بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی
زمین ، تعدّی و
اسراف کردند.
۲. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛
تا آنها که
هلاک (و گمراه) میشوند، از روی
اتمام حجّت باشد و آنها که زنده میشوند( هدایت مییابند)، از روی
دلیل روشن باشد.
۳. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛
بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را
هدایت میکند.
۴. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛
ای مردم، از جانب پروردگارتان برای شما برهانی آمده و به سوی شما نور آشکاری نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلالهای روشن و حجتهای آشکار سخن میگفتند. گاهی مردم آنها را میپذیرفتند و گاهی نمیپذیرفتند.
گفتنی است؛
برهانهای قرآن مانند برهانهای اصحاب
فلسفه و
کلام نیست. برهانهایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته میشود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمیخورد. کسانی از آنها استفاده میکنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهانهای قرآن به گونهای است که هم برای عالمان و هم برای غیر عالمان از مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهانهای قرآنی نباید اسلوبها و روش های معمول در فلسفه و کلام را جستوجو کرد، بلکه این برهانها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گسترهتر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق
معجزات و
کرامات نیز میشود.
با این وجود میتوانیم بعضی از برهانهای قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهانهای کلامی بدانیم؛ مانند:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛
ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها
خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه
حمد و
ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص
ممکن و
واجب است.
«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛
پیامبرانشان به آنها گفتند:آیا در وجود خدا شکی هست در حالیکه او آفریننده آسمانها و زمین است؟
«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛
اگر در آسمانها و زمین خدایان دیگری غیر از اللَّه وجود داشت، بیگمان هر دو (آسمانها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد میشدند.
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛
و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت:چه کسی این استخوانها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو:کسی آنها را زنده می کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است.
برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفی و کلامی نیامده، ولی از براهین برگرفته از قرآن کریم در داستان
حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. آنحضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به
نفی ربوبیت غیر خدا و
اثبات توحید ربوبی پرداخت:«فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛
هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت:«این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت:«غروب کنندگان را دوست ندارم».
این برهان از آیات ۷۵ - ۷۹
سوره انعام استفاده میشود، ولی بیشتر بر آیه ۷۶ انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسی منطقی در قالب شکل دوم فرمود:ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از
عالم غیب سرچشمه میگیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوههای رایج در میان مردم عادی استفاده میکنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روشها به شمار میآید.
پایگاه اسلام کوئست